سلام
روی تخت اتاقم دراز کشیدم، کمرم درد میکنه ماهیچه هاش خیلی ضعیف شده ازبس ورزش نکردم، خیلی دوست دارم ولی واقعا وقت نمیکنم وقت هم بکنم از کله پا شدن بعدش میترسم، قدم اول سخت ترین قدمه. بعضی وقتا بدجوری نسخش میشم! مثل الان که بیست دقیقه به یازده شبه و نسخ قهوه شدم.راستی خیلی وقته دلم نسکافه میخواد اما پیدا نمیکنم. دلم میخواد وزن کم کنم چندبار سعی کردم فستینگ و شروع کنم ولی رژیم خالی من و افسرده میکنه، ورزش اگه کنم حداقل میتونم حساب شده تر چیت بزنم.
راستی پریروز عصر بیمارستان بودم دعوام شد با یه دختره( مینویسم که بمونه) یه دختره اومده بود تهرانی، سرم یک سوم دوسوم و هیدرو و پنتا و بکمپلکس و فاموتیدین آورده بود خودشم چک کرد و گفت ببینم چیا داده بعد رفت دراز کشید و منم وصل کردم براش اونم تشکر کرد و بعد رفتم تو حیاط یه اسپرسویی بخرم که ولو رو دیدم و باهم داشتیم حرف میزدیم که دیدم خدماتمون صدا میزنه بیا برو تزریقات کارت دارن رفتم فک کردم کسی تزریق عضلانی داره، دیدم همکار آقا هم اونجاست اون دختره هم نشسته رو تخت داد میزنه خانوم شما کجایی( با لحن خیلی بد و صدای بلند) شما وقتی پرستار اینجایی باید انکال اینجا وایسی بالاسر مریض وایستی گفتم ببخشید دیگه برا دسشویی رفتن و آب خوردن باید از شما اجازه میگرفتم باز همون جمله رو تکرار کرد با همون لحن و با داد شما باید آنکال اینجا وایسی ...! گفتم خب الان چیشدهه اتفاقی افتاد برات گفت من واکنش دادم من قبلا به این دارو حساسیت داشتم شوک آنافیلاکسی دادم! تو باید اینجا انکال وایمیستادی من خودم سرمم و قطع کردم(حالا همکارم بعدش میگفت من اونجا بودم این خانوم من و صدا کرد پرسید اون خانوم پرستار اینجا اسمش چیه؟!) بهش گفتم باید به دکتر اطلاع میدادی که این دارو رو برات ننویسه بعدم بمن باید اطلاع میدادی گفت بهش گفتم گفت اشکالی نداره شما باید حواست باشه!گفتم خب چه اتفاقی برات افتاد مگه گفت حالت تهوع گرفتم!شما باید اینجا انکال وایسی نه من میخوام بدونم شما وقتی انکال اینجایی چرا میری بیرون؟! دیگه اینجا اعصابم بهم ریخت گفتم چیه انقد انکال انکال میکنی اصلا معنی انکال و میدونی؟ بعد ژنه گفت من خودم همکارتونم! کارشناس سازمان غذا و دارو ام اسمتو میدم ببین چیکارت میکنن اگه من تو رو از اینجا بیرون ننداختم! گفتم چی؟ من و الان داری تهدید میکنی؟ مثلا چیکار میخوای بکنی؟ غذا و داروی من و قطع کنی؟!!! آقا زنه خودش عصبی بود با این حرفم منفجر شد:) گفت صب کن ببین بعد هیچی دکتر و آوردیم گفت سرمش و بکشین بره و بعد این کسخل رفت و رفت دوست پسر کسخلش و آورد پسره با صدای غولش گفت پرستاری که به این خانوم سرم وصل کرد کی بود خیلی قاطع رفتم جلوش واستادم گفتم من بودم چطور گفت شما چرا وقتی این خانوم میگه من حساسیت دارم بهش سرم وصل میکنیم میری گفتم بمن چیزی نگفت الکی دروغ نگو این همه آدم اینجا شاهدن هیچ اطلاعی نداد حالا زنه هم پشتش بود، نگهبان اومد اونم اصلا اعصاب نداشت پسره رو از تزریقات انداخت بیرون پسره رفت تو حیاط داد و فریاد کرد نگهبان رفت دهنش و سرویس کرد خیلی خوشم اومد اولین و تنها نگهبانیه که واقعا از پرسنل حمایت میکنه. اون شیفت آقای ب نژاد سوپر بود:) عزیزم فرداش رفت برای صبحیا تعریف کرد اونا واسه بقیه تعریف کردن.
اون روز کلا روز دعوا بود باز حوصله ندارم بقیه داستان هارو مکتوب کنم ولی فقط بدونید که بگا رفتم هنوز هیچی نشده مسیول جدید بام چپ شد مترون دیشب من و شست گذاشت، کلا تعرفه پر:(برای ماه جدید هم ۳۴تا شیفت برام گذاشتن برای اینکه جنگه بحران زدن گفتن داخل اورژانس باید چهار نفره باشه. واقعا هم خیلی شلوغه مثل عیده. اینا میگن ما گناه داریم اومدیم اینجا پناه آوردیم بعد میرن تا خرخره مشروب میخورن یا تگری میزنن یا معلوم نیست ساقیشون کیه کلا به فنا میرن
بعدم امروز بعد مدت ها یه تک شیفت صبح دادم، واقعا لاکچری محسوب میشه برا منی که همش لانگم. آقاهه دوبار زنگ زد نتونستم جواب بدم سر ظهر بالاخره وقت کردم زنگ بزنم گفت میام دنبالت بریم ناهار بخوریم همزمان که خوشحال شدم که بالاخره میبینمش اعصابمم بهم ریخت چون لباس بیرون نداشتم با روپوش رفتم آرایش نداشتم فقط یه رژلب نود ریمل فرمژه نداشتم زیاد راحت نبودم با اون ریخت و قیافه ولی خب همین متفاوتش میکرد^_^
بهم گفت به درجه ای رسیدم که آخرین قسمم تویی تورو از خودم بیشتر دوست دارم قبلش ازم سوال کرد گفت هنوزم خودت برای خودت مهم ترینی گفتم آره :) من هنوز دارم فکر میکنم که باهاش ازدواج کنم یا نه ولی اون خیلی جدی گرفته، حقوقش از من کمتره شغل درست حسابی نداره واقعا نمیشه با همچین وضعیتی وارد زندگی شد، منم نمیدونم چجوری این قضیه رو بهش بگم الآنم وقت مناسبی نیست واسه این حرفا هنوز دوماهم نشده... اول از همه عشق و علاقه هست که مهمه بعدش اینکه خسیس نباشه حساس نباشه وسواس نباشه مهربون باشه باهات که درواقع همه اینا میره تو بحث اخلاق، بعدی عرضه هستش و اینکه تنبل نباشه کاری باشه زرنگ باشه جز آخرین معیارهامم وضعیت اقتصادیه که من توش گیر کردم O_o که حالا درسته جزو آخرین هاست ولی جزو مهم ترین هاست.
راستی دیدی چجوری ارزوهامون و دود میکنن چجوری دارن موشک میندازن نه تنها رو سر مردم بیگناه نه تنها رو سازه های مهم بلکه آیندمون... کلا یک چصه امید داشتم که به آرزوهام برسم اونم ازمون گرفتن. حالا ماهم شدیم نسل سوخته، تو ۲۴سالگی جنگم دیدیم. جدی جدی یک هفته گذشت و هنوز ادامه داره... اصلا بعدش میخواد چی بشه من چجوری ماشین بخرم تو این وضعیت یعنی میتونم؟
این ماه ۳۴تا شیفت بیمارستان گذاشت برام منم شیش تا شب و نه تا عصر و دوتا صبح درخواست دادم O_o یعنی شصت تا شیفت توی تیر بقول یک نفر تیر بیشتر شبیه یه چیز دیگه ست. ازین درخواستیام هفت تاش جراحیه بقیه رو مسیول اورژانس هنوز نذاشته بهش گفتم از درخواستیام کمتر هم شد اشکالی نداره:) خدا کنه خیلی کمتر بذاره. یکی از صبحامم باز الان بهش گفتم نذارع، وای من و میکشه:+
غروب رفتیم مانتو اداری خریدم وای خیلی خوشگله با اون چیزی که مدنظرن بود خیلی فاصله داره ولی پوشیدم دیدم خوشگله تو تنم بلنده کمرش باریکه یکم دیگه هم چاق بشم خیلی زشت نشونم میده یعنی مرز بین خوشگلی و زشتیش انقده(اشاره دست) فقط مونده مقنعه سفیدم که ایشالا قسمت بشه فردا بخرم پارچشو، و اینکه شلوار همرنگش خیلی سخته پیدا کنم