سرم درد میکنه خیلی دلم بدجور گرفته...
امروز سوم فروردین بود و من آف بودم، دیروز هم آف شبم بود
ظهر بیدار شدم و رفتم حموم قرار شد چندجا بریم که زنگ زدن بیا اعزام، ازونجایی که ترافیک بود ساعت هشت رسیدیم تا برگردم خونه شد نه تقریبا
کرایه آژانس شده پنجاه تومن واقعا زورم میاد بگیرم، برا همین بعدازظهری مامان اینا رو مجبور کردم برن عید دیدنی که من دارم میرم خونه نباشن، خلاصه رفتم لب خط ماشین گرفتم بیست تومن شد، برگشتنی هم باز لب جاده وایستادم که یه مرده ایستاد گفت جلو بشین! چهل سالی بود بعد هی نخ میداد که اسمت چیه و چندسالته و انقد آروم میرفت که من فقط خدا خدا میکردم برسیم، خداروشکر که آدم بدی نبود فقط پیشنهاد داد بریم ساندویچ بخوریم و دور بزنیم! ، اینم شانس مایه هرچی پیرپاتاله گیرم میفته هعی. خلاصه که هشتادتومن سیو شد!
استوری های تور رشت و ماسوله رو دیدم خیلی قشنگ بود یه هوای بارونی دلبر که یجور دیگه قشنگ بود. اسفند ماه که تایم ثبت نامش بود نظرم این بود که رشت و ماسوله دیگه خیلی تکراری شده ولی الان که دیدم پشیمون شدم...
خلاصه که روز آف بیخودی بود
هنوز شمارشو دارم، عکس پروفایلشو جدیدا عوض کرده عکس یه گربه سیاه گذاشته، با مرور خاطراتمون اشکم درومد نباید با این اسم صداش میکردم، میدونم لیاقتش و نداشت ولی ناخودآگاه دلم گرفت، چنلش رو هم چک کردم ترجمه ای از یه پروفایل قدیمی من و گذاشته بود.
مسافرام هجوم آوردن خدا رحم کنه
هلووو سال نوتون مبارک ایشالا سال خوب و پربرکتی داشته باشید
یه متنی رو اول سال۲۰۲۵ توی اینستا خونده بودم خیلی قشنگ بود یادداشت کردمش، الان بهترین موقع هست اینجا بنویسم
I wish 5 things
Health to persue my dreams
Strength for lifs battle
Motivation to reach my goals
Certainty for uncertainties
And above all to be closer to God
Life isn't always easy, somedays feel overwhelming but I trust that God sees my struggles, collects my tears and never abondens me
This new year I want to walk with faith, trust more, and let God guide my steps. No matter the challenges Ielieve with him I can overcome anything
ساعت ده و نیم شب سی ام اسفند هستش، امروز ظهر ساعت دوازده و نیم سال تحویل شد و من شیفت لانگ بودم، لحظه تحویل سال رو هم تو اتاق سی پی ار بالاسر مریض اکسپایری بودم . صبح اون داخل بودم با خانم دیوسالار و آقای نیک نژاد.عصر هم رفتم تزریقات با ایمانی، افطاری هم آش رشته خوردم. درکل یک روز عادی بود. شب چهارشنبه سوری هم شیفت بودم. سیزده بدر هم لانگم. فردا هم شبکارم. خدا بگم این زنه رو چکار نکنه. حرفی هم بزنی میگن تو نیای پس کی بیاد من بیام؟ یعنی از این حزفشون متنفرم. حالا شب چهارشنبه سوری بدرک سیزده بدر هم بدرک، من دوست داشتم سال تحویل رو خونه باشم. راستی یه هفت سین چیدم با حداقل امکانات ازینا که میکنن توی اسفنج، قشنگ شده بد نیست.خب دیگه همین دیگع فعلا بای
امروز روز افم بود تا ظهر که خواب بودم و بعدم کل روز و لش کردم و ومپایر دایریز دیدم انکال اعزام هم بودم خداروشکر خبری نشد، فردا هم افم البته اگه خدا بخواد( بیمارستانمون انقد بی سر و تهه که نمیشه واقعا با قطعیت گفت) چند روزم هست همش خوابم میاد از اون روز که مریض شدم ساعت هشت و نیم خوابیدم ازون روز تا الان همش دارم میخوابم، بهتر شدم ولی هنوز کامل خوب نشدم. خدایا شکرت بریم.
یک ساعت پیش میخواستم ومپایر دایریز ببینم ولی رفتم اینستا (ایموجی چشم غره)فردا هم لانگم باید زود بخوابم
دلم میخواست تو دفترچه بنویسم ولی چون خیلی هوا سرده نمیتونم حتی سرم و از زیر پتو دربیارم
امروز صبح ساعت هفت و نیم من و بابام رسیدیم محل آزمون و ساعت نه نوبتم شد! یه دوبل زدم و قبول شدم بالاخره دیگه خسته شده بودم...
بعد از گل فروشی همونجا ی اسفنج برای هفت سین و یه تا روبان یک متری مشکی و آبی و صورتی کمرنگ با سه تا دونه گل رز مصنوعی خریدم که شد نودهزارتومن!!
ازونجا گفتیم یکسره بریم احرازهویت که کار زودتر تموم بشه اونجا که رسیدیم تازه دیدم نوشته مدارک لازم کپی شناسنامه و کارت ملی! باز برگشتیم من به مامان زنگ زدم که داره میاد شناسناممو بیاره، تو این فاصله رفتیم لوازم قنادی من آرد نخودچی و پودر قند و هل و ماسوره و قالب شیرینی نخودی با یه مهر طرح پیچ پیچی با یه شمع نقره ای بلند برای هفت سینم خریدم که شد ۲۶۰
شامپومم تموم شده بود بعدش رفتیم داروخونه گفتم یه شامپو ضد ریزش میخوام که یه شامپو رزماری داد با یه کافئین، یه ورق هیرویت و یه قوطی بیوتین با یه آبرسان پوست چرب ویتالایر خریدم که شد هشتصد این آبرسانه خیلی من و سوزوند خیلم کوچیکه قیمتش سیصد تومن، یه کنترل کننده چربی هم دختره گفت بگیر صد و چهل تومنه گفتم فعلا نه
خمیر دندون و کرم دست هم تموم کرده بودم که اینم رفتیم فرهنگیان خریدیم شد نودتومن، سیگنال گرفتم امشب هم استفاده کردم بوی وایتکس میداد:/ اونجا مامان و دیدم شناسنامه رو ازش گرفتیم و رفتیم احراز هویت که اون پایینش فتوکپی داشت برای ی نصف برگ آچار دوازده تومن گرفت.
کپی هارو دادم به اون آقای که پشت باجه احراز هویت بود، دید و گفت ۱۳/۱۲/۷۹؟ گفتم چیشد نزدیکع؟ گفت یکی دیگه الان اینجاست۱۳/۱۲ گفتم جدی کوش کجلست؟! گفت روبرو نشسته پشت کردم نگاه مردم دیدم کسی ننشسته گفت الان اینجا نشسته بود رفت گفتم اه قسمت نبود ببینمش که گفت:گفتم رو بروت نشسته پشت سرتو چرا نگاه کردی گفتم خودتی گفت اره۱۳/۱۲/۶۹ گفتم چه جالب خیلی روز خاصیه گفت خیلیم کمه ها. بعدم عکسم و گرفتم و شد هشتاد تومن بعدم رفتم برای ثبت پلاک تو سامانه املاک که شد نودتومن! بعدم رفتم اداره پست سیمکارتم و گرفتم اینم نمیدونم چقد شد
بعدش رفتم آموزشگاه برگه هامو دادم که گفت ازین سه تا برگه باید کپی بگیری صد و پنجاه تومنم پول نقد بیاری انجام دادم و تمام
سلام بعد مدت ها اومدم اینجا که بنویسم
خب سه ماه و نیمه از شروع طرحم میگذره و من اخرای ماه اول بالاخره طلسم و شکستم و کات کردم. بعدش دوتا از دندونامو برگردوندم، کتاب جنگ جهانی دوم و موندم دوتا رمان جنایی بعدش خوندم، کلاس رانندگی رفتم آزمون شهر دادم باز مردود شدم، اون پسره همکارم یه طوری رفتار کرد که دیگه حالم بهم میخوره بهش فکر کنم، بعدش یک نفر اومد خواستگاری یازده سال ازم بزرگتره و تهران زندگی میکنه، فعلا تو مرحله آشناییم اگه بتونه دوسم داشته باشه و منم دوسش داشته باشم احتمالا برم تهران. هنوز اون دندون خالیمو ایمپلنت نکردم، جراحیشو میخوام اسفند انجام بدم که بعدش مصنوعی بزارم. اینم یه خلاصه از اتفاقاتی که جامونده بود.
تنها تویی تنها تویی...
در خلوت تنهاییم
تنها تو میخواهی مرا
با این همه رسواییم
مریض شدم گلوم درد میکنه وای خوب شد پسفردا آفم، ایشالا که زود خوب بشه
هعی
از تنهایی هم دارم میپوشم:(