حاوی اسپویل

آقا من شهرزاد و امشب تموم کردم

خیلی قشنگ بودا تهشم خوب بود همه به سزای اعمالشون رسیدن! ولی قباد نباید اینجوری میشد عررر اولا ازش خوشم نمیومد به بچه هام گفتم گفتن چطور میتونی الان که تمومش کردم میگم اگه من جا شهرزاد بودم آخرش با قباد فرار میکردم:)‌ طفلی گناه داشت.امرش به خودم لعنت فرستادم یادم رفته بود با خودم عهد بسته بودم که دیگه سریال ایرانی نگاه نکنم که آخرش اینجوری حالم بد شه اعصابم بهم بریزه. شهاب حسینی واقعا عالیه. ولی‌صدای ترانه علیدوستی! اخخخ تو فقط حرف بزن لعنتی.قشنگ ترین صدایی که تالا شنیدم.

این دوران ورم بعد دماغ و کجای دلم بزارم که فقط دوست دارم یک ماه و نیم دیگه هم سریع تر بگذره این چسب لعنتی رو دیگه نزنم که خیلی بدم میاد از چسب بینی. سوراخاش چرا اینجوریه هرروز احساس میکنم داره جز میخوره از بالاش، امشب یا هر حرکت لبم این حس بهم دست میده

دیگه این اینترنت شبونع هم از ما دریغ کردن اصلا نمیشه چیزی دانلود کرد دیشب تا خود صبح بیدار موندم که سه قسمت باقی مونده شهرزاد و دانلود کنم. کونم پاره شد. 

روزا هم که نت ندارم بخاطر اینکه ایرانسل اینجایی که خونه ما باشه آنتن نداره مدتیه. منم مجبور شدم نت نامحدود همراه اولم و استفاده کنم و اینطوری جغد بشم.

تو اینستا خوندم امشب کامل ترین ماهه. ساعت سه و بیست دقیقه یعنی همین بیست دقیقه پیش رفتم تو حیاط دنبال ماه هرچی نگاه کردم چیزی معلوم نبود رفتم از پنجره متبخت خونه نگاه کردم اونجا بود پشت تیربرق، کامل و طلایی بود ولی من نمی‌تونستم کامل ببینمش:)

امشب دفتر خاطراتم و پیدا کردم من این دفتر و از کلاس ششم دارمش. ژورنال داشتیم وقتی ژورنال مد نبود توش یه سری عکس مکس از این کتاب اون کتاب چسبونده بودم. تصمیم گرفتم ازین به بعد توش بنویسم.

 

۰ نظر ۲ لایک

پنج و سه

منتظرم ۲۶ام بشه و نوبت فال بگیرم

۰ نظر ۰ لایک

همزاد

دیروز بعدازظهر خواب دیدم نشستم رو مبل همین اتاقی که توش خوابیدم و میخوام از خودم عکس بگیرم مثل روال هر روزم بعد عمل، ولی از سلفیا راضی نبودم(مثل هرروز که زاویه مناسب و پیدا نمیکنم) پس بلند شدم و رفتم روبروی خودم نشستم و با دوربین پشت گوشی از خودم عکس گرفتم! اولش اصلا متوجه نشدم که شدم دو نفر بعد اینکه چندتا عکس گرفتم یهو متوجه شدم چی شده، جالبیش این بود مطمین نبودم کدومش خودمم، زیادم یادم نیست بعد اینکه متوجه ماجرا شدم واکنشش چی بود،اینجا فقط میخواستم از خواب بیدار بشم ولی نمیتونستم، تموم زورم و زدم ولی نمیشد چندبارم چشمامو باز کردم ولی باز خود بخود بسته میشد زور زدم داد بزنم نشد زور زدم مامانم و صدا بزنم ولی صدام در نمیومد. نمی‌دونم چقد گذشت که بالاخره بیدار شدم. کابوس بده ولی بدترش اونجاست که میخوای بیدار شی ولی نمیتونی.

از همزاد عزیزم ممنونم که قیافه واقعیش و بهم نشون نداد.

۰ نظر ۱ لایک

Presumed innocent

سلاااام من اومدم بعد مدت یکم طولانی!

دماغم و عمل کردم و کلی کبود شدم و الان که دارم می‌نویسم پاک شدن فقط ی کوچولو درحد یک سانت ازشون مونده و خون توی چشم چپم درحد نقطه شده. روز عمل چهارشنبه ۲۷ تیر، فردای عاشورا بود. ساعت هشت رفتیم درمونگاه، نرس اومد از پشت دست چپم آی وی صورتی بگیره، آبکشم کرد از پشت دست تا براکیال سوراخ سوراخ شد و کبودی هاش تا همین دیروز مونده بود، اولین رگی که خراب کرد هم خیلی درد میکرد. طوری که تا چند روز نمی‌تونستم ازون دستم استفاده کنم. البته خودم رگا رو حس میکردم و بهش پیشنهاد میدادم، رگای بدی نبودن واقعا میشد گرفت ولی فک کنم اون کارمای رگ خراب کردنای من بود تو کاراموزیا:) آخر هم نتونست بگیره و یه دختره اومد گفت شما همکار نرسمون هستین؟ گفتم اره تازه فارغ التحصیل شدم:) از پشت دستم از یه رگ خیلی داغون صورتی گرفت، خودم پشمام ریخت، گفت خودت می‌دونی دیگه اولی و که خراب کنی بقیه هم خراب میشه و دقیقا همینطوره. خلاصه رفتم اتاق عمل و به دکتر گفتم یه قوس ملایم سوراخا خوکی نشه و نیمه فانتزی دربیاد بعدم دختره بهم لیدوکایین زد و رگم سوخت، دیگه یک دقیقه نشد که رفتم.اصلا ازون حس خوب بیهوشی که فاطمه می‌گفت هم چیزی حس نکردم. بعد اینکه منتقل شدم بخش مامانم اینا اونجا نبودن بهم گفتن بلند شو خودت بشین رو تخت و منم عصبانی و نیمه هوشیار بلند شدم نشستم رو تخت بخش، رون و فکم می‌لرزید و کشاله ران شلوارم جر خورده بود و خبر نداشتم وقتی نشستم تازه متوجهش شدم:/ موقع جابجایی بی عفتم کرده بودن انگار:/ مامانم خیلی استرس داشت اون پسره نرس با اینکه رگام و ترکونده بود ولی نرس دلسوزی بود با مامانم مهربون بود مدام ازم میپرسید حالت خوبه.

وای بعدش چقد دردسر کشیدم برا درآوردن تامپون و آتل همشم تقصیر اون عن خانوم اه اه بدم میاد ازش.نوک دماغم زیاد تیز نشد ولی در کل خوبه.

دکتره تازه سال ۱۴۰۱ فارغ التحصیل شده یکی دوساله شروع بکار کرده و من تازه دیشب فهمیدم اگه قبلش می‌فهمیدم نمی‌رفتم پیشش. دیروز که رفتم بخیه هامو بکشه گفت تو به چسب حساسیت داری دیگه چسب نزن! و محلول اریترومایسین گفت هر شیش ساعت بزن. منم دیروز تا شب چسب نزدم ولی هرچی فک کردم دیدم نمیشه دیگه موقع خواب چسب زدم ولی نمی‌زدم بهتر بود با این طرز چسب زدنم.

قسمت بخیه ی تیغه بینیم برجسته شده انگار گوشت اضافه آورده باشه، خیلی رومخمع.

خبر بد اینه که دیجی موویز پولی شده😒 دیگه هیییچی نمیشه دانلود کرد. افسرده شدم کانالی هم ندارم.

خبر خوب اینه که چشم نکنم چندروزه هوا خیلی خوب شده بدون پنکه پتو میکشم سرم پنجره هم بسته ولی باز سردم میشه. 

بالاخره شرک و دیدم چقد قشنگ بود مخصوصا شرک سه چقد قشنگ بود چقد محتوا داشت، دوره ما انیمیشنا هیچ محتوایی نداشتن همشون مث سیندرلا یه دختر مظلوم بودن که سختی کشیده بودن و زیبا بودن بعد پرنسشون میاد و اونارو خوشبخت می‌کنه😂 یعنی از بچگی این و کردن تو کله ما که سختی هارو تحمل کنیم و منتظر یه پرنس باشیم که بیاد و خوشبختمون کنه:) :/

شاهنامه کنسل شد چون برنامه پادکستم از کار افتاد تا داستان عشق و عاشقی زال و رودابه پیش رفته بودم حیف شد.

 

این پست و من دیروز نوشتم و الان اومدم بگم که دیگه نتونستم بی فیلم بشینم و رفتم اشتراک مووی کاتیج و خریدم، یک ماهه چهل تومن و این سریالی که اسمش رو تاپیکع رو دانلود کردم چون جیک جیلنهال بازیگرشع و من عاشقشم:)

۰ نظر ۰ لایک
آرشیو مطالب
موضوعات
فیلم و سریال (۳)
تراوشات یک ذهن مریض (۳۳)
خاطره مثلا (۱۵)
نظرات شخصی (۱۴)
حس زندگی (۱۰)
امیدوآرزو (۶)
کنکور نوشت (۱۸)
اشخاص (۸)
فانتزیجات (۴)
روزنوشت (۱۸)
اهنگ (۴)
شعرناب (۱۲)
تمام ناتمام من باتو تمام میشود (۱)
قدرت گرفته از بلاگ بیان