امتحان ادبیات

امتحان ادبیات و دوروز پیش دادم ولی چون جالب بود ماجراش دلم نیومد ننویسم

😐😐قبل امتحان:فقط شعرای ترم دو رو حفظ کردم(البته اونم چون اسون بود وگرنه قصد نداشتم،دو نمره هم بود لامصب)

شعرای ترم یکم لای دستمال کاغذی نوشتم ولی یادم رفت ببرم

به حوزه که رسیدیم صفحه اول کتاب فارسی و پاره کردم،اون دوتا شعرم نوشتم و بعد تا کردم گذاشتم تو جورابم(چون تقتیش بدنی میکردن موقع ورود) رو دستمم یک بیت نوشته بودم

نمونه سوالای امتحان نهایی دی ماه و که نگا میکردم خییلی اسون بود،براهمین ازمتن ها یِ روخونی کردم و قلمروا(تمرینا) رو خونده بودم ولی انگار سوالای ما سخت تر بود

ده دقیقه ای از امتحان گذشته بود که دیدم یکی از مراقبا داره کف دستا رو نگا میکنه وهمین ردیف بغلی بود.قیافه من دیدن داشت وقتی دستم و تف مالی میکردم😂😂😂

از یکی از دخترا عکس گرفتن،گفتن دستا رو بیار بالا بعد ازش عکس گرفتن!!

یکی دیگه هم تقلب تو کارت ورود به جلسش قایم کرده بود ولی فهمیدن منگنه کردن به ورقش

ازهمه بدتر اونی بود که تقلب تو سوتینش جاساز کرده بود!!درتکاپوی دراوردنش بود که بخاطر نگاه مراقبا کاغذش نزدیک بود از پایین سُر بخوره و بیفته😂😂دوتا مراقب میرن طرفش و هِی س*ی*ن*ه هاش میمالن😂😂😂اونم هِی نفس عمیق میکشید که کاغذش نیفته😂😂اصن یه وضعی بود

حالا بااین وضع من جرئت نکردم تقلبم از جورابم در بیارم و نیم نمره شعرخالی گذاشتم😐

۵ نظر ۲ لایک

سیکاریو

۱)به مامانم گفتم سنجش فردا رو نمیدم کلی نفرینم کرد.⁦:'(⁩ میگه همش مارو بازی میدی،روز کنکورم همین بازیارو در میاری،کنکورتم نمیدی.⁦:'(⁩⁦:'(⁩⁦:'(⁩⁦:'(⁩



۲)یکی‌ از فانتزیام اینه که با ماشین خودم برم دنبال دوست پسرم.اهنگی که میخوام پلی کنم و هم بعد انتخاب میکنم



۳)sicario day of the soldado،عنوان مربوط به این فیلمه.بنیسیو دل تورو بازی میکنه.یک بارم تو «۲۱گرم»دیده بودم بازیشو.خییللی جذابه. ضمن این که از لحن سیکاریو خیلی خوشم اومد،معنیشم میشه سرباز.از زبون اسپانیایی هم خوشم میاد.

۶ نظر ۲ لایک

ایتس ا شیم!

۱)اولین امتحان نهایی:

+صبح که رفتم تو سرویس نشستم دیدم یچه ها کتاب دستشونه،سراشون بالاس،همراه با رقص دست دارن متن کتاب و بالا میارن ازحفظ،منم تقریبا هفتاد درصد متن کتاب و حفظ نبودم اصلا فقط روخونی میکردم!

+«را»چهارتا درس و نرسید بخونه،دیشب ساعت نه شروع کرده بود.واقعا نگرانش بودم که دیگ متوجه شدم که همه رو نوشت جز یه دونه جاخالی!(بش‌گفتم اسفند دود کن براخودت)

+صندلی من چسبیده بود به پنجره،امروزم خیلی باد میزد همین که نشستم جیشم گرفت!

+صندلی مراقب درست کنار صندلی من بود رو طاقچه هم یه تابلو گذاشته بودن بزرگ نوشته بود مراقب.اول صندلی مراقب و بلند کردم بردم اونور سالن گذاشتم بعد تابلو برعکس کردم.خداروشکر کسی متوجه نشد

+یک ربع به هشت زنگ و زدن،هشت ونیم خانومه یه پاکت بزرگ زرد بهمون نشون داد که«سوالارو مستقیما از وزارت خونه گرفتیم،همون طور که میبینین پلمپ شده هست!»(سالن رفت هوا:دی)

+سوالارو پخش کردن دیدم یا خدا چه سخته هیچی از کتاب نیس،که بغلیام داد زدن این مال رشته معارفه!!!


۲)با جیغ وحشتناک از خواب پریدم(درست عین فیلما)اونم بخاطر ی خواب مسخره و خنده دار.ولی تو خواب خیلی ترسیده بودم.


۳)از جاده چمستان برگشتیم.خییییللیی قشنگ بودخییلی


۴)تو پمپ بنزین ی دختر کوچولوی حدودا پنج شیش ساله دیدم با مامانش.ازخودم پرسیدم دوست دارم الان تو اون سن باشم؟بااطمینان جواب دادم نه


۵)چند مورد دیگه هم بود که یادم نمیاد الان بعدا اضافه میکنم

۱ نظر ۲ لایک

او مای گاد

اوو ماایی گاااد(با لحن جنس تو فرندز بخونید)

من که هیچی از دینی تو کلم نرفت

اصن حفظ نمیشم

فقط روخونی کردم ولی بازم نصفش موند

الانم بیهوش دارم میشم

خدا بخیر کنه فقط...


۴ نظر ۲ لایک

هههییی(چه فاز سنگینی...!)

دال رفت 

منم دوباره بی انگیزه شدم

امروز خیلی جو خونه سنگین بود

بغض داشتم

۵ لایک

مستی

ساعت دوازده شب،موسیقی سنتی تو ماشین پخش می شد ومنم یه حالت خماری شده بودم
حالا این خماری شاید بخاطر خواب و خستگی بود ولی
یاد مهدی افتادم که یه شب بهم گفت وقتی تار میزنه،یه حالت مستی بهش دست میده
چقد بهش حسودی کردم اون لحظه
چقد دلم می خواد منم اونجوری باشم
۱ نظر ۱ لایک

دیوانگی باچشم باز

امروز دیوار و شیپور و نصب کردم.قیمتی ک واسه گوشی های سامسونگ و ایفون گذاشته بودن فوق العاده خوب بودن!حیف که الان موقش نیست!

امروز همش دلم میخواست نمازبخونم!هنوز یخم باخدا بازنشده،یعنی هنوز عادت نکردم ازش بخوام.

اما همون که دلم خواست نمازبخونمم نشونه خوبیه.برای اونی که باعثش شد باید دعاکنم.یادمه پنج شیش سال پیش که برای پسرشین،آ،دعامیکردم دعام مستجاب شد.آ خیلی جوون بود و دراثرتصادف رفته بود کما و من سرنماز براش دعا میکردم.

کاش همیشه ازش بخوام و خالصانه هم بخوام،باامید و صبوری بخوام بااطمینان بخوام...این ها منو به چیزی میرسونه که بخاطر نداشتنش خودم و گذاشتم توخلا...

دیروزاکانت تلگرامم و دیلیت کردم😊اونم ناگهانی!و ازکسی هم خدافظی نکردمحتی.

اینستارم که از اول فروردین دیلیت کردم.خلاصه قصدم ازین تحریما این بوده که بیشترروخودم تمرکز کنم و چشمام وابشه که من باید وظیفم و انجام بدم

این روزاوجدانم درد میکنه و ازدست خودم خسته شدم.هیچ کسم نمیتونه جزخودم حالم و خوب کنه یعنی هم شدم درد هم درمان!

 

پ.ن:عنوان پست بهتر حال و احوال این روزای منو نشون میده تا متن

پ.ن۲:تفسیرغزل۲۷۴داره منو میترسونه

۰ نظر ۲ لایک

شرمساری

بارون حریف شرشر چشم ترت نیس...

۰ نظر ۰ لایک

یاد تو هرجا که هستم با من

نمی خوام از امتحانات و درس خوندنم حرف بزنم

ولی دیروز خواب دیدم نتیجه کنکورم خوب نبوده و حس خیلی خیلی بدی تو خوابم داشتم.

این ی تلنگر بود برای اینکه از سر راه خودم برم کنار...ولی حیف ک هنوز تغییری ب خودم ندادم.

دیروز میم تو سرویس بهم گفت خواب دیدن خودکشی کردم و دارن برام گریه میکنن

نمی‌دونم تعبیری داره یا نه ولی بهم نگفت با چی خودکشی کردم

برادران کارامازوف هفته پیش تموم کردم و هفتاد ص از سمفونی مردگان پیش رفتم،دارم عذاب وجدان می گیرم از خوندنشون ولی از یه طرف میگم من که درس و ول کردم پس حداقل اینارو بخونم که ی کاری کرده باشم.

شدیداً نیاز به ایمان دارم

چهار پنج سالی میشه که روم نمیشه از خدا چیزی بخوام

این شرم اور که من بنده فقط تو روزای گره خوردم دست ب دامن خدا بشم

درسته که اعتقاد دارم ولی هنوز ایمان ندارم

منتظر روزیم که بهش برسم

نظرم اینه ک دلیل علمی و منطقی آوردن برای مومن کردن کسی موثر نباشه.

ایمان نه تنها به خدا بلکه به هرچیز و کسی لازمه کارایی ک تو زندگیمون می کنیم

 

۱ نظر ۰ لایک

فردا

فردا امتحان انشا دارم

میترسم ی موقع از افکارم چیزی بنویسم،تعفنش کل انشا رو ب گه بکشه

خودمم واس دروغ نوشتن آماده نکردم

ب خیر بگذره...

۱ نظر ۰ لایک
آرشیو مطالب
اسفند ۱۴۰۳ ( ۴ )
بهمن ۱۴۰۳ ( ۲ )
دی ۱۴۰۳ ( ۲ )
آذر ۱۴۰۳ ( ۱ )
آبان ۱۴۰۳ ( ۷ )
مهر ۱۴۰۳ ( ۳ )
شهریور ۱۴۰۳ ( ۱۶ )
مرداد ۱۴۰۳ ( ۴ )
تیر ۱۴۰۳ ( ۳ )
خرداد ۱۴۰۳ ( ۴ )
ارديبهشت ۱۴۰۳ ( ۶ )
فروردين ۱۴۰۳ ( ۳ )
بهمن ۱۴۰۲ ( ۲ )
آذر ۱۴۰۲ ( ۲ )
مرداد ۱۴۰۲ ( ۱ )
ارديبهشت ۱۴۰۲ ( ۱۰ )
فروردين ۱۴۰۲ ( ۱۶ )
اسفند ۱۴۰۱ ( ۱ )
بهمن ۱۴۰۱ ( ۴ )
دی ۱۴۰۱ ( ۱ )
اسفند ۱۴۰۰ ( ۱ )
دی ۱۴۰۰ ( ۳ )
آذر ۱۴۰۰ ( ۲ )
شهریور ۱۴۰۰ ( ۶ )
مرداد ۱۴۰۰ ( ۲ )
ارديبهشت ۱۴۰۰ ( ۲ )
اسفند ۱۳۹۹ ( ۳ )
بهمن ۱۳۹۹ ( ۳ )
دی ۱۳۹۹ ( ۶ )
آذر ۱۳۹۹ ( ۲ )
آبان ۱۳۹۹ ( ۶ )
مهر ۱۳۹۹ ( ۲۰ )
شهریور ۱۳۹۹ ( ۲۶ )
مرداد ۱۳۹۹ ( ۱۴ )
تیر ۱۳۹۹ ( ۱ )
خرداد ۱۳۹۹ ( ۶ )
فروردين ۱۳۹۹ ( ۲ )
اسفند ۱۳۹۸ ( ۳ )
بهمن ۱۳۹۸ ( ۱ )
دی ۱۳۹۸ ( ۶ )
آذر ۱۳۹۸ ( ۴ )
آبان ۱۳۹۸ ( ۴ )
شهریور ۱۳۹۸ ( ۳ )
مرداد ۱۳۹۸ ( ۶ )
تیر ۱۳۹۸ ( ۱۰ )
خرداد ۱۳۹۸ ( ۵ )
ارديبهشت ۱۳۹۸ ( ۸ )
فروردين ۱۳۹۸ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۷ ( ۴ )
دی ۱۳۹۷ ( ۶ )
آذر ۱۳۹۷ ( ۷ )
آبان ۱۳۹۷ ( ۱۰ )
مهر ۱۳۹۷ ( ۲ )
شهریور ۱۳۹۷ ( ۲ )
مرداد ۱۳۹۷ ( ۶ )
تیر ۱۳۹۷ ( ۱۰ )
خرداد ۱۳۹۷ ( ۱۲ )
ارديبهشت ۱۳۹۷ ( ۱۲ )
موضوعات
فیلم و سریال (۳)
تراوشات یک ذهن مریض (۳۳)
خاطره مثلا (۱۵)
نظرات شخصی (۱۴)
حس زندگی (۱۰)
امیدوآرزو (۶)
کنکور نوشت (۱۸)
اشخاص (۸)
فانتزیجات (۴)
روزنوشت (۱۸)
اهنگ (۴)
شعرناب (۱۲)
تمام ناتمام من باتو تمام میشود (۱)
قدرت گرفته از بلاگ بیان