امروز سر ازمون وصف نشدنی بود
دلم میخواس می تونستم فقط کاغذ و سیاه کنم
امیدوارم دیگ هیچ وقت چنین کاری نکنم
بعد از اعلام نتایج واقعا نمی دونی چه حالی شدم،ی حالی ناخوشایندی و عجیبی واسه اولین بار اومده بود سراغم
دوست نداشتم هیچ کاری انجام بدم،واقعا حس عجیب و افتضاحی بود
حتینمی تونستم ب خواب فک کنم،درحالی ک از دیشب تاحالا دوساعت خوابیدم ،سعی کردم گریه کنم،اهنگ گوش دادم،فیلم دیدم
و من تو این شرایط شرمندم از اینکه بهش بگم کمکم کنه
از فردای خودم می ترسم و ازونجایی ک راه فرار ندارم کم کم دارم سکته میکنم!!!
چقدر خوب ک دال اینجا نیست و نمیتونه منو ببینه
چون دراون صورت حتی می تونست از چشمام بخونه
همیشه از پدرو مادرم چیزهایی هست ک مخفی کنم ولی همه چیزم برای دال مشخصه
همانطور که گفتم از چشمام می خونه،اگ ن خودم براش میگم
۲ آذر ۹۷