1)یک ساعت و ربع الکی نشتیم جامون تا فایل صوتی رو گذاشتن واسه لیسنینگ گرماشدید بود شدییییید دیگه اخراش خسته شدم از بس کف دستم خیس بود و گرما شدید گیج و خمار شدم بعدم که اومدم بیرون چهلپنج دیقه ای منتظر بقیه شدم
2)جاده چمستان بهشته بهشت اصن دلم خواست اونجا زندگی میکردیم
تصور کنین یک جاده سربالایی تقریبا تنگ رو
که در امتداد دوطرفش جنگل کشیده شده
اسمون صاف و بدون ابر با کوه ها از جاده جدا میشه
برگای درختا از بازتاب افتاب میدرخشن
کوه ها انگار اونقد نزدیکن که درختای پایینش ب وضوح دیده میشه
وقتی به چپ و راست نگاه کنی باریکه روشن افتاب و میون سیاهی سبزرنگ میبینی
چشمات داره میره از خواب ولی مگه میشه ندید و سرذوق نیومد
۱۳ خرداد ۹۸