۱)همه دغدغه های مادیم فوران کردن یهو.فک کنم بخاطر سنمه.دستام خالیه و چیزی نمونده که کاسه
صبرم سر بیاد.دوست دارم آینده جوری باشه،که وضعیت این سال ها مایه افتخار بشن.درست مثل
چروکای دست پدربزرگم که با مال بقیه فرق داشت،چون سال ها کارگری کرده بود وسختی کشیده بود.
حالا من دستام خالیه
هنوز با زندگی صفر_صفرم(تف!)
« یه صبر ازم مونده فقط،نمیذارم اونم بگیرن ازم»
وی اینگونه بود که قصد دارد بجنگد حتی با دستان خالی
پ.ن:عنوان اسم اهنگیه ازEvanecence
۲)داشتم اهنگset fire to the rainگوش میکردم،که یهو بیدلیل اشکام سرازیر شد.مدتیه اینجوری شدم،اصلا ارادی هم نیس. 😢روانی شدم یعنی؟
۱۹ تیر ۹۸