چند وقت پیش خیلی دلم گرفته بود احتیاج داشتم برم قدم بزنم و اهنگ گوش بدم. نزدیک غروب بود شال و کلا کردم برم بیرون مامانم نذاشت گفت شبه گفت هروقت شوهر کردی میتونی ابنکارارو بکنی. خیلی حالم گرفته شد اونجا بود که واقعا از ته دل دلم خواست کاش زودتر ازدواج کنم.
شب یلدای۱۴۰۰ مامانم باصدای بلند دعا کرد ایشالا سال دیگ این شب فاطمه نامرد کرده باشه:/
ازون طرف دوستامم هی حرف شوهر و بچه میزنن...
جو مسمومیه خلاصه
۴ دی ۰۰