کاش میتونسم برا بقیه عمرم تو خونه ی مستقلیم کتاب بخونم و سریال ببینم
روزا رو تو یه درمونگاه کار میکنم و شیفتام فیکس صب یا عصره و شبا میرم خونم و زندگی میکنم.یه خونه نیمه مدرن کوچیک با دیوارای پوشیده از کتابای رمان، با یه شومینه که کنارش یه صندلی چوبی هست مخصوص شبای یخی زمستون که با اسلیپرای گوگولیم بشینم و کتاب بخونم، یه تی وی با یه کاناپه که سریال ببینم،یه حموم با وان که خستگیامو بریزم توش و ریلکس کنم
تو این زندگی هراتفاقیم که بیفته هرچقدم بد،با سریال و فیلم دیدن بلدم چجوری حواسم و پرت کنم هر اتفاقی بیفته قبولش میکنم و ازش فرار نمیکنم ولی به تخمم میگیرم و به زندگیم ادامه میدم.این زندگی ایه که بم حس زنده بودن میده تاوقتی که هم سفرمو پیدا کنم یکی که براش مهم باشم یکی که پایه سفرام باشه سفرای دور و نزدیکم
۴ فروردين ۰۲