توکیو

آخرین روزهای بودنم توی این شهره و هرچی بیشتر به آخرش نزدیک میشم بیشتر به این نتیجه میرسم که هیچ وقت نمیخوام ازین شهر برم دوست دارم اینجا زندگی کنم شهر خودم اصلا برام هیچ جذابیتی نداره از طرفی دوست ندارم بیمارستان اینجا کار کنم از طرفی هم بین بیمارستان اینجا و شهرخودم تفاوتی نیست

پریشب با فاطمه رفتیم تو بالکن چایی خوردیم و خوابگاه و ویوی بارونیش و تماشا کردیم  و حرف زدیم بارونش خیلی قشنگ و دلبر بود فاطمه گفت که مثل من دلتنگ میشه و این شهر و خ دوست داره  ولی اینجا رو بدون ما نمیتونه تحمل کنه:) من گفتم که انقد دوست دارم اینجا زندگی کنم که شوهر اینجایی میخوام:)

دیشب ح برام ی چیزایی تعریف کرد که واقعا دلم و شکوند خیلی وقت بود که حتی اگه تلاش هم میکرد موفق به اینکار نمیشد، خیلی وقت بود که دیگه بیخیال شدم و همه چی و به تخمم گرفتم می‌دونی از کی از پارسال ازون روزی که پذیرفتم قرار نیست رابطمون به ازدواج ختم بشه. بله من این قضیه رو چندبار مطرح کردم و هرچند بار با جواب قاطعش روبرو شدم. ازونجا بود که همه چی و رها کردم. ولی دیشب نمی‌دونم چیشد که دلم شکست و بغض کردم و بعدش گریه کردم و گریم سه ساعت طول کشید، ساعت تقریبا دوازده و نیم بود و رو تختامون بودیم و برقم خاموش، داشتم مثلا بی صدا گریه میکردم که فاطمه پیام داد عمدی نبود ببخشید! کنارم اسموکی گریه!‌ من هندزفری زده بودم نفهمیدم چی شد گفتم چیشد گفت چرا داری گریه می‌کنی من بیدارت کردم، فک کرده بود خواب بودم سروصداش من و بیدار کرد 

یه عالمه دستمال کاغذی کندم و رفتم اتاق تی وی رو صندلی نشستم و همینجوری گریه کردم و آهنگ گوش میدادم و چت میکردم، ساعت دو نیم فاطیما اومد بهم سلام کرد بااون قیافه و صدای گرفته مجبور شدم جواب بدم آبروم رفت:/

این پسر همیشه بهم حرفهای تکراری میزد ولی دیشب چندتا چیز جدید گفت که برام جالب بود گفت دوست ندارم هیچ وقت ترکت کنم گفت تنها مشکل من که  تقریبا باش کنار اومدم و سپردمش به ایندهب ا این که میدونم تو اینده قراره جفتمون بگا بریم قضیه ازدواج نکردنم با توعه.

امروز money heist و تموم کردم خیلی قشنگ بود. جالبه که من دوسال پیش تا قسمت دو فصل آخرش و دیدم، انقد نتونستم باش ارتباط برقرار کنم که دیگه نتونستم بقیش و ببینم ولی امسال خیلی خیلی جذبم کرد. توکیو حرف قشنگی میزد می‌گفت هرکس چندتا زندگی داره هروقت یکیش تموم میشه یکی دیگه شروع میشه! 

توکیو،ژاپن کشوریه که دوست دارم اونجا زندگی کنم تو دنیای مدرن و شکوفه های گیلاس

خداجونم دلم و راضی و خشنود کن دمت گرم

 

۰ لایک
کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
آرشیو مطالب
اسفند ۱۴۰۳ ( ۴ )
بهمن ۱۴۰۳ ( ۲ )
دی ۱۴۰۳ ( ۲ )
آذر ۱۴۰۳ ( ۱ )
آبان ۱۴۰۳ ( ۷ )
مهر ۱۴۰۳ ( ۳ )
شهریور ۱۴۰۳ ( ۱۶ )
مرداد ۱۴۰۳ ( ۴ )
تیر ۱۴۰۳ ( ۳ )
خرداد ۱۴۰۳ ( ۴ )
ارديبهشت ۱۴۰۳ ( ۶ )
فروردين ۱۴۰۳ ( ۳ )
بهمن ۱۴۰۲ ( ۲ )
آذر ۱۴۰۲ ( ۲ )
مرداد ۱۴۰۲ ( ۱ )
ارديبهشت ۱۴۰۲ ( ۱۰ )
فروردين ۱۴۰۲ ( ۱۶ )
اسفند ۱۴۰۱ ( ۱ )
بهمن ۱۴۰۱ ( ۴ )
دی ۱۴۰۱ ( ۱ )
اسفند ۱۴۰۰ ( ۱ )
دی ۱۴۰۰ ( ۳ )
آذر ۱۴۰۰ ( ۲ )
شهریور ۱۴۰۰ ( ۶ )
مرداد ۱۴۰۰ ( ۲ )
ارديبهشت ۱۴۰۰ ( ۲ )
اسفند ۱۳۹۹ ( ۳ )
بهمن ۱۳۹۹ ( ۳ )
دی ۱۳۹۹ ( ۶ )
آذر ۱۳۹۹ ( ۲ )
آبان ۱۳۹۹ ( ۶ )
مهر ۱۳۹۹ ( ۲۰ )
شهریور ۱۳۹۹ ( ۲۶ )
مرداد ۱۳۹۹ ( ۱۴ )
تیر ۱۳۹۹ ( ۱ )
خرداد ۱۳۹۹ ( ۶ )
فروردين ۱۳۹۹ ( ۲ )
اسفند ۱۳۹۸ ( ۳ )
بهمن ۱۳۹۸ ( ۱ )
دی ۱۳۹۸ ( ۶ )
آذر ۱۳۹۸ ( ۴ )
آبان ۱۳۹۸ ( ۴ )
شهریور ۱۳۹۸ ( ۳ )
مرداد ۱۳۹۸ ( ۶ )
تیر ۱۳۹۸ ( ۱۰ )
خرداد ۱۳۹۸ ( ۵ )
ارديبهشت ۱۳۹۸ ( ۸ )
فروردين ۱۳۹۸ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۷ ( ۴ )
دی ۱۳۹۷ ( ۶ )
آذر ۱۳۹۷ ( ۷ )
آبان ۱۳۹۷ ( ۱۰ )
مهر ۱۳۹۷ ( ۲ )
شهریور ۱۳۹۷ ( ۲ )
مرداد ۱۳۹۷ ( ۶ )
تیر ۱۳۹۷ ( ۱۰ )
خرداد ۱۳۹۷ ( ۱۲ )
ارديبهشت ۱۳۹۷ ( ۱۲ )
موضوعات
فیلم و سریال (۳)
تراوشات یک ذهن مریض (۳۳)
خاطره مثلا (۱۵)
نظرات شخصی (۱۴)
حس زندگی (۱۰)
امیدوآرزو (۶)
کنکور نوشت (۱۸)
اشخاص (۸)
فانتزیجات (۴)
روزنوشت (۱۸)
اهنگ (۴)
شعرناب (۱۲)
تمام ناتمام من باتو تمام میشود (۱)
قدرت گرفته از بلاگ بیان