یه جمعه توی خوابگاه

امروز جمعه ۱۴ اردیبهشت بود

فردا شهادت امام صادقه و تعطیله، از دیروز رامسر غلغله س. امروز موقع برگشت جوری مسیر موزه قفل شده بود که من رفتم از آتش نشانی سوال کردم اینجا تصادف شده؟ گفتن نه شاه برگشته :)

چندروز بود شبیه این دوست دخترای لوس به فاطمه گیر داده بودم برام توت فرنگی بخر، بیچاره فک کنم امروز دلش سوخت گفت بریم بخریم باهندونه.اقا ما چندجا رفتیم میوه فروشی خیلی گرون بود آخر فقط یه هندونه برداشتیم فاطمه بهم گفت کیلویی صدوبیست تومن! بردیم گذاشتیم رو ترازو فروشنده داشت با گوشی صحبت میکرد، قیمت که اومد بلند خوندم پونصد و شصت تومن، بلافاصله فروشنده گفت ۵۶ تومن میشه 😂😂 حسابی ضایع شدم، همون خندیدیم و فروشنده با لهجه ترکی غلیظش گفت برا منم پیش میاد برا همین مسخرت نمیکنم بعدم به اون یارویی که پست خط بود گفت نه با شما نیستم با مشتریم داریم باهم می‌خندیم 😂😂 خیلی گوگولی بود اصلا

راستی اول که داشتیم می‌رفتیم دیدیم چند نفر پشت حصار بانک ملی دارن فیلم میگیرن رفتیم دیدیم ی سگ داره واسه گربه گارفیلدی خانوم جویا واق واق می‌کنه گربه هه با اینکه از دهنش خون می‌ریخت کم نمیورد جلوش واستاده بود و می‌غرید فک کنم دعوای خیلی بدی گرفته بودن. واقعا گربه شجاعی بود خداوکیلی جاداره بگم گربه هم نشدیم.

بعدش رفتیم داروخونه کنار باشگاه طلایی من ضدآفتاب میخواسم گفتم یه ضدآفتاب ارزون مناسب پوست چرب که رنگی نباشه خلاصه یکی ازش خریدم اسمش الیوکسه ۱۶۰تومن وقتی حساب کردم از جعبش درآوردم دیدم خیلی کوچولو ۴۰ میله تازه فهمیدم تا دسته رفته توم

بعد رفتیم جلو بیمارستان بستنی قیفی خوردیم مزه شیریش خیلی خوب بود. 

بعد شام به موهام گچ موی بنفش زدم رفتم چایی بزارم تو آشپزخونه یکی بهم گفت موهاتورنگ کردی خیلی قشنگه بهت میاد فاطمه هم بهم گفت:) هی وسوسه میشم هایلایت کنم ولی مطمینم بنفشش اینجوری تیره در نمیاد.

آخر شب هم با فاطمه رفتیم رو بالکن بارون و تماشا کردیم و چایی خوردیم و حرف زدیم.

پ.ن: مربای بهارمو پختم خوب شد فقط یه کوچولو دیگه نیاز بود بذارم غلیظ بشه

 

۲ لایک
کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
آرشیو مطالب
اسفند ۱۴۰۳ ( ۴ )
بهمن ۱۴۰۳ ( ۲ )
دی ۱۴۰۳ ( ۲ )
آذر ۱۴۰۳ ( ۱ )
آبان ۱۴۰۳ ( ۷ )
مهر ۱۴۰۳ ( ۳ )
شهریور ۱۴۰۳ ( ۱۶ )
مرداد ۱۴۰۳ ( ۴ )
تیر ۱۴۰۳ ( ۳ )
خرداد ۱۴۰۳ ( ۴ )
ارديبهشت ۱۴۰۳ ( ۶ )
فروردين ۱۴۰۳ ( ۳ )
بهمن ۱۴۰۲ ( ۲ )
آذر ۱۴۰۲ ( ۲ )
مرداد ۱۴۰۲ ( ۱ )
ارديبهشت ۱۴۰۲ ( ۱۰ )
فروردين ۱۴۰۲ ( ۱۶ )
اسفند ۱۴۰۱ ( ۱ )
بهمن ۱۴۰۱ ( ۴ )
دی ۱۴۰۱ ( ۱ )
اسفند ۱۴۰۰ ( ۱ )
دی ۱۴۰۰ ( ۳ )
آذر ۱۴۰۰ ( ۲ )
شهریور ۱۴۰۰ ( ۶ )
مرداد ۱۴۰۰ ( ۲ )
ارديبهشت ۱۴۰۰ ( ۲ )
اسفند ۱۳۹۹ ( ۳ )
بهمن ۱۳۹۹ ( ۳ )
دی ۱۳۹۹ ( ۶ )
آذر ۱۳۹۹ ( ۲ )
آبان ۱۳۹۹ ( ۶ )
مهر ۱۳۹۹ ( ۲۰ )
شهریور ۱۳۹۹ ( ۲۶ )
مرداد ۱۳۹۹ ( ۱۴ )
تیر ۱۳۹۹ ( ۱ )
خرداد ۱۳۹۹ ( ۶ )
فروردين ۱۳۹۹ ( ۲ )
اسفند ۱۳۹۸ ( ۳ )
بهمن ۱۳۹۸ ( ۱ )
دی ۱۳۹۸ ( ۶ )
آذر ۱۳۹۸ ( ۴ )
آبان ۱۳۹۸ ( ۴ )
شهریور ۱۳۹۸ ( ۳ )
مرداد ۱۳۹۸ ( ۶ )
تیر ۱۳۹۸ ( ۱۰ )
خرداد ۱۳۹۸ ( ۵ )
ارديبهشت ۱۳۹۸ ( ۸ )
فروردين ۱۳۹۸ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۷ ( ۴ )
دی ۱۳۹۷ ( ۶ )
آذر ۱۳۹۷ ( ۷ )
آبان ۱۳۹۷ ( ۱۰ )
مهر ۱۳۹۷ ( ۲ )
شهریور ۱۳۹۷ ( ۲ )
مرداد ۱۳۹۷ ( ۶ )
تیر ۱۳۹۷ ( ۱۰ )
خرداد ۱۳۹۷ ( ۱۲ )
ارديبهشت ۱۳۹۷ ( ۱۲ )
موضوعات
فیلم و سریال (۳)
تراوشات یک ذهن مریض (۳۳)
خاطره مثلا (۱۵)
نظرات شخصی (۱۴)
حس زندگی (۱۰)
امیدوآرزو (۶)
کنکور نوشت (۱۸)
اشخاص (۸)
فانتزیجات (۴)
روزنوشت (۱۸)
اهنگ (۴)
شعرناب (۱۲)
تمام ناتمام من باتو تمام میشود (۱)
قدرت گرفته از بلاگ بیان