۰۳/۰۳/۰۳ سه سه سه

یک هفته س که عصرا میرم سرکار و صبحا هم کارآموزی زنان. گروه کارآموزسه روز دوممو عوض‌کردم که صبح باشم.شبا تقریبا بیهوش میشدم .خیلی سخته امروز و دیروز پلکام حسابی سنگین بود

اومدم ۰۳/۰۳/۰۳ رو تعریف کنم که یه روز کاملا معمولی و مث همیشه تخمی سپری شد. دیشب دوازده و نیم خوابیدم و صبح ساعت پنج و نیم پاشدم بشاشم دیگه تا هفت که قرار بود بیدار شم خوابم نبرد. تو لیبر هم خبری نبود هیچ نی نی تو این تاریخ بدنیا نیومد که جالب بود. یکی بود پریروز سزارین کرد برا امروز برنامه ریزی کرده بود ولی نشد:) 

با بچه های این گروه هم اوکی شدم من باهاشون خوبم اونام باهام خوبن حرف میزنن دیگه ترم آخری هردو طرف فهمیدیم زیادی گوه بقیه رو خوردن ارزششو نداره! دقت کنید زیادی! ساعت نه و نیم رفتیم رست تا ده و نیم. من رفتم سلف چایی گرفتم ولی نرفتم پیششون چون اولا بهم نگفتن که برم اگه میگفتنم نمی‌رفتم(هه اره ما گنگمون بالاس!) خلاصه رفتم رو نیمکت وسط بیمارستان نشستم تا نه و پنجاه دقیقه واسه خودم آهنگ پلی کردم (شادمهر بی تو لایو)با شکلات تلخم می‌خوردم که علیزاده اومد پیشم(گروه پسرا اورژانس بودن) یک عالمه نون پنیرم که همیشه باهاشه، تا خود ده و نیم یکریز حرف زدیم، یکسری بچای ترم شیشی هم نیمکت پشتیمون نشسته بودن نگا میکردن، مطمینم الان تو کل دانشکده میپیچم که من با علیزاده م. حالا منم هی بهش میگم برو پیش دوستات نمیره. موقع برگشت هم فقط من و میرسونه خوابگاه. اگه خ بخوام مثبت نگا کنم هم ی دوست خوب دارم هم کون اون هم گروهیای ..کشش میسوزه😂

ناهار قرمه بود آوردم خوابگاه، دوست نداشتم بزور خوردم گشنه نمونم. امروز کلا دلم گرفته بود این تاریخ نباید اینجوری تخمی میکذشت. به اون باربر روبروی مغازه که همیشه بهم خیره نگاه می‌کنه نگاه میکردم به اونایی که تو ساندویچی نشسته بودن به عابرای تو پیاده رو به ماشینا، و همش با خودم میگفتم من الان اینجا چیکار میکنم من الان باید ی جای خاص می‌بودم. ساعت شیش درو و دیدم سرکوچه منتظر ش وایساده بود کلی نگاش کردم تا بالاخره این سمت و نگاه کرد براش دست تکون دادم بعدش ش(دوست دخترش) اومد و برا هردوتاشون دست تکون دادم و انقد ذوق کردم که دهنم جر خورد. اون بیت شعر سعدی ؛

 

یکی را دستِ حسرت بر بناگوش

یکی با آن که می‌خواهد در آغوش ..

 

اگه تصویر بود:).

این پسره ح (اکسم) واقعا چقد پررو برمیگرده بمن میگه شاید ما برای هم ساخته نشدیم, فک کرده من همون آدم چهار سال پیشم که با این اداهاش احساس عذاب وجدان کنم،کلا خ سمه، کلا میرینه به همه چی آخرسر طوری با حرفاش بهت عذاب وجدان میده که فک میکنی تو اشتباه کردی. 

هه این مرده صاحب مغازه تازه گفته فردا هم بیا گفتم چشم امپراطور امر دیکه؟ عنتر خر:/

هعی خدا الان نیاز دارم به کلی دوست و رفیق که فقط بشینیم حرف بزنیم آخه از درس که دور شدم حداقل معاشرت با دوست نیازمه

یعنی میشه بیام ببینم کلی نظر جدید دارم

۱ لایک
۰۴ خرداد ۰۳:۰۶ نورا •••
منی که حتی یادم نبود سه سه سه هست :))))

😂😂بهتر

کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
آرشیو مطالب
ارديبهشت ۱۴۰۴ ( ۱ )
فروردين ۱۴۰۴ ( ۹ )
اسفند ۱۴۰۳ ( ۴ )
بهمن ۱۴۰۳ ( ۲ )
دی ۱۴۰۳ ( ۲ )
آذر ۱۴۰۳ ( ۱ )
آبان ۱۴۰۳ ( ۷ )
مهر ۱۴۰۳ ( ۳ )
شهریور ۱۴۰۳ ( ۱۶ )
مرداد ۱۴۰۳ ( ۴ )
تیر ۱۴۰۳ ( ۳ )
خرداد ۱۴۰۳ ( ۴ )
ارديبهشت ۱۴۰۳ ( ۶ )
فروردين ۱۴۰۳ ( ۳ )
بهمن ۱۴۰۲ ( ۲ )
آذر ۱۴۰۲ ( ۲ )
مرداد ۱۴۰۲ ( ۱ )
ارديبهشت ۱۴۰۲ ( ۱۰ )
فروردين ۱۴۰۲ ( ۱۶ )
اسفند ۱۴۰۱ ( ۱ )
بهمن ۱۴۰۱ ( ۴ )
دی ۱۴۰۱ ( ۱ )
اسفند ۱۴۰۰ ( ۱ )
دی ۱۴۰۰ ( ۳ )
آذر ۱۴۰۰ ( ۲ )
شهریور ۱۴۰۰ ( ۶ )
مرداد ۱۴۰۰ ( ۲ )
ارديبهشت ۱۴۰۰ ( ۲ )
اسفند ۱۳۹۹ ( ۳ )
بهمن ۱۳۹۹ ( ۳ )
دی ۱۳۹۹ ( ۶ )
آذر ۱۳۹۹ ( ۲ )
آبان ۱۳۹۹ ( ۶ )
مهر ۱۳۹۹ ( ۲۰ )
شهریور ۱۳۹۹ ( ۲۶ )
مرداد ۱۳۹۹ ( ۱۴ )
تیر ۱۳۹۹ ( ۱ )
خرداد ۱۳۹۹ ( ۶ )
فروردين ۱۳۹۹ ( ۲ )
اسفند ۱۳۹۸ ( ۳ )
بهمن ۱۳۹۸ ( ۱ )
دی ۱۳۹۸ ( ۶ )
آذر ۱۳۹۸ ( ۴ )
آبان ۱۳۹۸ ( ۴ )
شهریور ۱۳۹۸ ( ۳ )
مرداد ۱۳۹۸ ( ۶ )
تیر ۱۳۹۸ ( ۱۰ )
خرداد ۱۳۹۸ ( ۵ )
ارديبهشت ۱۳۹۸ ( ۸ )
فروردين ۱۳۹۸ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۷ ( ۴ )
دی ۱۳۹۷ ( ۶ )
آذر ۱۳۹۷ ( ۷ )
آبان ۱۳۹۷ ( ۱۰ )
مهر ۱۳۹۷ ( ۲ )
شهریور ۱۳۹۷ ( ۲ )
مرداد ۱۳۹۷ ( ۶ )
تیر ۱۳۹۷ ( ۱۰ )
خرداد ۱۳۹۷ ( ۱۲ )
ارديبهشت ۱۳۹۷ ( ۱۲ )
موضوعات
فیلم و سریال (۳)
تراوشات یک ذهن مریض (۳۳)
خاطره مثلا (۱۵)
نظرات شخصی (۱۴)
حس زندگی (۱۰)
امیدوآرزو (۶)
کنکور نوشت (۱۸)
اشخاص (۸)
فانتزیجات (۴)
روزنوشت (۱۸)
اهنگ (۴)
شعرناب (۱۲)
تمام ناتمام من باتو تمام میشود (۱)
قدرت گرفته از بلاگ بیان