آخرین هفته های دانشجویی

بعد قرنی اومدم از وقایع این مدت بنویسم و برم. 

خب سه هفته سرکار رفتم و بعد که مدیریت شروع شد دیگه نرفتم، ابورمو میکرو کردم لباس خریدم و براخودم خرج کردم.این میکروی ابرو خیلی اعصابم و تخمی میکنه، بدم نشدا ولی چون معلوم نیس ترمیم میتونم برم یا نه اعصابم خورده. 

دوباره با ح اوکی شدم، هرروز نظرم درموردش تغییر می‌کنه نمی‌دونم اون برام خوبه یا نه، فعلا نمیخوام فکرم و درگیرش کنم، فعلا تا چندسال سال فقط میخوام رو خودم کار کنم. راستی کارآموزی مدیریتمم داستان شد، اولش که با یه پسره افتاده بودم بعد اون پسره لحظه آخری جاشو عوض کرد. روز کارآموزی ساعت هفت صبح تو بخش جراحی منتظر ایستاده بودم، حتی نمیدونسم هم گروهیم کیه، تا اینکه شیلا زنگ زد گفت برم کلاس. اونجا فهمیدم، بخشمم عوض شده، با یه دختره که ف گندهه افتاده بودم داخلی، بعد کلاس قرار شد استاد مارو ببره به بخشامون معرفیمون کنه، که فهمیدیم دانشجوهای دانشگاه آزاد هنوز تموم نشدن و بعضی بخشاازجمله داخلی پر شده، هیچی دیگه ما رو گرفتن بردن اطفال، اون روز دوتا مریض داشت، هدنرسش‌ هم خیلی گوگولی بود به همگروهیم که نمی‌خواست پرستاری رو ادامه بده چندتا حرف خیلی قشنگ زد، یکی از جمله هاش خیلی قشنگ بود گفت بعضی وقتا آدم تو آرامش اقیانوس ممکنه غرق بشه ولی بعضی وقتام برعکسه، استادمون که خیلی خوشش اومد ازش همش بهش می‌گفت احسنت خانوم معصومی یعنی هرچی تو ذهن من بود رو شما خیلی قشنگ بیانش کردی ذهن من و شما هم فرکانسه ما هم انرژیم هم فازیم و فلان! به ما می‌گفت یعنی شما اگه اینجا بخونید از تجربیات خانوم معصومی استفاده بکنید که اصلا خیلی عالیه! خلاصه خیلی باش لاس زد!‌ وای اینو نگفتم:) اطفال داخل بخش زنانه بعد استادمون نمیومد می‌گفت من که نمیتونم ازینجا رد بشم شما برین نگاه کنین بم بگین، بعد ما رفتیم و ینگاه به اتاقا انداختیم دیدیم همه پتو کشیدن حجاب دارن، من با دست اشاره کردم استاد بیا حله:) خیلی باحال بود، برا فاطمه که تعریف کردم کلی خندید شمارو نمی‌دونم.

خلاصه اون روز دوتا مریض داشت ولی فرداش اصلا مریض نداشت و استاد اومد مارو گرفت برد اورژانس، هم گروهیم با سرپرستارش مشکل داشت، التماس کرد من و بفرستید روان یه گوشه برا خودم میشینم، استادم قبول کرد، من موندم تنها تو اورژانس که اصلا کسی وقت نمیکنه بهم کارای مدیریتی یاد بده، ولی بازم خیلی دوسش دارم ی چیزایی دستم اومده، من خیلی اسلو هستم خودم میدونم بدرد اورژانس نمیخورم ولی بازم دوستش دارم جذابه. 

چقد پرستارا ارتباطشون خوب بود باهم همه همو میشناسن باهم صمیمی ان، منظورم کل بیمارستانه ها، از سوپروایزر و سرپرستار بگیر همه باهم صمیمی ان، شبیه مدیر و زیردست نیستن. ای کاش شهر خودمم همینجوری باشه. 

بعد اینکه رفتیم نمک آبرود، رفتیم ماسوله بعد رفتیم دالیخانی بعدم سراوان، امروز که عید قربونع و تعطیل جایی نرفتیم، می‌دونی چرا چون جمعه که رفته بودیم سراوان اون پسره ع رانندمون، رفت شاشید بعد جلو ما شلوارشو کشید بالا!‌‌ بعدم به هممون یادگاری داد و فاز خدافظی گرفته بود، بمن پیراهن کهنه پر کرده صدسال پیششو داد که تازه یک نفر دیگه بهش کادو داده بود، جالبه همشونم کادو کرده بود، به فاطمه دوتا از کتابهای زبانشو، به شیلا دوتا کتاب،‌ به درویش هم ی جاسیگاری شکل جمجمه.

جالبه که دوست دارم سریع تر برم خونه، بااینکه به اونجا هیچ دلبستگی ندارم ولی خب انگار شرطی شدم که هرسال این موقع ها هوای خونه به سرم بزنه

۱ لایک
کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
آرشیو مطالب
ارديبهشت ۱۴۰۴ ( ۱ )
فروردين ۱۴۰۴ ( ۹ )
اسفند ۱۴۰۳ ( ۴ )
بهمن ۱۴۰۳ ( ۲ )
دی ۱۴۰۳ ( ۲ )
آذر ۱۴۰۳ ( ۱ )
آبان ۱۴۰۳ ( ۷ )
مهر ۱۴۰۳ ( ۳ )
شهریور ۱۴۰۳ ( ۱۶ )
مرداد ۱۴۰۳ ( ۴ )
تیر ۱۴۰۳ ( ۳ )
خرداد ۱۴۰۳ ( ۴ )
ارديبهشت ۱۴۰۳ ( ۶ )
فروردين ۱۴۰۳ ( ۳ )
بهمن ۱۴۰۲ ( ۲ )
آذر ۱۴۰۲ ( ۲ )
مرداد ۱۴۰۲ ( ۱ )
ارديبهشت ۱۴۰۲ ( ۱۰ )
فروردين ۱۴۰۲ ( ۱۶ )
اسفند ۱۴۰۱ ( ۱ )
بهمن ۱۴۰۱ ( ۴ )
دی ۱۴۰۱ ( ۱ )
اسفند ۱۴۰۰ ( ۱ )
دی ۱۴۰۰ ( ۳ )
آذر ۱۴۰۰ ( ۲ )
شهریور ۱۴۰۰ ( ۶ )
مرداد ۱۴۰۰ ( ۲ )
ارديبهشت ۱۴۰۰ ( ۲ )
اسفند ۱۳۹۹ ( ۳ )
بهمن ۱۳۹۹ ( ۳ )
دی ۱۳۹۹ ( ۶ )
آذر ۱۳۹۹ ( ۲ )
آبان ۱۳۹۹ ( ۶ )
مهر ۱۳۹۹ ( ۲۰ )
شهریور ۱۳۹۹ ( ۲۶ )
مرداد ۱۳۹۹ ( ۱۴ )
تیر ۱۳۹۹ ( ۱ )
خرداد ۱۳۹۹ ( ۶ )
فروردين ۱۳۹۹ ( ۲ )
اسفند ۱۳۹۸ ( ۳ )
بهمن ۱۳۹۸ ( ۱ )
دی ۱۳۹۸ ( ۶ )
آذر ۱۳۹۸ ( ۴ )
آبان ۱۳۹۸ ( ۴ )
شهریور ۱۳۹۸ ( ۳ )
مرداد ۱۳۹۸ ( ۶ )
تیر ۱۳۹۸ ( ۱۰ )
خرداد ۱۳۹۸ ( ۵ )
ارديبهشت ۱۳۹۸ ( ۸ )
فروردين ۱۳۹۸ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۷ ( ۴ )
دی ۱۳۹۷ ( ۶ )
آذر ۱۳۹۷ ( ۷ )
آبان ۱۳۹۷ ( ۱۰ )
مهر ۱۳۹۷ ( ۲ )
شهریور ۱۳۹۷ ( ۲ )
مرداد ۱۳۹۷ ( ۶ )
تیر ۱۳۹۷ ( ۱۰ )
خرداد ۱۳۹۷ ( ۱۲ )
ارديبهشت ۱۳۹۷ ( ۱۲ )
موضوعات
فیلم و سریال (۳)
تراوشات یک ذهن مریض (۳۳)
خاطره مثلا (۱۵)
نظرات شخصی (۱۴)
حس زندگی (۱۰)
امیدوآرزو (۶)
کنکور نوشت (۱۸)
اشخاص (۸)
فانتزیجات (۴)
روزنوشت (۱۸)
اهنگ (۴)
شعرناب (۱۲)
تمام ناتمام من باتو تمام میشود (۱)
قدرت گرفته از بلاگ بیان