بعد یک ماه و اندی امروز رفتم یکم توخونه پیاده روی کنم بیست دقیقه رو بزور پر کردم از بس تو استراحت بودم فسیل شدم بعدش گفتم خب یه آهنگ بذارم برقصم حداقل نتونستم رقصیدن دل خوش (یه آدم مست) میخواد که ما نداریم، الآنم کلی کمرم درد میکنه، حواسم نبود پریودم.خیلی چاق شدم باید یه سر و سامونی بخودم بدم، الان باز باید از صفر شروع کنم چون حجم معده بزرگ شده. راستی سه شنبه رفتم دکتر معاینه کرد گفت چسباو محکم میزنی اصلا دیگه چسب نزن ماساژ بده منم نزدم دو سه روز فقط شبا زدم، آخه هنوز کلی ورم داره دوماه رو حداقل باید زد، امروز خودم زدم دیگه تصمیم و گرفتم گفتم میزنم تا دوماه تموم بشه. انقدر تو این چندروز ماساژ دادم که هنوز دماغم درد میکنه. دیگه بهش دست نمیزنم. بعدم بین قسمت غضروفی و استخونی احساس میکنم یه شکستگی ایجاد شده خیلی اعصابم خورده خدا کنه درست بشه. داشتم فک میکردم ای کاش دماغم قوز داشت، چون هم خیلی تغییر میکردم هم سوراخای دماغشون خیلی کوچیک درمیاد.
پریشب خواب حنا رو دیدم، اول سال تحصیلی شده بود و من و حنا و چند نفر دیگه از بچه ها دوباره به رامسر کشونده شده بودیم(انگار با اجبار) و من خیلی ناراحت بودم و وقتی باحنا مواجه شدم خیلی بد واکنش داد و من خیلی بیشتر ناراحت شدم و زنگ زدم به شیلا فاطمه براشون چصناله کردم و گریه کردم... . این دومین بازه خواب حنا و میبینم و میخوام باهاش آشتی کنم ولی اون روی خوش نشون نمیده. انگار اونم هنوز بهم فک میکنه و با خودش میگه به این دیگه چه بدی کرده بودم :(
فعلا فقط میخوام که طرحم همه چیش خوب پیش بره، هنوز که پیامکش نیومده ولی نزدیکه دیگه تو همین هفته باید بیاد.