خب نه روزه که طرحمو شروع کردم، هنوز هیچی نشده منتظر حقوقم:/
امروز تزریقات بودم با این پسره ...زاده، خب حوصلم خیلی سر میره کسی حرف نزنه، بیشتر دوست دارم بقیه حرف بزنن من گوش بدم ولی تزریقات فقط دو نفریم حوصلم خیلی سر میرفت ساعتای اول شیفت تا نه و نیم ده خلوت بود تقریبا بعد این پسره هم ازین بچه سوسولای ماچ کردنی! جین مام لش میپوشه با گردنبند و دستبند کارتیر نقره ای! پوست بسیار سفید براق و تمیز! اگه دختر میشد واقعا پسر کش میشد، بعد کسافت اول شیفت که اصلا نیومد، تو استیشن کنار بقیه نشسته بود احتمالا پشت سر من حرف میزدن ( ایموجی چشم غره) بعدم تا میومد سرماشو وصل میکرد و میرفت واقعا اعصابم بهم ریخت، ی چند بارم نشست رو صندلیش ولی با صدای بلند تو اینستا میچرخید باز زودی بلند میشد از جاش و اتاق و ترک میکرد! من تا این مینشست میخواستم باهاش حرف بزنم که عنتر اینجوری میکرد. 🤣 ایموجی خنده:) بعد دیگه یکم باش حرف زدم بالاخره واقعا دوست دارم دو نفری حرف زدن و ولی جمعی دوست دارم بیشتر شنونده باشم، بعد هیچی دیگه آخر شیفت هم که رد دادم و بی دست و پا بازی دراوردم و فک میکنن الان چقد بی دست و پا و فلجم، انقد خستم که حال ندارم بقیه رو تعریف کنم شب بخیر پلکم سنگینه خدا کنه راحت بخوابم