یاد تو هرجا که هستم با من

نمی خوام از امتحانات و درس خوندنم حرف بزنم

ولی دیروز خواب دیدم نتیجه کنکورم خوب نبوده و حس خیلی خیلی بدی تو خوابم داشتم.

این ی تلنگر بود برای اینکه از سر راه خودم برم کنار...ولی حیف ک هنوز تغییری ب خودم ندادم.

دیروز میم تو سرویس بهم گفت خواب دیدن خودکشی کردم و دارن برام گریه میکنن

نمی‌دونم تعبیری داره یا نه ولی بهم نگفت با چی خودکشی کردم

برادران کارامازوف هفته پیش تموم کردم و هفتاد ص از سمفونی مردگان پیش رفتم،دارم عذاب وجدان می گیرم از خوندنشون ولی از یه طرف میگم من که درس و ول کردم پس حداقل اینارو بخونم که ی کاری کرده باشم.

شدیداً نیاز به ایمان دارم

چهار پنج سالی میشه که روم نمیشه از خدا چیزی بخوام

این شرم اور که من بنده فقط تو روزای گره خوردم دست ب دامن خدا بشم

درسته که اعتقاد دارم ولی هنوز ایمان ندارم

منتظر روزیم که بهش برسم

نظرم اینه ک دلیل علمی و منطقی آوردن برای مومن کردن کسی موثر نباشه.

ایمان نه تنها به خدا بلکه به هرچیز و کسی لازمه کارایی ک تو زندگیمون می کنیم

 

۱ نظر ۰ لایک

کتاب معرفی کنید

کتاب معرفی کنید

ازینا ک ادمو ب تفکر درونی می‌کشه 

یا

سیاسی 

 

 

 

 

پ.ن:😐میدونم کسی نمی خونه ها!کاچی به از هیچی

 

۲ نظر ۰ لایک

باغبانا

باغبانا ز خزان بی خبرت میبینم

وای از ان روز ک بادت گل رعنا ببرد

 

غزل شماره۱۲۸

۰ نظر ۰ لایک

فردا

فردا امتحان انشا دارم

میترسم ی موقع از افکارم چیزی بنویسم،تعفنش کل انشا رو ب گه بکشه

خودمم واس دروغ نوشتن آماده نکردم

ب خیر بگذره...

۱ نظر ۰ لایک

I'm lost

چقد حس می کنم خیلی وقته گم شدم و دیگه پیدا نمی شم

واقعا هدف من چیه از ادامه این روزایی ک عین هم می‌گذرن

شرمندم بخاطر اکسیژنی ک دارم مصرف میکنم

شرمندم بخاطر کالبدی ک انسان و روحی که تا به خودم اومد دیدم ک پر زده.

شرمندم ک به هیچی اهمیت نمیدم،که بی حس شدم،که گم شدم...

جدیدا شبا خوابم میاد ولی خوابم نمیبره.ممنونم از این حال، می‌خوام که شدیدتر شه میخوام بطوری بشه عذاب بکشم...

عذاب کشیدن خودش یه حسِ و چه بسا ارزشمند

 

نمی‌دونم چی قراره رقم بخوره،می دونم ک خیلی از اون چه که نیمچه تمایلی به انجامش دارم دورم ولی می‌خوام اینجا قیدشون کنم

 

کارایی ک دوست دارم تو زندگیم انجام بدم:

رقص(بصورت حرفه ای)

ورزش منظم

کتاب 

تار یا سه تار

زبان

خدایا انگار به هرچیزی فکر میکنم جز درس و این یعنی این طور ک معلومه به هیچکدوم نمیرسم

 

 

 

 

 

۰ نظر ۰ لایک

چ مزخرف...

صبح یواشکی وقتی مامان نبود،سیگاری ک از بابا کش رفتم و گرفتم رفتم تو دستشویی.جلو آینه روشنش کردم.ازقیافم خندم گرفت،برخلاف بقیه مضحک بنظر می‌رسیدم.سیگار و می رسوندم ب لبم هی خندم میگرفت(خخخ).خلاصه گذاشتم رو لبم و درحالی ک منتظر سرفه بودم،ی پک کوچیک گرفتم.نه خبری از دود بود ن سرفه!پک دوم عمیق گرفتم دیدم به به چ دودی اومد بیرون!پک سوم و چهارم و... دیگ خسته شدم تموم نشده خاموشش کردم.سیگارش نازک و دراز بود،بنظرم اگه کلفت تر بود با پکای کوچیک تر میتونست بهتر دود بده.

اصلا حس خاصی بهم نداد فقط بعدش طعم دهنم گس بود که خوشم نیومد،دندونمم یکم درد گرفت.همیشه از بوی سیگارنفرت داشتم،۱۸سال میگذره هنوزبهش عادت نکردم،اونم سعی می کنه بیرون خونه بکشه.جالب بود ک امروز اصلا اون بو رو احساس نکردم.چرا؟!

۰ نظر ۰ لایک
آرشیو مطالب
موضوعات
فیلم و سریال (۳)
تراوشات یک ذهن مریض (۳۳)
خاطره مثلا (۱۵)
نظرات شخصی (۱۴)
حس زندگی (۱۰)
امیدوآرزو (۶)
کنکور نوشت (۱۸)
اشخاص (۸)
فانتزیجات (۴)
روزنوشت (۱۸)
اهنگ (۴)
شعرناب (۱۲)
تمام ناتمام من باتو تمام میشود (۱)
قدرت گرفته از بلاگ بیان