I'm not a good looser

تو ایینه نگاه می کنم....

 

ا‌وقتی بعد این همه سال به ایینه نگاه می کنی و می بینی اونی که تغییر کرده تو نیستی بلکه طرز نگاهته،یعنی چه اتفاقی افتاده؟انقلابی به پا شده؟

التهاب خاصی هست که تو وجودم تو نگاهم جاخوش کرده

اگه خودازاری نداشتم،ازبین می بردمش

می دونی چقدر بده که دختر باشی ولی نادیده گرفته بشی

توجه مال ادمای حساسِ،ما پوست کلفت ها طبیعیه ک نشنیده و ندیده باقی بمونیم

من چیکار کردم با خودم دارم انتقاممو از خودم می گیرم

چرا این احساسات دخترونه الان باید میومد سراغم

 

 

 

 

۰ نظر ۰ لایک

بیا....

بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم

فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو دراندازیم

۰ نظر ۰ لایک

خواب راحت(۲)

با اینکه چشمام همیشه مغموم و بیشتر بی حسه

اما

گاهی برقشو تو اینه می بینم

نمی دونم ایینه حقیقت و میگه یا نه ولی خودم حس میکنم ک فیک نیست،واقعیه

قلبم این روزا زیادی می زنه،مثل اونایی ک عاشق می شن

ولی من حس پیر شدن می کنم.وقتی شبا از حرص و جوش و تپش قلب خوابم نمی بره دلم به حال خودم می سوزه ک تو نوجوونیم دارم پیر می شم

هرچقدر ک صبر می کنم شرایط بدتر میشه...

اما بازم گاهی متوجه برق چشمام می شم و خیالم لحظه ای راحت میشه از اینکه هنوز امید تو من نمرده

انگار همینجوری تنهایی باید ادامه بدم تا ازبین برم

چقدرم عجیبه ک دلم میخواد تو این وضع یکی و نوازش می کردم،لمس می کردم

کاش یکی بود ک باحرفاش خستم نکنه،باحرفام نرنجونمش،فقط وجودش خواب راحت شب و بهم برگردونه،یاعث شه حداقل صبا بی درد بیدارشم

 

 

۰ نظر ۱ لایک

IDC

 

I don't fuckin care

I don't fuckin care

I don't fuckin care

۰ نظر ۰ لایک

خواب راحت

 
بدترین چیزی ک عصبانیتم تحریک می کنه اینه که نذارن بخوابم
لایق هرچیز ک نباشم لایق این یکی ک هستم
هر ادم بی گناهی لایقشع
و من بیشتر بهش نیاز داشتم،برای اینکه زمان رو بکشم،برای اینکه کابوس حقیقت،خفم نکنه
حرف زدن خیلی ازم انرژی می گیره،حتی ۸۰درصد اوقات ترجیح می دم شنونده خوبی هم نباشم(اون بیست درصد و گذاشتم واسه اهنگایی ک گوش میدم وصداهای طبیعت مثل بارون،دریا،دارکوب،قورباغه و....)
 
اینکه سکوتمو شکستم و به سبک گوسفندای اطرافم حرف زدم،اون لحظه ک گوشم داره صدای ناخوشایندی از دهن خودم می شنوه دیگه حتی برام اهمیت نداره ک این مجادله نتیجه داد یا ن،
.درسته ک من سعی کرده بودم ک فقط بهش خاتمه بدم ولی بعدش خودم میبینم که یکی ازونا شدم و وقتی دهنم و می‌بندم،ضعف پنهان شده رو اشکار می بینم.
 
شما نمی‌دونید ک چه قدرتی در سکوت نهفته شده و پرخاش و مجادله برای پنهان کردن ضعف هستن
لعنت ب این خواب راحت که هم ارزو شده هم وقار ادم رو زیر سوال می بره
لعنت ب این تپش قلب ک تشویش و  تو رگام به جریان میندازه
۲:۴۳
۱ نظر ۱ لایک

:'(ب این زندان چه خو کردم!

دلا تا کی در این زندان فریب این و ان بینی

یکی زین چاه ظلمانی برون شو تا جهان بینی

 

به این بیت ک رسیدم،ناخوداگاه مصرع دوم و چندبار زمزمه کردم...

«یکی زین چاه ظلمانی برون شو تا جهان بینی»

 

«یکی زین چاه ظلمانی برون شو تا جهان بینی»

 

۲ نظر ۲ لایک

بی خوابی لعنتی

چشم ها بسته،اتاق تاریک،صدای پنکه

حالتی بود در آستانه خواب،ناگهان حس کردم صدای پنکه کم شد و صدای تیک تیک ساعت سکوت اتاق را شکست

حالا قلبم با ریتم مظطرب کننده ساعت دیواری همگام شده،وحشیانه به سینه ام کوبیده می شود و حس بدی به من القا می‌کند.حس فروپاشیدن ناگهانی،حس وقتی که ماسه های بستر دریا زیر پاها خالی می شود.

این چه حالاتی ست که بدترین ساعات شب رخ می دهد؟

این ساعات نفرین شده نگرانم می کنند

۳ نظر ۲ لایک

ان فرانک

به راستی که دوران سختی است.معجزه است که هنوز از تمام رویاهام دست نکشیدم،چرا که دور از عقل و واقعیت به نظر می رسد.

،بااین حال ان هارا رها نکردم.

چرا که به رغم همه چیز هنوز به گوهر پاک انسانی اعتقاد دارم.

مطلقا برای من امکان ناپذیر است که زندگیم را بر بنیانی از هرج و مرج،درد و رنج و مرگ بنا کنم.

ما جوان تر از آن هستیم که با چنین مشکلاتی روبه رو شویم،ولی ان ها خودشان را بر ما تحمیل می کنند،تا اینکه سرانجام مجبور شویم راه حلی پیدا کنیم.

به رغم همه این ها وقتی به آسمان نگاه می کنم،دچار این احساس می شوم که همه چیز درست خواهد شد و این قساوت و بی رحمی به پایان خواهد رسید.

هرجا که امید هست،زندکی هست.در چنین لحظاتی نمی توانم به بدبختی ها فکر کنم،بلکه به زیبایی های که هنوز وجود دارد می نگرم.

سعی کن سعادت را درخودت بیابی،به تمام زیبایی‌های اطرافت بیندیش و زندگی کن.

۱ نظر ۱ لایک

Hole life is a piece of shit without U

I'm sick of everything in this fucking world
Of This empty world 
Beyond my imagination there's a "U"
 
Strongly this special"you" doesn't exist at all
 
 the ppl proved to me I don't deserve anybody's love
fuck them,fuck them alI
Ican't get along with anyone of them
I know I'm getting mad and im getting insane
I have nothing to lose
Only u can make me feel like a live person
U can inspire me hope
U can see the shine of my tears that never have been seen
 
 I have to go to bed,plz show me my sweet dream again
and I hope u will really exist in this shitty world
Night.😴
۰ نظر ۱ لایک

ساعت ۱:۳۱

ساعت۱:۳۱،باز هم در اتاق تاریکم درحالی که روی یگانه تخت اتاق نشسته ام می نویسم.من هستم و تاریکی و صدای پنکه ای که می چرخد.چنددقیقه بیشتر از اخرین خروشم نمی گذرد.از اخرین جدل و ستیزم با او(او که هم رنج می بخشد و هم رنج می کشد،او که وقتی خبری ازش نباشد،می میرم).

این جدل ما انقدر بیهوده بود که فقط شامل حرص خوردن می شد مثل همیشه.ولی باز دال مثل همیشه نتوانست تحمل کند،فریاد کشید و خشونت کرد.حق داشت بله حق داشت،حس کردم کوه صبرم،و غمگین شدم برای خودم و بی اختیار چند قطره اشک ریختم ولی بقیه اش را با یک پلک محکم قورت دادم.دال مثل همیشه رفتار کرده بود مثل همه وقت هایی که در حضور او بحث ما بالا می گرفت.دال کجا بود وقتی کودکی من با ترس و کابوس و اشک سپری می شد؟کجا بود وقتی در نوجوانی چنان در خو گرفتن با آن ماهر شده بودم که بی حس شدنم را به من تحمیل می کرد؟

ان ایام تنها دلخوشی من همین دال بود،روزها را می شمردم تا به روز آمدنش به خانه،برسم.و ان زمانی که هنوز شمردن بلد نبودم روزی هزار بار از مادرم سوال می کردم که کی می آید.«پنج شنبه ها»رویای امید بخش بود،پنج شنبه ها به شیرینی آبنات برای بچه ها بود،ان را با هیچ عروسکی عوض نمی کردم

دو سه سالی هست که دال کنار ماست ولی فردا باید برود سربازی.(گریه امان نمی دهد)دال تنها کسی است که به او ایمان دارم از خودش هم بیشتر.تنها کسی بود که درحد توانش از من حمایت کرد،مرا به ارامش دعوت کرد،ازمن دفاع کرد به من روحیه داد.دال نه تنها برادرم بلکه گاهی پدرم بود.

او که بود ارامش کاذبی در خانه ما برقرار بود.ولی او که برود همه چیز به حالت قبل بر می گردد،من مثل همیشه باید مثل موجودی نامرئی ،شاهدباشم.انگار نه انگار که کنکور دارم.

قرار بود دیگر سخنی از وضع اسفناکم نباشد،ولی مگر می گذارند؟

الان اگر دست به من بزنی می شکنم،اگر نفس بکشی بیزار می شوم،مثل همیشه نیستم،نه به خاطر اینکه یک زنم بلکه به این خاطر که از این که فکر می کردم تنهاتر شدم.

۰ لایک
آرشیو مطالب
بهمن ۱۴۰۳ ( ۱ )
دی ۱۴۰۳ ( ۲ )
آذر ۱۴۰۳ ( ۱ )
آبان ۱۴۰۳ ( ۷ )
مهر ۱۴۰۳ ( ۳ )
شهریور ۱۴۰۳ ( ۱۶ )
مرداد ۱۴۰۳ ( ۴ )
تیر ۱۴۰۳ ( ۳ )
خرداد ۱۴۰۳ ( ۴ )
ارديبهشت ۱۴۰۳ ( ۶ )
فروردين ۱۴۰۳ ( ۳ )
بهمن ۱۴۰۲ ( ۲ )
آذر ۱۴۰۲ ( ۲ )
مرداد ۱۴۰۲ ( ۱ )
ارديبهشت ۱۴۰۲ ( ۱۰ )
فروردين ۱۴۰۲ ( ۱۶ )
اسفند ۱۴۰۱ ( ۱ )
بهمن ۱۴۰۱ ( ۴ )
دی ۱۴۰۱ ( ۱ )
اسفند ۱۴۰۰ ( ۱ )
دی ۱۴۰۰ ( ۳ )
آذر ۱۴۰۰ ( ۲ )
شهریور ۱۴۰۰ ( ۶ )
مرداد ۱۴۰۰ ( ۲ )
ارديبهشت ۱۴۰۰ ( ۲ )
اسفند ۱۳۹۹ ( ۳ )
بهمن ۱۳۹۹ ( ۳ )
دی ۱۳۹۹ ( ۶ )
آذر ۱۳۹۹ ( ۲ )
آبان ۱۳۹۹ ( ۶ )
مهر ۱۳۹۹ ( ۲۰ )
شهریور ۱۳۹۹ ( ۲۶ )
مرداد ۱۳۹۹ ( ۱۴ )
تیر ۱۳۹۹ ( ۱ )
خرداد ۱۳۹۹ ( ۶ )
فروردين ۱۳۹۹ ( ۲ )
اسفند ۱۳۹۸ ( ۳ )
بهمن ۱۳۹۸ ( ۱ )
دی ۱۳۹۸ ( ۶ )
آذر ۱۳۹۸ ( ۴ )
آبان ۱۳۹۸ ( ۴ )
شهریور ۱۳۹۸ ( ۳ )
مرداد ۱۳۹۸ ( ۶ )
تیر ۱۳۹۸ ( ۱۰ )
خرداد ۱۳۹۸ ( ۵ )
ارديبهشت ۱۳۹۸ ( ۸ )
فروردين ۱۳۹۸ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۷ ( ۴ )
دی ۱۳۹۷ ( ۶ )
آذر ۱۳۹۷ ( ۷ )
آبان ۱۳۹۷ ( ۱۰ )
مهر ۱۳۹۷ ( ۲ )
شهریور ۱۳۹۷ ( ۲ )
مرداد ۱۳۹۷ ( ۶ )
تیر ۱۳۹۷ ( ۱۰ )
خرداد ۱۳۹۷ ( ۱۲ )
ارديبهشت ۱۳۹۷ ( ۱۲ )
موضوعات
فیلم و سریال (۳)
تراوشات یک ذهن مریض (۳۳)
خاطره مثلا (۱۵)
نظرات شخصی (۱۴)
حس زندگی (۱۰)
امیدوآرزو (۶)
کنکور نوشت (۱۸)
اشخاص (۸)
فانتزیجات (۴)
روزنوشت (۱۸)
اهنگ (۴)
شعرناب (۱۲)
تمام ناتمام من باتو تمام میشود (۱)
قدرت گرفته از بلاگ بیان