حافظا....

حافظا شاید اگر در طلب گوهر وصل    دیده دریا کنم از اشک و در او غوطه خورم

۰ نظر ۰ لایک

سنگین بار تن برام

حدودا دوماه و نیم از این دوران گذشت

این حجم از افزایش وزن بی سابقه ست

خدایا دیگه تحمل این تن برام سخت شده...

ببین چه خسته می شکنم....می شکنم....

⁦:'(⁩

۰ نظر ۰ لایک

I'm not gonna be a victim anymore

اشتباه های تباه کننده خیلی سادن،یه زمانی هست تو زندگی که به حماقت گذشته پی می بریم.که چه بسا خشم برانگیزه و درعین حال هم میشه گفت ماهی رو هروقت از اب بگیری تازست

وقتی میگم نمیخام یه قربانی باشم معنیش اینه که دیگه نمی‌خوام به تماشای حقیقت بشینم،ن دیگه نمی‌خوام به سوگ حقیقت بشینم

 یجوری شده ک یکم خیال‌پردازی می تونست خوشبختمون کنه

به دنبال این نیستم که حرفی برای گفتن داشته باشم بلکه به دنبال این هستم ک زمان حال واقعی رو احساس کنم چرا که همیشه دچار این احساس هستم که «حال تنها سایه ای از ان است»

 

۱ نظر ۰ لایک

There is no pain you are receding...

تو توانایی‌ ساده بودنی 

تو دلیل محکم خوب مردنی...

 

 

 

 

 

 

پ.ن:شِ بِخِد

پ.ن۲:عنوان یه جمله از comfortably numb،متن هم یه تیکه از اهنگ اغوشِ ک این روزا زیاد گوش میکنم.اینک باهم در تناقضن دیگ شانسی شد

۲ نظر ۲ لایک

What the hell is wrong with them

هنوز بیدارم عجیبش اینجاست ک ب اجبار،نمیگذارند چشم روی هم بگذارم،تن دردمند و چشم های بی رمق و باد کرده ام به من تذکر می دهند و تک تک سلول هایم خواب می طلبند
الان تو وضعیتی هستم ک نیاز دارم واسه چند هفته یا شاید چند ماه یا حتی چند سال،کاملا تنها باشم،یعنی باکسی حرفی نزنم
غذا نخورم
واسه بیرون رفتنم نگران لباسام و چهرم نباشم
به صحبت‌های هیچ زنی گوش ندم
وکلا توحال خودم باشم.
کوه صبر داره به کوه خشم تبدیل میشه
قلب سنگی من داره ترک بر میداره
طوفانی در راه نیست که از ارامش بعدش،خاطر جمع باشم
انرژی های منفی در درون من جمع میشن.
از اینکه مانع تو راهم وجود داره ناراحت یا عصبانی نیستم
بلکه از اینه که دیگرانی ک جلوی من مدعی هستن،مانعم میشن
و این کارارو در نهایت جهل و بی رحمی انجام میدن.می خواستم دوباره بگم ک نمیبخسمشون ولی دیدم این نهایت ضعف خواهد بود.
اشک می ریزم،که هم از خودم متنفر میشم هم خیس شدن چشمام باعث میشه ک دیرتر بخوابم.یکی از نشونه های مونث بودن،ک تو این چند سال خوب یاد گرفتم کنترلش کنم،ولی همین دو قطره ای هم ک به ندرت می ریزه منو بهم میریزه
اتفاقایی ک همیشه برام پشیزی ارزش نداشته،برام زجر اور شده،و چندتایی باهم جمع میشن،استرس و خشم و غم و ضعف و..رو حس می کنم ک تورگام جریان داره
ضربان قلبم تو این ساعت های شب،کابوسی تو خیالم پرورش میده
تنفر و خشم چاشنیش می کنه
اینا نشون میدن ک خ اذیت شدم ک خیلی اذیتم می کنن
و من هر راهی رو برای فرار امتحان کردم اما نتیجه نداد
و اخرین و مطمئنی ترین راه نجاتم داره رقم میخوره اما اونا نمیذارن تو این مسیر درست قرار بگیرم،و من نمی تونم اونارو درک کنم هرطور فکر میکنم نمیتونم بفهمم چرا
تنها تواین شرایط میشه فهمید عذاب کشیدن و درد کشیدن خیلی باهم فرق می کنن.
عذاب کشیدن بیهوده است پوچ است ولی درد کشیدن چیزی بیشتر از این است که در مقال بگنجد

۱ نظر ۱ لایک

Comfortably numb

The child is grown

The dream is gone

I have become comfortably numb

۰ نظر ۱ لایک
آرشیو مطالب
بهمن ۱۴۰۳ ( ۱ )
دی ۱۴۰۳ ( ۲ )
آذر ۱۴۰۳ ( ۱ )
آبان ۱۴۰۳ ( ۷ )
مهر ۱۴۰۳ ( ۳ )
شهریور ۱۴۰۳ ( ۱۶ )
مرداد ۱۴۰۳ ( ۴ )
تیر ۱۴۰۳ ( ۳ )
خرداد ۱۴۰۳ ( ۴ )
ارديبهشت ۱۴۰۳ ( ۶ )
فروردين ۱۴۰۳ ( ۳ )
بهمن ۱۴۰۲ ( ۲ )
آذر ۱۴۰۲ ( ۲ )
مرداد ۱۴۰۲ ( ۱ )
ارديبهشت ۱۴۰۲ ( ۱۰ )
فروردين ۱۴۰۲ ( ۱۶ )
اسفند ۱۴۰۱ ( ۱ )
بهمن ۱۴۰۱ ( ۴ )
دی ۱۴۰۱ ( ۱ )
اسفند ۱۴۰۰ ( ۱ )
دی ۱۴۰۰ ( ۳ )
آذر ۱۴۰۰ ( ۲ )
شهریور ۱۴۰۰ ( ۶ )
مرداد ۱۴۰۰ ( ۲ )
ارديبهشت ۱۴۰۰ ( ۲ )
اسفند ۱۳۹۹ ( ۳ )
بهمن ۱۳۹۹ ( ۳ )
دی ۱۳۹۹ ( ۶ )
آذر ۱۳۹۹ ( ۲ )
آبان ۱۳۹۹ ( ۶ )
مهر ۱۳۹۹ ( ۲۰ )
شهریور ۱۳۹۹ ( ۲۶ )
مرداد ۱۳۹۹ ( ۱۴ )
تیر ۱۳۹۹ ( ۱ )
خرداد ۱۳۹۹ ( ۶ )
فروردين ۱۳۹۹ ( ۲ )
اسفند ۱۳۹۸ ( ۳ )
بهمن ۱۳۹۸ ( ۱ )
دی ۱۳۹۸ ( ۶ )
آذر ۱۳۹۸ ( ۴ )
آبان ۱۳۹۸ ( ۴ )
شهریور ۱۳۹۸ ( ۳ )
مرداد ۱۳۹۸ ( ۶ )
تیر ۱۳۹۸ ( ۱۰ )
خرداد ۱۳۹۸ ( ۵ )
ارديبهشت ۱۳۹۸ ( ۸ )
فروردين ۱۳۹۸ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۷ ( ۴ )
دی ۱۳۹۷ ( ۶ )
آذر ۱۳۹۷ ( ۷ )
آبان ۱۳۹۷ ( ۱۰ )
مهر ۱۳۹۷ ( ۲ )
شهریور ۱۳۹۷ ( ۲ )
مرداد ۱۳۹۷ ( ۶ )
تیر ۱۳۹۷ ( ۱۰ )
خرداد ۱۳۹۷ ( ۱۲ )
ارديبهشت ۱۳۹۷ ( ۱۲ )
موضوعات
فیلم و سریال (۳)
تراوشات یک ذهن مریض (۳۳)
خاطره مثلا (۱۵)
نظرات شخصی (۱۴)
حس زندگی (۱۰)
امیدوآرزو (۶)
کنکور نوشت (۱۸)
اشخاص (۸)
فانتزیجات (۴)
روزنوشت (۱۸)
اهنگ (۴)
شعرناب (۱۲)
تمام ناتمام من باتو تمام میشود (۱)
قدرت گرفته از بلاگ بیان