دیروز دوشنبه۱۷شهریور۹۹


بعداز۱۵روز صبح ساعت نه پاشدم. با مامان رفتیم بانک و بعدشم بازار.لعنتی کارتم اوکی نشد.رفتیم مغازه مادر یکی از همکلاسیای اول و دوم دبستانم،که یکی دیگه از همکلاسیای اون زمانم و بعد دوازده سال دیدم!بعد از خرید رفته بودم تو پاساژ به دنبال ماگ،که چشمم خورد به کتابفروشی اکسفورد،رفتم تو و حدود یک ربع با مرده حرف زدم.کتابای این یوزش دویست و سی شدن سرجمع اونم بتخفیف و قیمت قبلی.ترغیب شده بودم ازالان زبان و بخونم که تاچندسال دیگه بتونم ازمون شرکت کنم.اومدم خونه گفتم از پژمان سوال کنم،گفت اپلیکیشنBاموز خوبه(واقعا عالیه).متاسفانه دیروز اصلا وقت نکردم چارکلوم بخونم،حتی کتاب صوتیمم گوش ندادم.
بعدازظهر سمبوسه با سیب زمینی پخته و سبزی و گوشت درست کردم.از موادش ی ناخونکی زدم اما یک دونشم نخوردم.
دیگه خیییلی بدنم چرک و کثیف شده بود بوی گوه میدادم،خیلی خیلی هم خسته و کوفته بودم خیلی هم خوابم میومد. ی ذره استراحت کردم.بعد رفتم لواشکای الومو از پلاستیک جدا کردم،هنوز نم داشت. داداشم اومد قهوه درست کردم خوردیم.گفت می خواستم متر لیزری بخرم یادتو افتادم گوشی نداری⁦:'(⁩  نو نمیشه خرید زیر دو و پونصد پیدا نمیشه مگر اینکه کسی چکی قبول کنه.دوست ندارم گوشی دست دوم بگیرم که زودی خراب بشه.من که این همه سال گوشی نداشتم هنوزم که شغل و درامد ندارم بتونم عوضش کنم... 
خدارو شکر بعداز عزیمت برادر(!)رفتم یه یک ربع ورزش کردم(بعضی وقتا حین ورزش احساس می کنم دارم از حال میرم و این حس خوبی بهم میده)،هوازی و بدنسازی باهم،خیییلی هم عرق کردم طوری که چندقطرش  ریخت رو زمین😍😍وسراخر حمووووم رفتم،تفاله های قهوه رو ریختم رو موهاام⁦:-!⁩⁦:-!⁩⁦:-!⁩⁦:-!⁩⁦:-!⁩ بزوووور پاکش کردم بزووور،فک کنم دیگ رسماً کچل شدم
😍دیشب بالاخره الهام بعد یک ماه و نیم شام اینجا اومد⁦:-)⁩
شیرینی و چایی بردم براشون.من عااااشق شیرینی نیستم،می میرم برااشششش😑 ولی فقط بوش کردم. ولی موقع سفره چیدن چندتا دونه سیب زمینی سرخ کرده خوردم.
😐ال کالری هایی که دیروز مصرف کردم و با اپلیکیشن حساب کرد،شد۵۰۰تا! همونم بیشتر از نصفش مربوط به کربوهیدرات بود(بخاطر میوه های که به عنوان میان وعده میخورم)بعدم کلییی توصیه بهم کرد که پروتیین بیشتر بخورم ونون حداقل ی کوچولو بخورم.
⁦^_^⁩بعد شام باز رفتم چنل اشپزی رو زیر و رو کردم.چندتا دسر و شیرینی هم انتخاب کردم.ولی از غذاهای شیرینش پودرکاکایو و بیسکوییت و از بقیه غذاها پنیر پیتزا توی خونه نداریم.دلم میخواد درست کنمشون ساده و خوشمزن😢😢😢ولی اینارو نداریم که.
دلم می خواست ادامه اسکار فیس و ببینم ولی با اون پسره چت کردم😒😒خدارو شکر چند روز بیشتر نمونده تا مرخصیش تموم شه.خداااکنه گوشی نبره.
راستی دیروز تولد عمم بود مامانم گفت بهش پیام بده تبریک بگم منم گفتم.خوشحال شدبعدم بهم گفت خانمم دکتر(هعییی خدا)⁦:-)⁩

 

۰ نظر ۲ لایک

یه چالش واسه خودم

چالش رژیم

اگه روزی ناپرهیزی کردم اخرشب اینجا ذکر میکنم

مثلا ممانم دیشب بهم یه نون خانگی گنده داد منم همشو خوردمcrying

۴ نظر ۲ لایک

یک روز متفاوت

+امروز متفاوت بود چون چندتا اتفاق تازه رخ داد.

+دیروز که از داداشم درمورد لاغر شدن رون پرسیدم گفت باید دویید یا خیلی پیاده روی انجام داد و اینکه طول می‌کشه لاغر شدن پا

من خیال میکردم میشه با نیم ساعت بدن سازی و یک ربع هوازی در روز،بعد از یک ماه تغییر ملموسی تو رونم ببینم. این شد که مجبورم لایف استایلم و به کل عوض کنم. این سایت نکات خوبی داره.

 امروز از وقتی بیدار شدم کلی توی هال پیاده روی کردم تا ساعت پنج اینا

+کتاب صوتی نیمه تاریک وجود و گوش میدادم حین راه رفتن.یکی از دبیرای مدرسمون خونده بودش تعریف میکرد.اما واسه من شگفت انگیز نبود چون من به اون نکته ای که سعی داره بهمون یاد بده،رسیده م یجورایی.البته هنوز همش و گوش ندادم.

+غروب گفتم واسه تنوع ی خورده شافل کنم(تمرینای شافلم هفته پیش به بن بست خورده بود)،جورابم و پوشیدم وشروع کردم،کم کم تونستم اتاق و بعدشم هال و دور بزنم⁦⁦:-)⁩وای اون لحظه عالی بود خیلی خوشحال شدم.حتی داداشمم میدونست که موقع شافل باید جوراب پوشید اما من خر نه

+یه فایل صوتی گوش دادم از prince ea که یه سخنران انگیزشیه.واقعاااا روم تاثیر گذاشت حرفاش و این خیلی خیلی در مورد من جالبه چون تجربه بهم ثابت کرده بود جملات و عکس و کلیپ و ویسای انگیزشی هیچ تاثیری روم ندارن و حتی ب عکس. باید هروز و هرشب گوشش بدم.

EVERYBODY DIES but NOT EVERYBODY LIVES اینجا

+بایه دختری توی تلگرام اشنا شدم که پرستاری میخونه و هنرمندم هست.چندتا عکس از نقاشیاش فرستاد عاااللیی بودن.ازش چندتا سوال پرسیدم،خوشبختانه جوابی که بهش امیدوار بودم و گرفتم.

+بعدم کلی تو اشپزخونه کارکردم چندتام لغت دراوردم و یادداشت کردم

+پا و کمرم خیلی درد می‌کنه.دیسک کمر اینجور مواقع خیلی اذیت میکنه لعنتی.

۰ نظر ۰ لایک

خالی

اما استوری گذاشته بود«بزرگترین حسرت زندگیت چیه؟»

خب حقیقت اینه که لحظه لحظه عمرم حسرت بوده و هست

لحظه لحظه ای که میگذره...

خستم.از همه چیز و از همه کس حتی از خدا...

ازهمه بدتر ناامیدم.

انگاریه چیز جدیدم داره شکل میگیره به اسم عقده...

 

۰ نظر ۰ لایک

من و یک پست بلند...

_دیشب خواب دیدم پسر همسایمون که فامیل دورمونم هست روم کراش زده!منم اول گفتم اشتباه گرفتی و می خواستم دکش کنم ولی بعد خوشم اومد ازش⁦:-\طوری که ی صحنه رفتم دستشو بغل کردم😑😑لعنتی چقدر حس خوبی بودsad

هفته پیش هم خواب دیدم از ی پسره که توپارک نشسته سواستفاده کردم!!!!! نشسته بود رو نیمکت و من و یه نفر دیگه جلوش واستاده بودیم،حرف زدنش که تموم شد هر هر خندیدم زدم به بازوی لختش😂رسما بازوشو مالیدم،همون لحظه هم خیلییی پشیمون شدم که اخ اخ این چکاری بود اخه؟!cryingکلا خوابای من روی دست جنس مخالف و لب همجنس متمرکز شده انگار! پریشب برای فک کنم سومین بارتوی خواب داشتم ی دختره رو میبوسیدم⁦،اونم برای مدت طولانی!!!!!

_دلم ماگ میخواد.عطر و لاکم می‌خوام.ترجیحا یکی دوتا لاک مات،با دوسه تا رنگ تیره.عطرم می‌خوام هیچ وقت نداشتم.ی مانتوی پاییزی هم با یه کفش رسمی هم لازم دارم.😑کلا همه چی نیاز دارم چون هیچی ندارم.الان ولیقرص زینک و شلوار راحتی تواولویته.حالا پول کوو؟!! اگه تنبلی نکنم و ی صبح پاشم برم بانک مشکل کارتم و اوکی کنم، یه ماگ میتونم بخرم😍همونم خوبه دلم خوش میشه حداق.اخه من عاشق قهوه(ترجیحاشیرقهوه) و چایی و لیموام. راستی داداشم گفت صدتومن میزنم حسابت مانتو بخری،ولی اون لحظه خیلی دلم گرفت.

_امروز دراصل می بایست خودکشی میکردم چون فردا جمعه ست.یعنی روز استراحت.از‌صبح که پاشدم تا دم غروب یکجا لش بودم،ولی غروب یکم تمرینات پا و شکم زدم بعدم طناب زدم.دلم میخوادیه غذای خوب درست کنم.اما هنوز نمی‌دونم چی.

کنکور همش داره تکرار میشه.اون موقع درس بود الان رژیم و ورزش و زبانه.راستی امروز دوباره لواشک درست کنم.

_چرا این شخصیت ایوار اینقدر خوب بود.حیف شد سریالش و سریع دیدم.

برم اینستا بچرخم و بعدم یچی بخورم بعدم لالاangelkiss

 

 

 

 

 

 

۱ نظر ۱ لایک

شب بخیر

_شیش فصل وایکینگز و توی دوازده روز تماشا کردم.چققققددد خوب‌بود سریالش.کاش انقد پشت هم نمی دیدم که زود تموم شه⁦:'( دلم میخواد ازهفته بعد هم گناه یا اقازاده رو ببینم.میگن قشنگه.

_دلخوشی یعنی چایی با لیموهای اخرشب

۰ نظر ۰ لایک

فنتم،فنتم،فن پیج هیکلتم!

_با طنابم اشتی کردم اما نه با دل خوشangry

_دوباره لواشک درست کردم،دیروز که داشتم به دیگش نمک میپاشیدم کله نمکدون شکست و افتاد تو دیگ!دیگه تصورکنید چقدر شور شده.blush

_سه روزه ماهیچه شکمم بدجووووور گرفته!!!!خسته شدم دیگcrying

_دلم شیرقهوه میخوادcryingcheeky

_اعتراف میکنم این پست و فقط واسه گذاشتن این عکس نوشتم⁦:-\⁩

_داشتن همچین اتاقی خیلی برام رویاییه

 

 

 

۰ نظر ۱ لایک

بالاخره

یه خسته نباشید میگم به خودم

واسه این همه تلاش برای له نشدن...
 
 
۰ نظر ۰ لایک

قطع دنبال بزنید لطفا

لطفاً لطفاً این کارو بکنید

۲ لایک

هنوز درد میکنه

broken heartNo matter how hard your heart is broken

The world doesnt stop for your grief

 

 

۰ نظر ۳ لایک
آرشیو مطالب
موضوعات
فیلم و سریال (۳)
تراوشات یک ذهن مریض (۳۳)
خاطره مثلا (۱۵)
نظرات شخصی (۱۴)
حس زندگی (۱۰)
امیدوآرزو (۶)
کنکور نوشت (۱۸)
اشخاص (۸)
فانتزیجات (۴)
روزنوشت (۱۸)
اهنگ (۴)
شعرناب (۱۲)
تمام ناتمام من باتو تمام میشود (۱)
قدرت گرفته از بلاگ بیان