چه خوبه

امروز روز افم بود تا ظهر که خواب بودم و بعدم کل روز و لش کردم و ومپایر دایریز دیدم انکال اعزام هم بودم خداروشکر خبری نشد، فردا هم افم البته اگه خدا بخواد( بیمارستانمون انقد بی سر و تهه که نمیشه واقعا با قطعیت گفت) چند روزم هست همش خوابم میاد از اون روز که مریض شدم ساعت هشت و نیم خوابیدم ازون روز تا الان همش دارم می‌خوابم، بهتر شدم ولی هنوز کامل خوب نشدم. خدایا شکرت بریم.

۱ نظر ۰ لایک

یه روز یکشنبه از ماه اسفند

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

شماره۳۶۴

یک ساعت پیش میخواستم ومپایر دایریز ببینم ولی رفتم اینستا (ایموجی چشم غره)فردا هم لانگم باید زود بخوابم

دلم میخواست تو دفترچه بنویسم ولی چون خیلی هوا سرده نمیتونم حتی سرم و از زیر پتو دربیارم

امروز صبح ساعت هفت و نیم من و بابام رسیدیم محل آزمون و ساعت نه نوبتم شد! یه دوبل زدم و قبول شدم بالاخره دیگه خسته شده بودم...

بعد از گل فروشی همونجا ی اسفنج برای هفت سین و یه تا روبان یک متری مشکی و آبی و صورتی کمرنگ با سه تا دونه گل رز مصنوعی خریدم که شد نودهزارتومن!!

ازونجا گفتیم یکسره بریم احرازهویت که کار زودتر تموم بشه اونجا که رسیدیم تازه دیدم نوشته مدارک لازم کپی شناسنامه و کارت ملی! باز برگشتیم من به مامان زنگ زدم که داره میاد شناسناممو بیاره، تو این فاصله رفتیم لوازم قنادی من آرد نخودچی و پودر قند و هل و ماسوره و قالب شیرینی نخودی با یه مهر طرح پیچ پیچی با یه شمع نقره ای بلند برای هفت سینم خریدم که شد ۲۶۰

شامپومم تموم شده بود بعدش رفتیم داروخونه گفتم یه شامپو ضد ریزش میخوام که یه شامپو رزماری داد با یه کافئین، یه ورق هیرویت و یه قوطی بیوتین با یه آبرسان پوست چرب ویتالایر خریدم که شد هشتصد این آبرسانه خیلی من و سوزوند خیلم کوچیکه قیمتش سیصد تومن، یه کنترل کننده چربی هم دختره گفت بگیر صد و چهل تومنه گفتم فعلا نه

خمیر دندون و کرم دست هم تموم کرده بودم که اینم رفتیم فرهنگیان خریدیم شد نودتومن، سیگنال گرفتم امشب هم استفاده کردم بوی وایتکس میداد:/ اونجا مامان و دیدم شناسنامه رو ازش گرفتیم و رفتیم احراز هویت که اون پایینش فتوکپی داشت برای ی نصف برگ آچار دوازده تومن گرفت. 

کپی هارو دادم به اون آقای که پشت باجه احراز هویت بود، دید و گفت ۱۳/۱۲/۷۹؟ گفتم چیشد نزدیکع؟ گفت یکی دیگه الان اینجاست۱۳/۱۲ گفتم جدی کوش کجلست؟! گفت روبرو نشسته پشت کردم نگاه مردم دیدم کسی ننشسته گفت الان اینجا نشسته بود رفت گفتم اه قسمت نبود ببینمش  که گفت:گفتم رو بروت نشسته پشت سرتو چرا نگاه کردی گفتم خودتی گفت اره۱۳/۱۲/۶۹ گفتم چه جالب خیلی روز خاصیه گفت خیلیم کمه ها. بعدم عکسم و گرفتم و شد هشتاد تومن بعدم رفتم برای ثبت پلاک تو سامانه املاک که شد نودتومن! بعدم رفتم اداره پست سیمکارتم و گرفتم اینم نمی‌دونم چقد شد

بعدش رفتم آموزشگاه برگه هامو دادم که گفت ازین سه تا برگه باید کپی بگیری صد و پنجاه تومنم پول نقد بیاری انجام دادم و تمام 

 

۱ نظر ۰ لایک

ارره

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

آنچه گذشت

سلام بعد مدت ها اومدم اینجا که بنویسم 

خب سه ماه و نیمه از شروع طرحم میگذره و من اخرای ماه اول بالاخره طلسم و شکستم و کات کردم. بعدش دوتا از دندونامو برگردوندم، کتاب جنگ جهانی دوم و موندم دوتا رمان جنایی بعدش خوندم، کلاس رانندگی رفتم آزمون شهر دادم باز مردود شدم، اون پسره همکارم یه طوری رفتار کرد که دیگه حالم بهم میخوره بهش فکر کنم، بعدش یک نفر اومد خواستگاری یازده سال ازم بزرگتره و تهران زندگی میکنه، فعلا تو مرحله آشناییم اگه بتونه دوسم داشته باشه و منم دوسش داشته باشم احتمالا برم تهران. هنوز اون دندون خالیمو ایمپلنت نکردم، جراحیشو میخوام اسفند انجام بدم که بعدش مصنوعی بزارم. اینم یه خلاصه از اتفاقاتی که جامونده بود.

۰ نظر ۰ لایک

عطر تو

تنها تویی تنها تویی...

در خلوت تنهاییم

تنها تو می‌خواهی مرا

با این همه رسواییم

۰ نظر ۰ لایک

مریضی و تنهایی

مریض شدم گلوم درد می‌کنه وای خوب شد پسفردا آفم، ایشالا که زود خوب بشه

هعی

از تنهایی هم دارم می‌پوشم:(

۱ نظر ۱ لایک

نوت امشب

برقا رو خاموش کردم تنبلیم میشه باز پاشم، پس اینجا می‌نویسم.

دلم برات تنگ شده، امشب میتونسیم هم شیفت باشیم ولی قسمت نشد، دعای امشبم اینه که الهی به قشنگ ترین حالت ممکن باهم هم مسیر بشیم، البته اگه من توهم نزده باشم که توهم از من خوشت اومده:/ کاش عطر مورد علاقشو آرایش مورد علاقشو میدونستم هعی نامرد نباش و توهم ی ذره تو خلوت خودت به من فک کن

۰ نظر ۰ لایک

پنکیک با نوشابه

با نوشابه پنکیک درست کردم بدمزه شد

۱ نظر ۱ لایک

چراا؟

دیشب که رفتم تو بخش ی چیزی عوض شده بود، یکی رفتار ب که عصرکار بود اونجا نشسته بود این دفعه باهام عین ادم حرف زد، یکی دیگه هم اون م.پ س که اونم متنفی شد داستان کراش و اینا! جذابیتشو برام از دست داد یهو، فک کنم اون موقع هم بخاطر اتاق تزریقات بود انقد منزجر کننده س که هرکس اونجا کنارم باشه که باهام حرف بزنه برام جذاب میشه! 

۰ نظر ۱ لایک
آرشیو مطالب
ارديبهشت ۱۴۰۴ ( ۱ )
فروردين ۱۴۰۴ ( ۹ )
اسفند ۱۴۰۳ ( ۴ )
بهمن ۱۴۰۳ ( ۲ )
دی ۱۴۰۳ ( ۲ )
آذر ۱۴۰۳ ( ۱ )
آبان ۱۴۰۳ ( ۷ )
مهر ۱۴۰۳ ( ۳ )
شهریور ۱۴۰۳ ( ۱۶ )
مرداد ۱۴۰۳ ( ۴ )
تیر ۱۴۰۳ ( ۳ )
خرداد ۱۴۰۳ ( ۴ )
ارديبهشت ۱۴۰۳ ( ۶ )
فروردين ۱۴۰۳ ( ۳ )
بهمن ۱۴۰۲ ( ۲ )
آذر ۱۴۰۲ ( ۲ )
مرداد ۱۴۰۲ ( ۱ )
ارديبهشت ۱۴۰۲ ( ۱۰ )
فروردين ۱۴۰۲ ( ۱۶ )
اسفند ۱۴۰۱ ( ۱ )
بهمن ۱۴۰۱ ( ۴ )
دی ۱۴۰۱ ( ۱ )
اسفند ۱۴۰۰ ( ۱ )
دی ۱۴۰۰ ( ۳ )
آذر ۱۴۰۰ ( ۲ )
شهریور ۱۴۰۰ ( ۶ )
مرداد ۱۴۰۰ ( ۲ )
ارديبهشت ۱۴۰۰ ( ۲ )
اسفند ۱۳۹۹ ( ۳ )
بهمن ۱۳۹۹ ( ۳ )
دی ۱۳۹۹ ( ۶ )
آذر ۱۳۹۹ ( ۲ )
آبان ۱۳۹۹ ( ۶ )
مهر ۱۳۹۹ ( ۲۰ )
شهریور ۱۳۹۹ ( ۲۶ )
مرداد ۱۳۹۹ ( ۱۴ )
تیر ۱۳۹۹ ( ۱ )
خرداد ۱۳۹۹ ( ۶ )
فروردين ۱۳۹۹ ( ۲ )
اسفند ۱۳۹۸ ( ۳ )
بهمن ۱۳۹۸ ( ۱ )
دی ۱۳۹۸ ( ۶ )
آذر ۱۳۹۸ ( ۴ )
آبان ۱۳۹۸ ( ۴ )
شهریور ۱۳۹۸ ( ۳ )
مرداد ۱۳۹۸ ( ۶ )
تیر ۱۳۹۸ ( ۱۰ )
خرداد ۱۳۹۸ ( ۵ )
ارديبهشت ۱۳۹۸ ( ۸ )
فروردين ۱۳۹۸ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۷ ( ۴ )
دی ۱۳۹۷ ( ۶ )
آذر ۱۳۹۷ ( ۷ )
آبان ۱۳۹۷ ( ۱۰ )
مهر ۱۳۹۷ ( ۲ )
شهریور ۱۳۹۷ ( ۲ )
مرداد ۱۳۹۷ ( ۶ )
تیر ۱۳۹۷ ( ۱۰ )
خرداد ۱۳۹۷ ( ۱۲ )
ارديبهشت ۱۳۹۷ ( ۱۲ )
موضوعات
فیلم و سریال (۳)
تراوشات یک ذهن مریض (۳۳)
خاطره مثلا (۱۵)
نظرات شخصی (۱۴)
حس زندگی (۱۰)
امیدوآرزو (۶)
کنکور نوشت (۱۸)
اشخاص (۸)
فانتزیجات (۴)
روزنوشت (۱۸)
اهنگ (۴)
شعرناب (۱۲)
تمام ناتمام من باتو تمام میشود (۱)
قدرت گرفته از بلاگ بیان