مار‌بیگناه

امروز،نزدیک غروب رفتم ایوون یهو چشمم خورد به یه بچه مار

بااینکه خیلی ریز بود و نازکم بود ولی چندشم شد و نمی‌دونم چم شد که جیغ زدم و رفتم توخونه و درو بستم،و اشک تو چشام حلقه زد!تا چند دقیقه ی جوری بودم

بار اولم نبود که مار می دیدم تازه بزرگتر ازیناشم دیده بودم ولی هیچوقت اینجوری واکنش نشون نداده بودم فقط میترسیدم بهش دست بزنم

خلاصه رفتم تو خونه و داداشمم رفت که ماره رو بگیره،منم التماسش کردم که منو نترسونه اونم که حالمو دید گفت باشه

اون رفت و منم رفتم تواتاقم درو کلید کردم اگه بازم امکانش بود که منو برسونه با ماره،بعد یه چند دقیقه ای اومد و دید که من دروباز نمیکنم گفت نمی‌خوای جنازشو ببینی گفتم میخوای منو بترسونی گفت نه بخدا

منم رفتم بیرون دیدم ماره بیچاره چنبره زده بود یه جوری که خیلی دلم براش سوخت

هنوزم که یادم میاد گریم میگیره

اخه فکر نمی‌کردم که ماره رو بکشه اخه همیشه پرتش میکرد تو کوچه یا خیابون!

بااینکه چنبره زده بود و حرکت نمی‌کرد ولی هنوز زنده بود و بعد از مدتی سرشو اروم اورد بالا

حس کردم داره زجر میکشم به داداشم گفتم که دیگه راحتش کنه

حتی خودشم رو زمین مالیده شد

خیلی دردناک بود

گریم گرفت و همینجور اشکام سرازیر بود گفت چیشده باز گفتم ماره بخاطر من مرد،چرا کشتیش چرا پرتش نکردی بیرون؟

گفت اخه میخواستم همین کارو بکنم ولی ناخواسته به سرش ضربه بدی خورد

منم خیلی حس عذاب وجدان داشتم چون باعث مرگ ذجرآورش شده بودم 

داداشم گفت چطور‌اینهمه مورچه یا پشه می‌کشی گریه نمیکنی 

من:حشره ها تعدادشان خیلی بیشتره و کوچکترن ولی این گناه داشت

داش:چربطی داره؟الان اگه یه سنگو تو  و زمین بلند کنی زیرش  یه عالکه مار هست،خلاصهاینهمه حیوون تو طبیعت میمیرن،پس نگو بخاطر تو مرد

یه ذره اروم شدم و گریم قطع شد اخه خیلی خوب قانع شده بودم ولی اون صحنه واقعا دلخراش بودم که حتی الانم گریم گرفته⁦:'(⁩

پ.ن:امروز امتحان فیزیک داشتیم و بعدیم دینیه،چون وقتی برگشتم خیلی خسته و گلی گلی بودم خوابم نگرفت و معلوم نشد چیجوری دینیو خوندم😂

۰ نظر ۱ لایک

درد نیاز داره که حس بشه

عاشق ورزش کردنم  عاشق عرق کردن خسته شدن نفس نفس زدن

جالبش اینجاست که من هیچ استعدادی تو هیچ رشته ورزشی ندارم

و فکر کنم بخاطر همین عاشقش شدم چون علاقه زیاد من به درس ریاضی هم از همین جنسه

واقعا تو ریاضی‌ضعیفم ولی تقریبا شیش یا پنج روز از هفته رو ریاضی میخونم جوری که ازش لذت میبرم نه اینکه خودمو عذاب بدم

ودلیل دیگه علاقم به ورزش همون خسته شدنه،واقعا باحال نیس؟کلا خسته شدن از نوع جسمی رو دوست دارم

دوست دارم اونقدر فعالیت کنم که بو گوه عرق بگیرم اونقدر که پاهام ذوق ذوق کنه اونقدر که داخل استخون دستام تیر بکشه ،وقتی که دراز میکشم تا بخوابم یه حس لذت توام بادرد و حس کنم،ازون ادماییم که وقتی خ خسته باشم زود خوابم نمیگیره، چه بهتر،بهم زمان میده تا درد و حس کنم 

«درد نیاز داره که حس بشه»

تازه فهمیدم که چقدر خستگی جسمانی با خستگی ذهنی فرق می‌کنه

دومی همه جوره کلافت می‌کنه خیلی نرم و تدریجی پتک میشه و تو سر و صورتت پیاده میشه

قشنگ توانایی شو داره که تو بچگی پیرت کنه خلاصه تواستاد به گوه کشیدنه همه جوره

و اما اولی لذت بخش و از دومی دورت می‌کنه


راستی اصن خستگی ذهنی به نظر شما چیه؟

منکه فکر میکنم به معنی همون پریشونی ذهنی که منظم نیس و داره اذیتت می‌کنه و هی فکرای شومی رو شروع می‌کنه و بعد مدت ها ناتموم تمومش می‌کنه،امید و برات بی معنی جلوه میده و اروم اروم بی حست می‌کنه،و احتمالا همه اونایی که خستگی ذهنی دارن احساس خلأ عمیقی رو تو خودشون حس میکنن،خدایا مگه میشه قلبت بتپه ولی حال و احوالت اینجور باشه؟!


اصن راه حل غلبه بر خستگی ذهنی چیه؟

والا اگه من اینو میدونستم که الان خوشبخت ترین ادم روی زمین میشدم

ولی خب یکی از کارایی که رومن اثر خوبی داره آهنگ گوش دادن البته آهنگ انرژتیک و آرامبخش 

که حس امیدو آرامشو بهتون القا کنه












پ.ن:دیگه تصمیم گرفتم که هروقت دلم خواست چیزی بنویسم قبل خواب پستش کنم

شب خوش



۱ نظر ۱ لایک

ارزوی شماره یک

یکی از کارایی که تو اولویت گذاشتم که دراینده نه چندان دور انجام بدم تقویت زبانمه

از ابتدایی از زبان لذت می‌بردم وبهش علاقه داشتم و این علاقه وقتی فیلم دیدن و شروع کردم بیشتر شد

اون اولا عاشق بریتیش بودم ولی الان اصلا نمیتونم تحمل کنم لهجشونو

خودم فکر میکنم خیلی دیره برای ادامه دادن اخه من تاحالا روی هم رفته هشت ترم زبان خوندم که هفت تاش تو یه موسسه داغون بین بچه هایی بود که خیلی از خودم کوچیکتر بودن و سطحمون خ فرق داشت

الانم اگه زودترین زمان ممکن ثبت نام کنم با بچه مچه ها میفتم احتمالا که اونم دردسره

خدایا کمکم کن به این ارزوم برسم

۰ نظر ۱ لایک

میم

میم دوران راهنمایی همکلاسیم بود،از سال اول راهنمایی ازش خوشم میومد چون پرانرژی بود و دیوونه،ازونجایی که حضور این ادما تو زندگی من حیات بخشه،باهاش گرم می‌گرفتم و فهمیدم که خیلی مهربونم هست،خلاصه سال دوم و سوم باهم دوست شدیم و کنارهم می‌نشستیم
هیکلش خ خوب بود از هر لحاظ عالی و قیافه معمولی داشت و موهاشم طلایی بود ولی عین سیم ظرفشویی بودش(همون گزلیم سرِ میِ خودمون)،یه خواهر بزرگتر از خودشم داشت و روستازندگی میکرن،وقتی اومدیم دبیرستان کلاسامون از هم جدا شد و کمتر همدیگه رو می‌دیدیم
امروز که اومدم مدرسه شنیدم باباش فوت کرده،حالا علاوه براینکه غم بزرگیه بد موقع هم بودچون تازه امتحاناتمون شروع شده
منم وقتی شنیدم حتی به تسلیت گفتن فکرم نکردم به چند دلیل:
ازونجایی خیلی بی احساسم واصلا تو دلداری دادن مهارت ندارم و اونم کاملا از این موضوع خبر داشت،بنظرم تسلیت گفتنم مضحک بنظر میرسید
دلیل دیگر که هست اینه که تسلیت گفتن در کل کار خوبی نیست،با این حرف که ادم غمش بیشتر تازه میشه،آیا واقعا تسلیت به فرد عزادار تسلی میبخشه یا فقط برای حفظ ادبه؟ اگه واقعا میخواین همدردی کنین میتونین در کنارش باشین و تنهاش نزارین
فقط امیدوارم خدا بهش صبر بده و بتونه باهاش کناربیاد

بر حذر باش که فرقی نکند در صف حشر
قد رنجور علف با تنه سرو سهی
#علیرضا_آذر

۰ نظر ۱ لایک

تشعشعات ذهنی

سال دیگه کنکور دارم و امسال باید جانانه درس بخونم،چیزی که نگران کنندست اینه که هدف قلبی من در راستای درس نیست،ولی چون تنها راه مستقل شدنم دانشگاه رفتنه پس باید محیط خوبی داشته باشه و دانشجوهاش به ادم شباهت داشته باشن،با یه عده بیشعور که نمیشه هرروز معاشرت کرد میشه؟!
ازیه طرف دلم میخواد کمی زندگی کنم،ازاین قفس ازاد بشم و خودمو تو دنیای خودم زندانی کنم برم سراغ کارایی که بهم ارامش میدن،دغدغه الانم بیشتر مربوط به وضعیت بعد از کنکوره تا نتیجش،اونقدری که لیست کارایی که قراره اون موقع انجام بدم و هرچند وقت مرور میکنم و گاهی چیزایی رو بهش اضافه یا ازش کم میکنم،کارایی که همشونو باید خودم تنهایی انجام بدم
همیشه تنها بودم و هیچوقت نخواستم که تنها نباشم نه اینکه مشکل اجتماعی داشته باشم یا خجالتی باشم نه،من از تنهاییم ارامش میگیریم و بهش نیاز دارم
عاشق اینم تو تاریکی اتاقم هندزفریو بزارم تو گوشم و صدای اهنگو تااخرش زیاد کنم 
عاشق اینم تنهایی تو تاریکی اتاقم گریه کنم
عاشق اینم نصفه شبا تنهایی فیلم ببینم

۰ نظر ۱ لایک

بهترین آهنگام

ادل البوم ۲۱

پینک فلوید(ویش یو ور هیر،ایو بیکام کامفتبلی نامب،هی یو)

شایع(تنگی نفس،صبر دو،زبر،دروغ،صبریک)

حصین(دروغ،دلخوشی،زبر،خواب راحت،فاز سنگین،منونترسون،وخیلی اهنگای دیگه که اسموشون فراموش کردم)

ریهانا بریث _فارول_ د مانستر_ لاو د وی یو لای

ایونسس ایمرتال_ویک می اپ اینساید

ابی (همون یه سری اهنگ که همتون دوست دارین از جمله درخت،خاکستری،کوه یخ،شب گریه،ستاره های سربی،کی اشکاتو پاک می کنه،باتو)

داریوش(یاور همیشه مومن،یاد تو هرجا که هستم بامنه،برادرجان،چشم من،بوی خوب گندم و یه سری دیگه که یادم نیست الان)

«حامی»که بهترینه وازصداش ارامش میگیرم (نارنج و ترنج،قرص ماه٬طلایه دار،تقدیر،آخدا،گل مینا)

امیرعباس گلاب (بمب جنون،هوس کردم،غممو،کابوس)

هایده(عروسک جون،ای خدا و بقیرم یادم نیس)

شادمهر(وارث)

امین قباد (تنهایی من)

در حال حاضر نیازه به آهنگای انرژتیک دارم تا سرحال شم برا همین دوبس دوبسی بیشتر گوش میدم،از کارای هوروش‌بندم خیلی خوشم میاد جدیدا و یکم رو ابی قفل شدم!

پ.ن:فعلا همینا رو یادمه،چون حافظه ندارم مجبورم هرسری آهنگای نازنینم حذف کنم

۱ نظر ۱ لایک

بهترین فیلمام

Inception

The prestige

The notebook

Fight club

God father1&2

Batman 2

The notebook

Lawless

Sweet November

Troy

Detachment

Interestaller

Red light

Shutter island

Now you see me

Whiplash

21grams

In the name of father

The pianist

اون فیلمه که دختره و پسره سرطان داشتن و پسره اخرش میمیره⁦:'(⁩

وکیل مدافع شیطان


خب فعلا اینارو یادمه ولی فک کنم هنوز خیلیا مونده باشه چون هالیوودی زیاد دیدم


سریال:

فرندز

True detectiveفصل یک

House of cards


پ.ن:دتاچمنت ازهمه بیشتر روم تاثیر گذاشت و اشکم دراورد

پ.ن۲:کلا برای دوفیلم گریه کردم یکیشون که گفتم یکی دیگه هم همون فیلمه که گفتم دخترپسره سرطان داشتن

۰ نظر ۱ لایک

کتاب هایی که تاحالا خوندم

سینوهه

میکا والتاری_بهترین رمان تو سبک خودش(خیلی دوست دارم دوباره بخونم واقعاماجراهای عالی داشت)

صدسال تنهایی

گابریل گارسیا مارکز (لذت بخش ترین)

بوف کور

صادق هدایت(بهترین رمانی که خوندم)

آفرینگان

صادق هدایت

زنده به گور

صادق هدایت_مجموعه داستان کوتاه

آتش‌بودن دود 

نادر ابراهیمی

کافکا در کرانه

برادران کارامازوف

این کتابارو تو سه سال اخیر خوندم

قبلش این رمان آبکیای اینترنت و میخوندم،البته خیلی هم کیف میکردم از خوندنشون چون کاملا دخترونه بودن،الان که دارم فکر میکنم بهش بنظرم خیلی لوس میان ولی سه تاشون فوق العاده و بنظرم اگه دخترین حتما بخونین: ۱

حصار تنهایی من 

۲اسطوره یک و دو

 ۳رازیک سناریو

۰ نظر ۱ لایک

غرق‌دریای خیال

تو این مدت چند باری در مورد آیندم خیال پردازی کردم و ازش لذت بردم و به خودم اجازه دادم توش زندگی کنم ودلم بهش خوش کنم
ولی نباید خودمو گول بزنم وقتی واقعیت اینقدر تلخ و اشکاره
وقتی اینقدر تو زندگیت محدودت کردن توهم باید ذهنتو محدود کنی و قوه تخیلتو ببوسی و بذاری کنار و پوسیدنش تماشا کنی مبادا که خیز برداری و روبه اوج پرواز کنی که اگه اینطوری بشه تحمل واقعیت برات مثل سرکشیدن جام زهری میشه که نمیکشتت و فقط طعم تلخشو بهت می چشونه

دست خراب است چرا سر کنم ؟

آس نشانم بده باور کنم

#علیرضا_آذر

۰ نظر ۱ لایک

کنکورم

Ftme:

😐ازکنکوری شدنم چی بگم براتون جز استرس و بلاتکلیفی

من از بیست و چهارم خرداد کنکوری میشم و باید استرس بکشم و درس یخونم،هنوز هیچ کلاسی قرار نیست برم و به احتمال خیلی زیادم نمی‌رم حتی کلاسای مدرسه رو هم ثبت نام نکردم و می‌خوام کل تابستون تو خونه درس بخونم،(لطفا برام دعا کنین که من تلاشمو بکنم و نتیجشو بگیرم)😂خلاصه قرار گذاشتم باخودم اینقدر بخونم که کونم پاره بشه


ازینکه بچه های دیگه از دوسال پیش کلاس میرفتن و تابستونم می‌خوان واسه دوازدهم برن کلاس حرصم میگیره ولی خیلی ناراحت نیستم و خودمو اذیت نمیکنم


ولی خیلی ازین میترسم که چون اینجا خیلی شرجیه اذیت بشم و به درس خوندنم اسیب وارد بشه


اواخر تیر هم عروسی داریم عروسی پسرداییم،ازونجایی که لباساشو اناده کردم نمیتونم بگم که ذوق ندارم،مامانمم گفت که می‌فرسته منو ارایشگا(😍یوهو) دعا کنین بخوبی بگذره و به درس خوندنم لطمه نزنه

 آن به هر لحظه ی تب دار تو پیوند،

منم آنقدر داغ به جانم ،که دماوند منم 

#علیرضا_آذر

۰ نظر ۱ لایک
آرشیو مطالب
موضوعات
فیلم و سریال (۳)
تراوشات یک ذهن مریض (۳۳)
خاطره مثلا (۱۵)
نظرات شخصی (۱۴)
حس زندگی (۱۰)
امیدوآرزو (۶)
کنکور نوشت (۱۸)
اشخاص (۸)
فانتزیجات (۴)
روزنوشت (۱۸)
اهنگ (۴)
شعرناب (۱۲)
تمام ناتمام من باتو تمام میشود (۱)
قدرت گرفته از بلاگ بیان