او مای گاد

اوو ماایی گاااد(با لحن جنس تو فرندز بخونید)

من که هیچی از دینی تو کلم نرفت

اصن حفظ نمیشم

فقط روخونی کردم ولی بازم نصفش موند

الانم بیهوش دارم میشم

خدا بخیر کنه فقط...


۴ نظر ۲ لایک

هههییی(چه فاز سنگینی...!)

دال رفت 

منم دوباره بی انگیزه شدم

امروز خیلی جو خونه سنگین بود

بغض داشتم

۵ لایک

دلشوره

یکشنبه به میم گفته بودم که« خداکنه ما فردا سالم برسیم مدرسه٬دعا کن کسی چیزیش نشه!»
واقعا بدون هیچ دلیلی گفته بودم!انگار دلشوره داشتم
فرداشم تو راه رفت،یک هو حس کردم قراره همون لحظه بمیریم یا حداقل اطرافیانم بمیرن خدایی نکرده(خ هم مطمئن)! درجا اشهدم و خوندم(یعنی دقیقا گفتم اشهد و ان لا اله الا الله اشهد ان محمد رسول الله!!!!!!!)
و اما حسم تو اون لحظه...
دوست نداشتم تو این وضع بمیرم.ناراحتیم از جوونی نبودا
باخودم گفتم من هنوز غم و لذت زندگی‌رو تجربه نکردم هنوز کاری انجام ندادم هنوز تاثیر نذاشتم...
خلاصه دردم این بود که زندگی نکردم و نمی خواستم اینجوری بمیرم.
از طرفی هم ناراحت بودم که نکنه اون سه تا(همسرویسیام که پشت نشسته بودن)طوریشون بشه!
نه اینکه کشته مردشون باشما.واقعا حس بدی داشتم که زیاد قابل وصف نیس
ولی خداروشکر بخیر گذشت و کسی چیزیش نشد

و من حالا دارم فکر می کنم که چرا فقط به زندگی فکر کردم چرا مثلا به جهنم فکر نکردم یاچرا یاد خانوادم نبودم.اصلا اگه ی بار دیگه هم همچین قضیه ای پیش بیاد بازم اینطوری فک میکنم.این یه نشونه دیگست که میگه چقد زندگیم جای کار داره.اگه می تونسم جاهای خالی زندگیمو پر کنم بازم اینطوری برخورد میکردم
۵ نظر ۲ لایک

مجسمه

خودتو یه لحظم بزار جای من 

ببین چی اومده سر رویاهای من

ازاین زندگی مونده یه نقاشی

سخته با یه مجسمه تنها شی
 

 

۰ نظر ۳ لایک

آری یا خیر

بابا من دیگه دارم دیوونه میشم

میخوام برم بیرون یه هوا بخورم میگم درسته الان من کنکور دارم برم بیرون؟

میخوام برم کتابخونه میگم درسته برای تاکسی گرفتن وقتم بره؟

میخوام بیام وبلاگم میگم درسته من از استراحتم بزنم بیام وب؟

میخوام برم دسشویی میگم درسته من تو تایم مطالعه این کاربکنم؟

میخوام به ازادی بعدکنکور فکر کنم میگم درسته من دوماه دیگه کنکور دارم،الکی بااین فکرا دلم صابون بزنم

میخوام روزانه یک ساعت ورزش کنم میگم درسته این کارو بکنم خسته بشم و زود بخوابم

بابابسته دیگه ولمون کن توروخدا

یه مرجع تقلید برای کنکوریا باید بزارن،که چیکار بکنیم چیکارکنیم

۷ نظر ۱ لایک

خستم از کلیشه های غم انگیز این زندگی






سرگرم به خود زخم زدن در همه عمرم...


۱)خسته شدم ازین روزا،هیجان میخوام..
۲)داداشم شده کابوسم.امان از وقتی که بخوابم.کابوسا عوض میشه ولی تو همشون داداشم هست و من حس دختری و دارم که کاربدی کرده و شرمندست(خدایا بخیر بگذرون)
۰ نظر ۰ لایک

(overthinkin(2

دارم از برنامه ریختن برای فردای دور و نزدیکم بیزار میشم

بنظرت لذتی داره این کار؟

تواین لحظه به این نتیجه رسیدم که اصلا لذتی نداره

این برنامه ریختنا تا اخرعمرم ادامه داره،پس کی میرسم اونجور که دلم میخواد زندگی کنم

میگم:بدون برنامه هم میشه خوب و مفید زندگی کرد،به شرط این که تنبلی و کناربذاری.فقط یکم احتیاط کنی و تو لحظه زندگی کنی.اون وقت خوشی صدبرابر بیشتر میشه و استرست کمتر 

میگم:دیوونه،تو به این خوشیای لحظه ای و کوچیک راضی میشی؟اگه به اصولش پایبند باشی،می ارزه این سختی کشیدنا،چون قراره بزرگتر ازونا گیرت بیاد

میگم:این زندگی اصولی اصلا هیجانی نیست.پس انرژیای تخلیه نشدمون چی میشه؟چرا باید اینقد سرخورده بشیم.،اونقد عقده ای بشیم که اخرش جا بزنیم.دستاورد ها مهمترن یا لذت از مسیر؟ اون خوشی بزرگه هم دلمون و برای همیشه خوش نمیکنه

میگم:ولی اگه سرگردون بشی چی،اگه بی بندوبار بشی،بی هدف بشی چی.تو کثافت غرقبشی زندگی برات بی معنا بشه چی

میگم:یادته زمانی که می خواستم وزن کم کنم رژیم غذاییم چیجوری بود؟واسه مصرف غذاهای پرکالری دو نوع برنامه وجود داشت۱)یک روز از هفته رو میتونی ناپرهیزی کنی۲)خرده خوری(یعنی می تونی درطول روز این غذاهارو کم بخوری)اصلا فکر اولی هم منو میکشت!.اولی رو خیلی خوب عملی می کردم.که نتیجش عالی شد.

یه زندگی هم اگه رو همیچن برنامه ای باشه خیلی قشنگ تر و راحت تر میشه.بیسش برنامه ریزی شده باشه ولی جزئیاتش و هرجوردلت خواست انجام بده

ظاهرا حل شد ولی امان از فکرای مزاحم و پوچ.

۰ نظر ۰ لایک

مستی

ساعت دوازده شب،موسیقی سنتی تو ماشین پخش می شد ومنم یه حالت خماری شده بودم
حالا این خماری شاید بخاطر خواب و خستگی بود ولی
یاد مهدی افتادم که یه شب بهم گفت وقتی تار میزنه،یه حالت مستی بهش دست میده
چقد بهش حسودی کردم اون لحظه
چقد دلم می خواد منم اونجوری باشم
۱ نظر ۱ لایک
آرشیو مطالب
اسفند ۱۴۰۳ ( ۴ )
بهمن ۱۴۰۳ ( ۲ )
دی ۱۴۰۳ ( ۲ )
آذر ۱۴۰۳ ( ۱ )
آبان ۱۴۰۳ ( ۷ )
مهر ۱۴۰۳ ( ۳ )
شهریور ۱۴۰۳ ( ۱۶ )
مرداد ۱۴۰۳ ( ۴ )
تیر ۱۴۰۳ ( ۳ )
خرداد ۱۴۰۳ ( ۴ )
ارديبهشت ۱۴۰۳ ( ۶ )
فروردين ۱۴۰۳ ( ۳ )
بهمن ۱۴۰۲ ( ۲ )
آذر ۱۴۰۲ ( ۲ )
مرداد ۱۴۰۲ ( ۱ )
ارديبهشت ۱۴۰۲ ( ۱۰ )
فروردين ۱۴۰۲ ( ۱۶ )
اسفند ۱۴۰۱ ( ۱ )
بهمن ۱۴۰۱ ( ۴ )
دی ۱۴۰۱ ( ۱ )
اسفند ۱۴۰۰ ( ۱ )
دی ۱۴۰۰ ( ۳ )
آذر ۱۴۰۰ ( ۲ )
شهریور ۱۴۰۰ ( ۶ )
مرداد ۱۴۰۰ ( ۲ )
ارديبهشت ۱۴۰۰ ( ۲ )
اسفند ۱۳۹۹ ( ۳ )
بهمن ۱۳۹۹ ( ۳ )
دی ۱۳۹۹ ( ۶ )
آذر ۱۳۹۹ ( ۲ )
آبان ۱۳۹۹ ( ۶ )
مهر ۱۳۹۹ ( ۲۰ )
شهریور ۱۳۹۹ ( ۲۶ )
مرداد ۱۳۹۹ ( ۱۴ )
تیر ۱۳۹۹ ( ۱ )
خرداد ۱۳۹۹ ( ۶ )
فروردين ۱۳۹۹ ( ۲ )
اسفند ۱۳۹۸ ( ۳ )
بهمن ۱۳۹۸ ( ۱ )
دی ۱۳۹۸ ( ۶ )
آذر ۱۳۹۸ ( ۴ )
آبان ۱۳۹۸ ( ۴ )
شهریور ۱۳۹۸ ( ۳ )
مرداد ۱۳۹۸ ( ۶ )
تیر ۱۳۹۸ ( ۱۰ )
خرداد ۱۳۹۸ ( ۵ )
ارديبهشت ۱۳۹۸ ( ۸ )
فروردين ۱۳۹۸ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۷ ( ۴ )
دی ۱۳۹۷ ( ۶ )
آذر ۱۳۹۷ ( ۷ )
آبان ۱۳۹۷ ( ۱۰ )
مهر ۱۳۹۷ ( ۲ )
شهریور ۱۳۹۷ ( ۲ )
مرداد ۱۳۹۷ ( ۶ )
تیر ۱۳۹۷ ( ۱۰ )
خرداد ۱۳۹۷ ( ۱۲ )
ارديبهشت ۱۳۹۷ ( ۱۲ )
موضوعات
فیلم و سریال (۳)
تراوشات یک ذهن مریض (۳۳)
خاطره مثلا (۱۵)
نظرات شخصی (۱۴)
حس زندگی (۱۰)
امیدوآرزو (۶)
کنکور نوشت (۱۸)
اشخاص (۸)
فانتزیجات (۴)
روزنوشت (۱۸)
اهنگ (۴)
شعرناب (۱۲)
تمام ناتمام من باتو تمام میشود (۱)
قدرت گرفته از بلاگ بیان