گزارش امروز

از ظهر دیروز تا امروز ساعت۱/۵ مودممون فقط دوتا چراغش روشن بود.صبح که از خواب پاشدم داشتم دیوونه میشدم. ده بیست بار زنگ زدم به پشتیبانی و سامانه فلان و فلان...انقدر حرصم گرفت ازینکه ایران زندگی میکنم.ادم و پیر میکنن.... بیشتر بخاطر تدارک برای تصمیمات مهم+نوشتن تو وبلاگم،اعصابم خورد شده بود. بحث نیازه یه چی مثل غذا!

دوروز پیش یه هدفون مجانی نصیبم شد انقدرررر خوشحال شدم که حد نداشت،داشتم از ذوق میمیردم. تی تی تی ام و دختر حاجی الماس با عروس مهتاب رو که باهاش گوش کردم.قشنگ رفتم فضاangel

بالاخره بعد سه روز قسمتمون شد طناب بزنیم.همینم شکر.بارونای پاییزی شروع شدن هوا هم بشدت سرد شد یهو

⁦رمان ناطوردشت و به اخراش رسوندم.زیاد خوشم نیومد ولی ادبیات خودمونیش و دوست داشتم.میبینی کتابی که درکل ازش خوشم نیومده رو دارم به سرانجام مرسونم ولی اونایی که جذاب بودن و تا نصفه رها میکنم! 

هنوز خیلی مونده...

هنوز حکمم نیومده فقط باید صبر کنم.جز خدا کی و دارم؟خدایا جز تو کی و دارم؟همیشه گیرتم مهربون باش فدات شم

۰ نظر ۳ لایک

دویست و هفده

عجب صبری طبیعت ساخته واسه ما

عجب کوهی بجا مونده ازم....

 گاهی وقتا مثل امشب بخودم میگم:

«من»دیگه کی بودم

بااین همه بازم میتونم ی سوژه پیدا کنم قاه قاه بخندم

مثال: بنده تونستم دو گرم وزن کم کنم،برگشتم به داداشم گفتم شبیه هومن برق نورد شدی،بعدم فیروز صداش میزدم⁦:-\⁩ 

بیچاره هم نفخ داشت هم اینکه تازه امروز از ازمون محاسبات فارغ شد

 

+امروز صبح موقع انتخاب رشته برای بار چندم احساس رو پای خودم بودن بهم دست داد(اولیش کارهای بانکی بود،دومی تصمیمات مهمی که هفته پیش گرفته بودم)

ولی بدانید و اگاه باشید که یک شب کامل و از استرسش نتونستم بخوابم،دیشبم اصلا راحت نخوابیدم

پارسال داداشم برام انتخاب رشته کرد،خودشم وارد کرد.منم به شدت ازینکار هراس داشتم به ششدتتت دلشوره داشتم.  اما بیشتر اشفتگیم بخاطر این بود که نمی تونم بااین رتبه دانشگاه درست حسابی قبول بشم😥😥😥😥

خلاصه  بعداز اینکه دکمه تایید رو زدم فهمیدم هییییییچی نداشت .میگن ادم باید با ترس هاش مواجه بشه اینجاست.

واقعا امیدوارم این بار دیگه نتیجه پایین تر از حد انتظارم نباشه

+دلم هدفون خواست اهنگ تی ام بکس گوش بدم باهاش:

تی تی تی امممم،چته؟؟ بم بگو چته؟...دی:

 

راستی امروز جمعه بود،طبق عادت خودمو ترکوندم اینقدر که غذا خوردم.کیک شکلاتی خیس درست کردم نمی‌دونم چجوری شده.بعد از خنک شدن تست نکردم گذاشتم فردا بخوریم که یادم رفت رژیمو

 

 

۱ نظر ۱ لایک

چه زمانی واجبه که دروغ بگیم(۱)

خب وقتی که مثل من کنکور رو تر زدین و فامیل ازتون پرسیدن که چیکار کردی

قطعا دروغ بگین،قطعا

اصلا دروغ نگفتن گناهه تو این شرایط

بدترین چیز اینه که ددااشت همون موقع که رتبتو بهش میگی می‌ره می‌ذاره کف دست نامزدش

بعدم نامزدش که خودش رشتش شیمی فلان جا بوده(!) فک میکنه من گاوم

بگذریم که خودشم تلفنی بهم زنگ زد که رتبه چندشد

اخه من نمی فهمم چرا اینقدر بد ذاتیم

نمی فهمم این همه انرژی بد فرستادن برای این و اون به چه علته😐

تو برو خود را باش خداوکیلی

چرا این کرونا زودتر گورش و گم نمیکنه من ازین محیط مسموم خلاص شم(حالا سوال اینه بدون گوشی و کوله و لباس کجا میخوای بری؟!)

خدایی من نمی‌دونم چیکار کردم که حقم اینه

هروز یکجوره

اون قضیهٔ تصمیمات مهمم که تنها امیدم به اون بود هی داره کش میاد😑حالا حالا ها باید بمونم تو خماریش

خدایا دستت درد نکنه 

خیلی ممنون

اگه از همین الان بدونم بیست سال بعدی هم جز حقارت چیز دیگه ای  نصیبم نمیشه همین الان رگم میزنم خب

درحال حاضر هیچ چی و هیچ کسی برای از دست دادن ندارم

 

 

۲ نظر ۲ لایک

پول میخوام

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

Jahannam

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

دویست و دوازده

وجود شما چنان صدای رسایی دارد که نمی توانم سخنانتان را بشنوم...

۱ نظر ۳ لایک

دویست و یازده

یک ربع به هشت پاشدم،بعداز چایی و شیرقهوه با خرما،نیم ساعت پیاده روی کردم توهال.از معدود روزهاییم بود که بابا خونه نبود.چقدر حس خوبی داشت،تودلم گفتم صبحای افتابی پاییز اصلا واجبه زودتر از هشت بیدارشی و نرمش کنی. بعدم دلم اصلا درس و مدرسه یا دانشگاه نخواست.اگه به من بوددوست داشتم باقی روزای عمرمم اینجوری بگذرونم.تفریحی ورزش کنم،تفریحی مطالعه کنم،تفریحی اشپزی،تفریحی درس.... خلاصه از هرکاری فقط تفریحی و هرموقع دلم کشید انجام بدم⁦:-\⁩✌  مفت خوری تقریبا تو ذات همه ماست علی الخصوص من،تصمیم دارم به نقطه مقابلش برسم. قبل کنکور که تفریحی درس میخوندم و ازدرس لذت می‌بردم نتیجم شد این! دیگه درس عبرت باید بشه...⁦:-(⁩

الکی دل خوش کرده بودم بااین رتبه اون دانشگاه که دوست دارم قبول شم،ولی خیییلی خوشخیالیه.از سرشب خیلی نگران شدم

راستی چندروز پیش عمم زنگ زد بهم گفت چیکار کردی و الا و بلا رتبتو بهم بگو من که غریبه نیستم!منم گفتم خدارو شکر خوب بود از پارسال خیلی بهترشدن حالا انتخاب رشته کنم ببینم چی میشه!!!!

خیلی ناراحت و نگرانم

اصلا ازون ادنا نیستم که هی منفی فک مکنن و میگن ما خ بدشانسیم

ولی وقتی ی نگاه به کل سالای عمرم میندازم میبینم که واقعا حقم این نبود

فقط کنکور رو نمیگماهمه چی همه جوره فاکداپه.از خدا دلگیرم گله دارم.اخه من کی و جز خدا دارم چرا باهام مهربون نبوده تاحالا،هرچیم میگذره انگار عصبی تر میشه...هعی چی بگم...دلم می سوزه واسه خودم.

یه مانتو هم داداشم پولشو داد،اینترنتی 

پریروز که تحویل گرفتم نتیجش این شد

 

ادامه مطلب ۰ نظر ۰ لایک

باورنکردنی

صبح اخرین روز تابستون۹۹ یه اتفاق شرم انگیز رخ داد...

اینکه الان سالمم و طرف بلایی سرم نیورد یه معجزه الهی بوده

همه ش تقصیر خودم بود،اشتباهای مرگباری کردم.اما درس عبرت بزرگی شد.

مشمئزکننده تر ازهمه چی گرمای بدنش بود که هنوزم میتونم حس کنم و بعدش عوق بزنم...

 گفتم دیگه کارم تمومه،از ترس به هق هق افتادم...

خدارو شکر که اون اتفاق تو ذهنم نیفتاد 

خدارو شکر که دستش به جاهای حساس بدنم نخورد

اون حرارت کثیف بدنش انگار پاک بشو نیست...

انگار تمامش یه خواب بد بود

هرچی میگذره باورنکردنی تر میشه

دویست و هشت

من ازین برزخ متنفرم

از صبر متنفرم

جوونیم داره می‌ره....

۰ نظر ۱ لایک

شلخته ترین دختر روی زمین

چایی لیمو با خرما محشـــره محشر

 

 

 

 

 

 

۰ نظر ۲ لایک
آرشیو مطالب
بهمن ۱۴۰۳ ( ۱ )
دی ۱۴۰۳ ( ۲ )
آذر ۱۴۰۳ ( ۱ )
آبان ۱۴۰۳ ( ۷ )
مهر ۱۴۰۳ ( ۳ )
شهریور ۱۴۰۳ ( ۱۶ )
مرداد ۱۴۰۳ ( ۴ )
تیر ۱۴۰۳ ( ۳ )
خرداد ۱۴۰۳ ( ۴ )
ارديبهشت ۱۴۰۳ ( ۶ )
فروردين ۱۴۰۳ ( ۳ )
بهمن ۱۴۰۲ ( ۲ )
آذر ۱۴۰۲ ( ۲ )
مرداد ۱۴۰۲ ( ۱ )
ارديبهشت ۱۴۰۲ ( ۱۰ )
فروردين ۱۴۰۲ ( ۱۶ )
اسفند ۱۴۰۱ ( ۱ )
بهمن ۱۴۰۱ ( ۴ )
دی ۱۴۰۱ ( ۱ )
اسفند ۱۴۰۰ ( ۱ )
دی ۱۴۰۰ ( ۳ )
آذر ۱۴۰۰ ( ۲ )
شهریور ۱۴۰۰ ( ۶ )
مرداد ۱۴۰۰ ( ۲ )
ارديبهشت ۱۴۰۰ ( ۲ )
اسفند ۱۳۹۹ ( ۳ )
بهمن ۱۳۹۹ ( ۳ )
دی ۱۳۹۹ ( ۶ )
آذر ۱۳۹۹ ( ۲ )
آبان ۱۳۹۹ ( ۶ )
مهر ۱۳۹۹ ( ۲۰ )
شهریور ۱۳۹۹ ( ۲۶ )
مرداد ۱۳۹۹ ( ۱۴ )
تیر ۱۳۹۹ ( ۱ )
خرداد ۱۳۹۹ ( ۶ )
فروردين ۱۳۹۹ ( ۲ )
اسفند ۱۳۹۸ ( ۳ )
بهمن ۱۳۹۸ ( ۱ )
دی ۱۳۹۸ ( ۶ )
آذر ۱۳۹۸ ( ۴ )
آبان ۱۳۹۸ ( ۴ )
شهریور ۱۳۹۸ ( ۳ )
مرداد ۱۳۹۸ ( ۶ )
تیر ۱۳۹۸ ( ۱۰ )
خرداد ۱۳۹۸ ( ۵ )
ارديبهشت ۱۳۹۸ ( ۸ )
فروردين ۱۳۹۸ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۷ ( ۴ )
دی ۱۳۹۷ ( ۶ )
آذر ۱۳۹۷ ( ۷ )
آبان ۱۳۹۷ ( ۱۰ )
مهر ۱۳۹۷ ( ۲ )
شهریور ۱۳۹۷ ( ۲ )
مرداد ۱۳۹۷ ( ۶ )
تیر ۱۳۹۷ ( ۱۰ )
خرداد ۱۳۹۷ ( ۱۲ )
ارديبهشت ۱۳۹۷ ( ۱۲ )
موضوعات
فیلم و سریال (۳)
تراوشات یک ذهن مریض (۳۳)
خاطره مثلا (۱۵)
نظرات شخصی (۱۴)
حس زندگی (۱۰)
امیدوآرزو (۶)
کنکور نوشت (۱۸)
اشخاص (۸)
فانتزیجات (۴)
روزنوشت (۱۸)
اهنگ (۴)
شعرناب (۱۲)
تمام ناتمام من باتو تمام میشود (۱)
قدرت گرفته از بلاگ بیان