این چند وقت که نبودم علاوه بر دپرشن مودم تو حال و هوای خاصی بودم که تا حالا تجربش نکرده بودم. هر حرف کوچیکی ذهنم و تا چندین ساعت یا چندروز مشغول میکرد و اعصابم و بهم می ریخت. دیروزم پریود شدم شاید برا این باشه.
پنج شنبه لانگ داشتم و روز آخر داخلی بود. یادته چقدر از دست استادش حرص میخوردم؟ هفته آخر بخصوص روز آخر شل کردم یکم بهم خوش بگذره که واقعا تأثیر داشت. روز آخر کلی کار انجام دادم یه پانسمان سنگین پا انجام دادم(البته سه نفری چون دوطرفه بود از زانو تا مچ) رگ گرفتم بالاخره(طرف مریض من نبود و رگاشم شلنگی بود) خون هم نتونسم بگیرم چون رگ طرف لغزید:( امتحان هم ازمون گرفت که همشو درست جواب دادم به لطف دوستام از گروه قبل ما. اون روز بخاطر روز میراث فرهنگی موزه رایگان بود آنقدر دلم میخواست برم عکس بگیرم ولی لانگ بودم و تا شیش که برگشتم بستن.
این هفته هم هفته خوابگاه هرشب یک برنامه گذاشتن. امشب فرماندار اومد با رییس دانشکده و چند نفر از مسیولین و اینا.رفتیم از فرماندار یه سری مطالبه کردیم حالا قرار شد یه کارایی بکنن ولی مطمبن نیسیم عملی بشه یا نه مثلا قرار شد بلیط تلکابین و شهربازی و سینما و استخر نیم بها بشه.
راسش میخواستم در مورد این که این استاده چقدر روم تاثیر داشته باعث شد دوباره انگیزمو بدست بیارم مثل ترم قبل نشدم هنوز ولی انگار یه مرحله رفتم بالاتر دوس دارم اطلاعاتم و دانشم بالا باشه و دارم تلاشمو میکنم که چیزایی که لازمه بدونم و به خاطر بسپارم دیگه امتحان خیلی واسم مهم نیست
الآنم ساعت ۲:۳۰ نصف شبه و من چون شام درست درمون نخوردم خیلی گشنمه وای😥