هههییی(چه فاز سنگینی...!)

دال رفت 

منم دوباره بی انگیزه شدم

امروز خیلی جو خونه سنگین بود

بغض داشتم

۵ لایک

میم.ف و صاد.عین

میم درکل ادم مرخرفی بودش ولی توماشین بعضی روزا تمام مسیر حرف میزدیم!ازون خشک مقدسا هم هست،یادمه روز اول که دیدمش مقنعش داشت ازسرش میفتاد ولی کم کم رو گرفت و سال اخرم که چادری شد،به احتمال زیاد بخاطر کنکور چون میشناسمش میگم:دی ی بارم باهاش رفتم اردوی نمک ابرود.بچه خوبی بود ولی دوروییش بهم ثابت شد.خودش بهم یه حرفی زد ولی برام خبراوردن که یه چیز دیگه پشتم گفته!!!واسه همین منی که ادم حسابش نمیکردم ازش متنفرشدم یک مدت.ازوناس که خیلی میخونن ولی نتیجه مطلوب خودشون نمیگیرن،پنج سال اول خیلی ازین قضیه غصه میخورد ولی الان عوض شده،صبور شده انگار.درکل براش ارزوی موفقیت میکنم،صبوری کردن برام محترمه.

صاد.عین ولی جنسش بااونا خیلی فرق داره.سال اول حس میکردم که ازوناس که پشت این و اون حرف میزنه ولی جلوشون میشه دایه مهربون ترازمادر ولی بعد  دیدم چقد کاراش درسته چقد مذهبیه چقد اجتماعی چقد پاک چقد محبوب چقد مودب چقدخالص چقددرسخون چقد...یعنی من تاسه چهارسال فک میکردم ایشون چه فرشته ایه.ولی نگو اولین بار درست احساس کرده بودم،گرگی بود تو لباس گوسفند!درواقع باید به همه صفتای بالا یه«نما»اضافه کرد جز اجتماعی.EQواقعابالایی داره،فوق العاده زبون بازه وهمنطورفیک. دوسال پیش سر یه ماجرایی خودش بهم ثابت کرد،فهمیدم چقد دورو و ذاتش خرابه.حالا خوبه نمازش قضا نمیشه،یه خال موشم مشخص نیس...بهم یادداد اونی که همه طرفدارشن و باهمه اکیه،حتما یه مشکلی داره حتما دودر باز و دورو هست.تموم نمره های تاپ به مدت پنج سال مال ایشون بود حالام باخون و دل ترازهفت هزارش و حفظ میکنه،میدونم رتبه خوبی میاره ولی بقول دوستام کارماش باید پس بده خب!

۰ نظر ۰ لایک

صاد.الف

اوایل فکمیکردم خیلی خودش و میگیره،مخصوصا سال اول که با صاد.عین گرم می گرفت فک میکردم چقد لوس و فیکم هست.ولی ازسال دوم فهمیدم که ازهمه واقعی تر اونه!ازخصوصیات بارزش منطقی بودن و اروم بودنشه،ساکته و اگه هم حرف بزنه حرفای درست درمون میزنه ازون حرفا که پشتش فکر هست نه این حرفای خاله زنکی که همه میزنن.
ی خواهر بزرگتر داره که بعداز ناکامی در دو کنکور متوالی رفت مجارستان.و الانم داره دارو میخونه.البته قرار بود وارد دانشگاه اونجا که شد به بین الملل اینجا منتقل بشه ولی مثل اینکه قصد برگشتن نداره و موندنی شده.صاد میگفت چون اون و فرستادن دیگه خودش و نمی تونن بفرستن.ولی  پارسال مامان باباش راضی کرد که بارفتنش موافقت کنن،اونم کجا آلمان،همون کشوری که خودش علاقه داشت.اینجا بود که فهمیدم چقدر خوبه وضعشون.و توااین وضعیت دلار هم برای خواهرش پول بفرستن هم این.ولی صاد حیف شد بنظرم،چون هوش خوبی داشت.مثلا مطالبی که ما چندروز صرف خوندنش میکردیم و اون توی چندساعت کامل یاد میگرفت.ولی ازینا بود که تنبلیشون میگیره بخونن،همیشه هم دیقه نودی بود ولی بازم نمره هاش یا مثل ما بود یاازما بیشتر!
چون قرارشده که بره،کنکورم نمیده،وزنش زیاد بود قبلا ولی الان شده باربی،نصف من شده اصن،کنکورم نمیده و درس واینام که فعلاتعیطیله.درکل این یکی و ازبقیه بچه های سرویسمون بیشتردوس داشتم بیشترازهمه بخاطر فیک نبودن و چس نکردناش!
۰ نظر ۰ لایک

قاف

دندونش درد می کرد.اینو از اونجایی که هی دستش و رو لپش فشار میداد متوجه شدم

چندبار از شدت درد از کلاس بیرون رفت

ولی بازم مثل همیشه مهربون بود

واقعا می تونم بگم کسی و به مهربونی اون تاحالا ندیدم

۰ نظر ۱ لایک

مسخره اما‌واقعیت


«را» شنبه چند تا فیلم خاک بر سری نشونمون داد،نسبت به چندش ترین صحنه هاش هیچ حسی نداشتم.که این خودش یه فاجعه مستقل محسوب میشه!

زنگ اول درحالی ک از خنده داشتم زمین و گاز می زدم،یهو بغض گلوم گرفت و اشک تو چشام جمع شد و بدون هیچ کنترلی سریع از صورتم سرازیر شد.دو دقیقه بعدش خنده های بیخودی شروع شد.

فقط قاف با کاری ک سرامتحان کرد واقعا خوشحالم کرد.عزیزم خیلی گودو 

 

پ.ن:دلم میخواد ۲۴ ساعت در روز بخوابم. 

#افسردگی

 

۰ نظر ۱ لایک

⁦(TT)⁩

اخججججوووووون دال اومده مرخصی

۰ نظر ۱ لایک

I'll miss you

امروز دال رفت برای خدمت اصلیش

تا شیش ماه دیگ احتمالا نمی ببنیمش⁦:'(⁩

و ازهمه بدتر اینکه تقریبا سر مرز افتاده

«تیپ متحرک هجومی،تربت حیدریه»

هفته پیش خیلی ناراحت بود،اونقدر که فقط گریه نمی کرد

سه روز اولی ک اومد خونه،با هیشکی حرف نمیزد،غذا نمی‌خورد ،هر پنج دقیقه هم می رفت یه گوشه حیاط خودشو قایم می‌کرد و سیگار می کشید.ولی کم کم خداروشکر بهتر شد.

یعنی من باید شبا رو تختم بخوابم ولی داداشم تو تانک،چرا اخه؟

خدایا مواظبش باش.

ادامه مطلب ۱ نظر ۰ لایک

آ حسینی!

اقای حسینی دوساله که راننده سرویسمونِ،قدش کوتاهه و همیشه کتونی سفیدچرکی و لژ دار پاشه،و بدنش از پشم های فِر پر پشت پوشیده شده(موجودی به این طنازی دیده بودین!)،زمستوناهم کاپشنش با کتونیش ست می کنه:دی.به قول صاد "خرسو می مونه" و همیشه هم دستش تو دماغشه و از اون تغذیه می کنه،اوایل خیلی داستان داشتیم سر نشستن تو ماشینش،صندلیاش چرکی و پر لک بود،لکاش یه حالت قرمز قهوه ای داشت،و بیشتر شبیه سلاخ خونه بود تا ماشین!
😐روزایی که جلو می نشستم،۴۵دقیقه به اندازه یک روز می گذشت.وقتی می رسیدم خونه،سه چهار بار دستام به روش اصولیش می شستم.میم(هم سرویسیم)از شدت چندش شدن،به خودش می لرزید.صاد میگفت ناهار نمی تونم بخورم.خلاصه ک دوز کثافتش اونقدر بالا بود که تا فیها خالدونش بهمون اثبات شد! چندباریم خواستیم پنهونی بهش حالی کنیم که دست از این کاراش برداره و یخورده بهداشت رعایت کنه(دست تو دماغ کار الاغ!)ولی فقط حرفش بود و هیچ اقدامی نشد.
از بهمن همون سال دیگه ادا و اصولمون تعطیل شد،میم جلو که می نشست راحت تر بنظر می رسید،و صاد حتی اکثر روزا لقمشو تو ماشین میخورد،و چندباری هم ازم خواست اون جای من جلو بشینه!خودمم وقتی می‌رسیدم به یک بار دست شستن،بسنده می کردم.ما یجوری باهاش کناراومدیم که هر کس ازین به بعد تهدیدمون کنه میتونیم بهش بگیم،ما رو از چی می ترسونی؟ما همچین وضعیتی داشتیم.
لهجش یخرده غلیظه و وقتی پشت گوشی صحبت می کنه،کر میشیم کاملا😂😂سوتی و اینام که بماند،بعضی وقتا باهامون شوخیای فوق العاده بی نمک می کنه،ازونا که دلم می خواد شکلک دندونی دربیارم😂راه نیم ساعته رو تو سه ربع میرونه،و کلا هم حین رانندگی مشغوله!😂😂
امسال ماشینش رو عوض کرد و پژو صفر خرید.ولی داداش کوچیکش همین دو سه هفته پیش ماشینشو گرفت و باهاش تصادف کرد.هر روز موقع برگشتن می رفت همون مکانیکی و ده دوازده دقیقه به ماشینش نگا می کرد😐،به جلوی ماشینش که داغون داغون شده بود ماهم تو ماشین شرشر عرق میریختیم و اون ده دوازده دقیقه به اندازه یک ساعت بود برامون...
درکل ادم ساده ای بود و البته هیز!،هروقت یه خانومی می دید،گردنش و تاجایی که توان داشت خم می کرد تا طرف از دید خارج بشه😂
۰ نظر ۱ لایک
آرشیو مطالب
اسفند ۱۴۰۳ ( ۴ )
بهمن ۱۴۰۳ ( ۲ )
دی ۱۴۰۳ ( ۲ )
آذر ۱۴۰۳ ( ۱ )
آبان ۱۴۰۳ ( ۷ )
مهر ۱۴۰۳ ( ۳ )
شهریور ۱۴۰۳ ( ۱۶ )
مرداد ۱۴۰۳ ( ۴ )
تیر ۱۴۰۳ ( ۳ )
خرداد ۱۴۰۳ ( ۴ )
ارديبهشت ۱۴۰۳ ( ۶ )
فروردين ۱۴۰۳ ( ۳ )
بهمن ۱۴۰۲ ( ۲ )
آذر ۱۴۰۲ ( ۲ )
مرداد ۱۴۰۲ ( ۱ )
ارديبهشت ۱۴۰۲ ( ۱۰ )
فروردين ۱۴۰۲ ( ۱۶ )
اسفند ۱۴۰۱ ( ۱ )
بهمن ۱۴۰۱ ( ۴ )
دی ۱۴۰۱ ( ۱ )
اسفند ۱۴۰۰ ( ۱ )
دی ۱۴۰۰ ( ۳ )
آذر ۱۴۰۰ ( ۲ )
شهریور ۱۴۰۰ ( ۶ )
مرداد ۱۴۰۰ ( ۲ )
ارديبهشت ۱۴۰۰ ( ۲ )
اسفند ۱۳۹۹ ( ۳ )
بهمن ۱۳۹۹ ( ۳ )
دی ۱۳۹۹ ( ۶ )
آذر ۱۳۹۹ ( ۲ )
آبان ۱۳۹۹ ( ۶ )
مهر ۱۳۹۹ ( ۲۰ )
شهریور ۱۳۹۹ ( ۲۶ )
مرداد ۱۳۹۹ ( ۱۴ )
تیر ۱۳۹۹ ( ۱ )
خرداد ۱۳۹۹ ( ۶ )
فروردين ۱۳۹۹ ( ۲ )
اسفند ۱۳۹۸ ( ۳ )
بهمن ۱۳۹۸ ( ۱ )
دی ۱۳۹۸ ( ۶ )
آذر ۱۳۹۸ ( ۴ )
آبان ۱۳۹۸ ( ۴ )
شهریور ۱۳۹۸ ( ۳ )
مرداد ۱۳۹۸ ( ۶ )
تیر ۱۳۹۸ ( ۱۰ )
خرداد ۱۳۹۸ ( ۵ )
ارديبهشت ۱۳۹۸ ( ۸ )
فروردين ۱۳۹۸ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۷ ( ۴ )
دی ۱۳۹۷ ( ۶ )
آذر ۱۳۹۷ ( ۷ )
آبان ۱۳۹۷ ( ۱۰ )
مهر ۱۳۹۷ ( ۲ )
شهریور ۱۳۹۷ ( ۲ )
مرداد ۱۳۹۷ ( ۶ )
تیر ۱۳۹۷ ( ۱۰ )
خرداد ۱۳۹۷ ( ۱۲ )
ارديبهشت ۱۳۹۷ ( ۱۲ )
موضوعات
فیلم و سریال (۳)
تراوشات یک ذهن مریض (۳۳)
خاطره مثلا (۱۵)
نظرات شخصی (۱۴)
حس زندگی (۱۰)
امیدوآرزو (۶)
کنکور نوشت (۱۸)
اشخاص (۸)
فانتزیجات (۴)
روزنوشت (۱۸)
اهنگ (۴)
شعرناب (۱۲)
تمام ناتمام من باتو تمام میشود (۱)
قدرت گرفته از بلاگ بیان