میخواستم بخوابم ولی خیلی سرده امروز هوا بارونی شده. شوفاژارو روشن کردم تا اتاق گرم میشه مینویسم
امروزم دوس نداشتم روزه بگیرم ولی چون چیزی نداشتم برا صبحانه بخورم مجبور شدم
یه شربت اکسپکتورانت خریدم با ۴ تا بستنی. همین اول هفته ای پولام به فاک رفت باید میوه هم بخرم دوباره یبوست گرفتم
حدود یکسال پیش قبل امتحانات ترم چهار دلم میخواس برم اونجای قشنگ کنار خوابگاه میگفتن ازونجا کل شهر مشخصه. دیروز رفتیم واقعا قشنگ و بهشتی بود
آتیش روشن کردیم اینجاشو خیلیییی دوس داشتم
گفتم که این روزا خیلی بی حوصلم از بخش روان بااینکه فانه خیلی خوشم نیومده باید یه سری کارای مفید انجام بدم تا حالم خوب شه
برای عید فطر میانترم ویژه گذاشتن خوشحالم! بالاخره میشه یهمارکفید کرد حداقل درس خوند
یه جا خوندم میگفت شجاع بودن یعنی بیدارشدن از خواب
در مواجهه با روزی که ترجیح میدهید از خواب بیدار نشوید...
این یعنی هنوز نیمچه امیدی هست که من شبا دیر میخوابم و صبا قبل اینکه آلارم بزنه از خواب بلند میشم
یه پرسشنامه پر کردم با عنوان کمال گرایی، در مورد میزان انتظار خودت از خودت و انتظار دیگران از خودت و اینکه چقدر مایلی کامل باشی و کاراتو بدون نقص انجام بدی، به شکلای مختلف سوال گذاشته بود
انقد که انتظارات بقیه برام بی اهمیته تاحالا بهش فک نکرده بودم