به جایی رسیدم که اقرار میکنم اعتماد بنفسم پایینه
هنوز اشکم دم مشکمه
هنوز شجاعت خرج نکردم
هنوز تصمیمای جدی نگرفتم
هدفای مشخص ندارم....
زندگیم وقتی ارزش داره که خودمو از هرچیزی بیشتر دوست داشته باشم.
به جایی رسیدم که اقرار میکنم اعتماد بنفسم پایینه
هنوز اشکم دم مشکمه
هنوز شجاعت خرج نکردم
هنوز تصمیمای جدی نگرفتم
هدفای مشخص ندارم....
زندگیم وقتی ارزش داره که خودمو از هرچیزی بیشتر دوست داشته باشم.
وقتی نیاز به توجه داشتم،کسی نبود حتی نگاهم کنه
تو که دیگه برو گمشو نبینمت
حقیقت اینه که لحظه های خوب لحظه های مهم اونقدر سریع میگذرن که نمیرسی ثبتشون کنی
عوضش وقت غم و غصه که میشه زمان انقد کش میاد که...
بهش گفتم دیگه ما تو اخر خطیم
و رفتم که بااینکه دیگه نباشه کنار بیام.قبلا زندگی هرگز این شکلی نبود.
بهم گفت: وقتی به دنیا اومدی،وقتی که یک روزت بود،تو رو توبغلم گرفتم پس نمی تونم دوستت نداشته باشم
غزل شماره۳۷۴
مگه داریم قشنگ تر ازین؟؟؟
گفتم قهوه روم اثر نداره
ساعت یازده شب رفتم یه فلاکس قهوه درست کردم همچین پرملاط! بعدم هی خوردم هی خوردم...:/
فردا مثلا قرار شد۷ پاشم که ۷/۵ دانشکده باشیم واسه تمرین
خداعاقبت امتحان عملیمو بخیرکنه
سرشب فهمیدم رمم پریده.هرچی فیلم گرفته بودم پرید. حتما دم امتحان باید میپرید؟
همینجا(شهر دانشکدم) رم خریدما ولی یادم نیس کدوم مغازه بود.باید دونه دونه سوال کنم ببینم کدومشون بود! :/
به تمرین که نمی رسم،ولی کلاس۱۲/۵ که خیلی مهمه دو باید برم دیگه،فیلم که نمیتونم بگیرم،پس نباید خوابالود باشم که سرکلاس خوب یادبگیرم
بچه ها که خودشونو پاره پاره کردن انقد خوندن
منی که هیچی بلدنیسم،تازه از پس فردا میخواسم جدی شرو کنم واسه اممتحان،زرتی رمم پرید. (وات د ..؟؟؟؟؟؟)
ببخشید که بیشتر هروقت حالم خرابه میام
نیاز ندارم وانمود کنم که خیلی قوی ام
چون حتی یک نفرم نیس که هوامو داشته باشه
درحال حاضر به لطف استون هفت تا لاک دارم
این شده تنها دلخوشی که وجود داره
بقیه دلخوشیا وجود خارجی ندارن هنوز...
عاشق لاک آجری و لاکای طیف سبز شدم
دوست داشتم جای این افراد بودم:
دختر یکی از گنگسترای بزرگ(مثل ال چاپو یا پائول لرو مثلا)
پلیس یا کارآگاه
وکیل
واضحه که دوتای اخری رو فقط تو آمریکا میپسندم