Jahannam

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

دویست و دوازده

وجود شما چنان صدای رسایی دارد که نمی توانم سخنانتان را بشنوم...

۱ نظر ۳ لایک

دویست و یازده

یک ربع به هشت پاشدم،بعداز چایی و شیرقهوه با خرما،نیم ساعت پیاده روی کردم توهال.از معدود روزهاییم بود که بابا خونه نبود.چقدر حس خوبی داشت،تودلم گفتم صبحای افتابی پاییز اصلا واجبه زودتر از هشت بیدارشی و نرمش کنی. بعدم دلم اصلا درس و مدرسه یا دانشگاه نخواست.اگه به من بوددوست داشتم باقی روزای عمرمم اینجوری بگذرونم.تفریحی ورزش کنم،تفریحی مطالعه کنم،تفریحی اشپزی،تفریحی درس.... خلاصه از هرکاری فقط تفریحی و هرموقع دلم کشید انجام بدم⁦:-\⁩✌  مفت خوری تقریبا تو ذات همه ماست علی الخصوص من،تصمیم دارم به نقطه مقابلش برسم. قبل کنکور که تفریحی درس میخوندم و ازدرس لذت می‌بردم نتیجم شد این! دیگه درس عبرت باید بشه...⁦:-(⁩

الکی دل خوش کرده بودم بااین رتبه اون دانشگاه که دوست دارم قبول شم،ولی خیییلی خوشخیالیه.از سرشب خیلی نگران شدم

راستی چندروز پیش عمم زنگ زد بهم گفت چیکار کردی و الا و بلا رتبتو بهم بگو من که غریبه نیستم!منم گفتم خدارو شکر خوب بود از پارسال خیلی بهترشدن حالا انتخاب رشته کنم ببینم چی میشه!!!!

خیلی ناراحت و نگرانم

اصلا ازون ادنا نیستم که هی منفی فک مکنن و میگن ما خ بدشانسیم

ولی وقتی ی نگاه به کل سالای عمرم میندازم میبینم که واقعا حقم این نبود

فقط کنکور رو نمیگماهمه چی همه جوره فاکداپه.از خدا دلگیرم گله دارم.اخه من کی و جز خدا دارم چرا باهام مهربون نبوده تاحالا،هرچیم میگذره انگار عصبی تر میشه...هعی چی بگم...دلم می سوزه واسه خودم.

یه مانتو هم داداشم پولشو داد،اینترنتی 

پریروز که تحویل گرفتم نتیجش این شد

 

ادامه مطلب ۰ نظر ۰ لایک

باورنکردنی

صبح اخرین روز تابستون۹۹ یه اتفاق شرم انگیز رخ داد...

اینکه الان سالمم و طرف بلایی سرم نیورد یه معجزه الهی بوده

همه ش تقصیر خودم بود،اشتباهای مرگباری کردم.اما درس عبرت بزرگی شد.

مشمئزکننده تر ازهمه چی گرمای بدنش بود که هنوزم میتونم حس کنم و بعدش عوق بزنم...

 گفتم دیگه کارم تمومه،از ترس به هق هق افتادم...

خدارو شکر که اون اتفاق تو ذهنم نیفتاد 

خدارو شکر که دستش به جاهای حساس بدنم نخورد

اون حرارت کثیف بدنش انگار پاک بشو نیست...

انگار تمامش یه خواب بد بود

هرچی میگذره باورنکردنی تر میشه

دویست و هشت

من ازین برزخ متنفرم

از صبر متنفرم

جوونیم داره می‌ره....

۰ نظر ۱ لایک

شلخته ترین دختر روی زمین

چایی لیمو با خرما محشـــره محشر

 

 

 

 

 

 

۰ نظر ۲ لایک

۱۳۹۹روز اعلام رتبه

تمام روز و شب شنبه رو داشتم فکر میکردم و فک میکردم

سه صبح با ذهن نیمه اشفته خوایم برد.

۸/۵صبح امروز با صدای حرف زدن داداشم بیدار شدم

«رتبه ها اومد،بهش بگین چند شد»

صبر کردم بره سرکار بعد چک کردم

حقیقتش لحظه اول خیلی غمگین شدم...

این بود نتیجه تلاشم؟

این بود نتیجه دلخون شدنام نتیجه این همه تو سختی زندگی کردن میشه این؟

از خدا گله دارم

انتظار داشتم این همه سختی کشیدنام حداقل تو نتیجه کنکور دومم جبران بشه...

اما این افکار و این بغض سنگین یک ساعتم ادامه دار نشدن

اینم از بازی روزگاره که من یک روز قبل اعلام رتبه،کاملا ناگهانی،کاملا پیش بینی نشده،یه سری تصمیم جدی برای اینده م بگیرم

حتی از فکر کردن به اون تصمیما قلبم تند تند میزنه

همونا باعث شدن درمورد رشته ای که قراره بخونم خوشبین بشم(اما هنوز ترسش پابرجاست).

تااینجای زندگی خودم و مقصر نمی‌دونم 

ولی دقیقا ازین نقطه به بعد من شخصا مسیول شکست و پیروزی هام هستم.

یا زندگی کن یا بمیر(دو انگشت شلیک به سمت جمجمه)

سعی میکنم پرحرفی نکنم

گونه هام گر گرفته و سرخ شده،قلبم تند تند میزنه

عطش زندگی دارم،من بخودم زندگی کردن و بدهکارم

غرق هیجان میشم وقتی فکر میکنم قراره رو پای خودم زندگی رو تجربه کنم و درعین حال ترس هم حس میشه اینجا.

یعنی خرداد ۱۴۰۰ من کجام؟دارم چیکار میکنم؟احساسم چیه از خودم راضیم؟؟؟؟

 

حقیقتا که ۲۰ سالگی به طرز عجیبی چالش برانگیز است ان هم چالش های متضاد.

و شب آبستن است از روز...

و من چقدر دوست دارم هیچی نشده،بروم مقابل ایینه از خودکام بگیرم

۱ نظر ۱ لایک

جالب بود

جالبش اونجاست که وسط ی اهنگ شاد مسخره،ی حقیقت تلخ می‌شنوی

 

دو روزه هی این تیکه افتاده رو زبونم

سبزه کشمیر ما 

یا من و ببر به شهرتون یا بیا به خونه ما!

استخفرالله استخفراللللللله

لعنت خدا بر شیطووون

 

 

 

۰ نظر ۰ لایک

واای

دیگه نمی توانم صبر کنم

نمی خوام صبر کنم

نباید صبر کنم

اگه بازم صبر کنم می میرم

صبر برادر مرگه

دارم خل میشم

صبر نمی کنم 

نمیشه صبر نکنم...

 

۰ نظر ۱ لایک

هپی فرایدی

+اخخخجون فردا جمعه ست،میتونم پلو بخورم😍هنوز نمی‌دونم کیک و شیرینی چی درست کنم.گمونم همون کیک ساده بهتر باشه.من دلم میخواد هرچی کیک و شیرینی توی اپلیکیشن میبینم درست کنم آمااااا فرمون خرابه،اون دفعه کیک گذاشتم بعد بیست دقیقه خاموش شد😒😒😒 قصد داشتم ی کیک یخچالی دیگه درست کنم ولی شیرنداریم.
+صبح بانک نرفتم خوابیدم تا۱۲/۵.
+ورزش هم کردم.هم ورک اوت شکم و رون هم طناب هم نیم ساعت پیاده روی.😇😇😇
+واااای دیشب یه استوری دیدم که با شامپو بچه صورتتون و نشورین لک میاره.حاااجی پشمام ریخت قشنگ! ۲۵روزه عادت کرده بودم باهاش صورتمو بشورم دیگه باس اب خالی بزنم پس😈
+دیشب بعد از پست وبلاگ استوریای ندایاسی(یه چالش +۱۸) رو نگا میکردم بعضیاش واقعا خنده دار بودن😹
+میگن موج سوم کرونا اومده،وضعیت تمام کشور قرمزه بااین وجود شاید دیگه پام به دانشگاه باز نشه اصلا.خدایا دانشگاه ندیده از دنیا نریم⁦:-\⁩
+فصل اول فرندز دانلود کردم.تازه یه قسمت دیدم لغات جدیدش یادداشت کردم.
می‌خوام تا اعلام نتایج صبر کنم بعد چالش زبان بذارم
فعلا فقط تفریحی میخونم
+یه چالش دیگه هست که حتما حتما باید بذارمش.اونم کتاب خواندن/کتاب صوتی گوش دادن/پادکست گوش دادنه. کتاب صوتی نیمه تاریک وجوداز دوهفته پیش نیمه تموم موند!تازه بااینکه دوسش داشتم و روم خیلی اثرداشت.علتش هم صوتی بودنشه هم کم حوصلگی من.میشه سومین کتاب صوتی ای که تاحالا گوش دادم.پی دی اف خیلی خونده م،رمانای ابکی دوران نوجوونی رو فاکتور بگیرم سی چهل تایی با پی دی اف خونده دارم.
چندروز بعد روزکنکور یه کتاب دانلود کردم به اسم «جنس ضعیف»خیلییی جالب بود اونم تا بیشتر از نصفش و خوندم خوشمم اومد ولی بعد چندروز ولش کردم دیگه سراغش نرفتم
 بعد یه پادکست گوش دادمdeep work خیلی خیلی خوشم اومد عالی بود
و پادکستother minds باوجود جذابیت فراوان نصفه نیمه موند
خیلی بی حوصله م از پیرزنا بدترم...
یه روز باید برم کتابخونه عضو بشم حتما(ایشالا که کتابایی که می‌خوام و داشته باشن)
خب این فک نکنم خ سخت باشه که هر هفته کتابی که انتخاب کردم و تا ی جایی پیش ببرم.
۱ نظر ۰ لایک
آرشیو مطالب
مهر ۱۴۰۴ ( ۶ )
شهریور ۱۴۰۴ ( ۱۰ )
مرداد ۱۴۰۴ ( ۴ )
تیر ۱۴۰۴ ( ۱ )
خرداد ۱۴۰۴ ( ۵ )
ارديبهشت ۱۴۰۴ ( ۳ )
فروردين ۱۴۰۴ ( ۹ )
اسفند ۱۴۰۳ ( ۴ )
بهمن ۱۴۰۳ ( ۲ )
دی ۱۴۰۳ ( ۲ )
آذر ۱۴۰۳ ( ۱ )
آبان ۱۴۰۳ ( ۷ )
مهر ۱۴۰۳ ( ۳ )
شهریور ۱۴۰۳ ( ۱۶ )
مرداد ۱۴۰۳ ( ۴ )
تیر ۱۴۰۳ ( ۳ )
خرداد ۱۴۰۳ ( ۴ )
ارديبهشت ۱۴۰۳ ( ۶ )
فروردين ۱۴۰۳ ( ۳ )
بهمن ۱۴۰۲ ( ۲ )
آذر ۱۴۰۲ ( ۲ )
مرداد ۱۴۰۲ ( ۱ )
ارديبهشت ۱۴۰۲ ( ۱۰ )
فروردين ۱۴۰۲ ( ۱۶ )
اسفند ۱۴۰۱ ( ۱ )
بهمن ۱۴۰۱ ( ۴ )
دی ۱۴۰۱ ( ۱ )
اسفند ۱۴۰۰ ( ۱ )
دی ۱۴۰۰ ( ۳ )
آذر ۱۴۰۰ ( ۲ )
شهریور ۱۴۰۰ ( ۶ )
مرداد ۱۴۰۰ ( ۲ )
ارديبهشت ۱۴۰۰ ( ۲ )
اسفند ۱۳۹۹ ( ۳ )
بهمن ۱۳۹۹ ( ۳ )
دی ۱۳۹۹ ( ۶ )
آذر ۱۳۹۹ ( ۲ )
آبان ۱۳۹۹ ( ۶ )
مهر ۱۳۹۹ ( ۲۰ )
شهریور ۱۳۹۹ ( ۲۶ )
مرداد ۱۳۹۹ ( ۱۴ )
تیر ۱۳۹۹ ( ۱ )
خرداد ۱۳۹۹ ( ۶ )
فروردين ۱۳۹۹ ( ۲ )
اسفند ۱۳۹۸ ( ۳ )
بهمن ۱۳۹۸ ( ۱ )
دی ۱۳۹۸ ( ۶ )
آذر ۱۳۹۸ ( ۴ )
آبان ۱۳۹۸ ( ۴ )
شهریور ۱۳۹۸ ( ۳ )
مرداد ۱۳۹۸ ( ۶ )
تیر ۱۳۹۸ ( ۱۰ )
خرداد ۱۳۹۸ ( ۵ )
ارديبهشت ۱۳۹۸ ( ۸ )
فروردين ۱۳۹۸ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۷ ( ۴ )
دی ۱۳۹۷ ( ۶ )
آذر ۱۳۹۷ ( ۷ )
آبان ۱۳۹۷ ( ۱۰ )
مهر ۱۳۹۷ ( ۲ )
شهریور ۱۳۹۷ ( ۲ )
مرداد ۱۳۹۷ ( ۶ )
تیر ۱۳۹۷ ( ۱۰ )
خرداد ۱۳۹۷ ( ۱۲ )
ارديبهشت ۱۳۹۷ ( ۱۲ )
موضوعات
فیلم و سریال (۳)
تراوشات یک ذهن مریض (۳۳)
خاطره مثلا (۱۵)
نظرات شخصی (۱۴)
حس زندگی (۱۰)
امیدوآرزو (۶)
کنکور نوشت (۱۸)
اشخاص (۸)
فانتزیجات (۴)
روزنوشت (۱۸)
اهنگ (۴)
شعرناب (۱۲)
تمام ناتمام من باتو تمام میشود (۱)
قدرت گرفته از بلاگ بیان