چقدر«مفت خوری» مزه میده
همیشه همه چیز مفتش مزه میده
پول مفت داوردن هم ک قطعا از ایده ال های همه ما ایرانی هاست😏
چندین بار تالا ازخودم پرسیدم که قلبا از زندگی چی میخوام
هربار به مفت خوری رسیدم
اینکه واسه سالیان دراز یک شغل یا دوتا شغل داشته باشم و ازون بدتر اینکه قراره روزی حداقل هشت ساعت کار کنم و بقیه روزمم بخاطر خستگی بشینم تو خونه و هی حساب کتاب کنم که ببینم کی میتونم گوشی/لپ تاپ/ماشین/جهازبخرم ولی با توجه به تورم قیمت درنهایت به خریدن دو تا مانتو درسال اکتفا کنم...... وحشتناک نیست؟
خب معلومه ادم تو همچین زندگی مغزش کوچیک میشه،رسما جلبک میشه میره
حالا اونی که ددی پولدار داره رو ببینین.
زیبایی ظاهری رو ک قطعا دارن. همین رژیم و شما در نظر بگیر.بایسی کلا پروتیین بخوری دیگه،پروتیین چیه؟گوشت. ما روزی یکی دو عدد تخم مرغشم به زور از گلومون پایین میره.ورزش هم که بخوای بکنی باس بری باشگاه،پروسه ای که تو خونه با همت زیاد سه ماه طول میکشه با باشگاه خیلی کمترررر طول میکشه
ازونجایی که ذهن ارومی دارن وقت میذارن روی رفتاراشون و شخصیتشون کار میکنن.صبور هستن و خیلی از فضایل اخلاقی رو دارن.خیلی هم کتابخون هستن.بار علمی بالایی دارن.درسشون خوبه.
اعتماد بنفسشونم بالاست که این باعث میشه خوب از پس کارها بر بیان.
مهارتهای زیادی هم دارن چون پول دارن زمان هم زیاد دارن،هرچی که دلشون بخواد یاد میگیرن.
ازونجایی که تو ناز و نعمت بودن به خدا هم نزدیک ترن. یعنی هم دنیا رو دارن هم اخرت و
پول میدن صندلی پزشکی/دندون میخرن تو هر دانشگاهی که بخوان.
مسافرت زیاد میرن(که به این واقعا حسودی میکنم واقعاااا)
زندگی کردن من مردن تدریجی بود
آنچه جان کند تنم عمر حسابش کردم
#فرخی_یزدی
+از بعد کنکور هر فیلمی که دیدم خودم و گذاشتم جای نقش منفی فیلم.
مثلاوقتی اون همه خشم و بی رحمی اغراق امیز ایوار و دیدم
یا تو اسکار فیس دیدم تونی مونتانا خیلی راحت ادم میکشه
یا دیدم ماتیلدا از کشته شدن پدر و مادرش و خواهراش ی ذره هم ناراحت نشد
یا وقتی شخصیت جوکر و دیدم
خودمو گذاشتم جاشون.امکان نداشت یه روز منم هیولا بشم؟و بعدش ککمم نگزه؟و جواب به بی رحمانه تمرین شکل ممکن واضح و روشن بود.فهمیدم که مرزبین شخصیت الانم و یه هیولا چقدر نازکه،فهمیدم که باید حواسم و جمع کنم تا هیولای درونم و کنترل کنم.
+اگه درست یادم مونده باشه جوکر تو ی صحنه داشت میگفت
For my whole life,I didn't know if I really existed
اونجا عمیقا باهاش همزادپنداری کردم.
+یک روز باید درمرود اینکه چطور شدت غم و غصه رو فراموش کنیم و جوّ غمگین و پاک کنیم توضیح بدم
+مچ و کف پای راستم دردش شدیدتر شد،امروزم نتونستم تمرین کنم.خداکنه خوب بشه،اخه چه وقت اسیب دیدن بوددددد![]()
پریودمم دوباره با هفت روز عجله اومد. از اپلیکیشن یه چهارتا حرکت خفن انجام دادم بعدم نیم ساعت پیاده روی کردم توی حیاط
بااینکه تابحال این کارو نکردم اما میدونم که هیچی بهتر از این نیست که صبح یا غروب برم ساحل بدووم آماااااا اینجاست که یه دختر واقعا درک میکنه حجاب اجباری چقدر دست و پاگیره.اونم تو شهرما که جزوشرجی ترین جاهای ایرانه دیگه سخت تره که با حجاب بری بدویی.
+خب امروز ناپرهیزی من این بود که یک قاچ از کیک دیشب و خوردم.
وااای اگه بدونی چقدر من و مامانم در طول روز در مورد اینکه جمعه چی درست کنم حرف میزنیم.دیگه واقعا تصمیم قطعیمو گرفتم.کیک یخچالی درست میکنم ولی با روش دیگه😥😥😥دهنم اب افتاد
😍بالاخره به ارزروم رسیدم،۲فنجون شیر قهوه خوردم😍😍😍خیییلی خوبه لعنتی.
واای همین الان گندزدم.داشتم فیلم eternal Sunshine of the spotless mind می دیدم که یک هو لپ تاپ خاموش شد.نگو بجا شارژر لپ تاپ شارژر موبایل به پریز وصل بود.فک کنم اخرای فیلم بود.
چندروزه زدم تو خط سینمایی.دیروز جوکر دیدم،پریشبم Leon the profissional،قبلشم کالکشن گرگ و میش(lol). و اسکار فیس.
چقدرررراین فیلما به جز گرگ و میش قشششششنگ بودن.لعنتیا هم بازی خوب هم فیلم خوب...![]()
بازی ناتالی تو نقش ماتیلدا که اصن یک چیز عجیبی بود.قشنگ دهنم وا می موند![]()
تازه امشب اینسایدیوس۲ رو زدم رو دانلود۷۴درصدش دانلود شد.عکسای پینترستم برام باز نمیشن فک کنم نت و تموم کردم(فاااااک)خدارحم کنه.
امروز تولد داداشم بود،مامانم گفت الا و بلا باید کیک بپزی.😑سیصد بار بااینکه گفته بودم گه فقط جمعه ها اشپزی میکنما.هیچی دیگه خودمم یکمیش و خوردم😑😑😑(خمیرشم قبل پخت چندتا قاشق خوردم!!!!!چقدر خوشمزه بود!بهش نمیومد انقدر خوب باشه!)
دوروزه دارم تو دیجی کالا لیست خرید درست میکنم.انواع اقسام چیزای ارزون و مورد نیاز(از لاک وخط چشم تا چهل گیس و دفترچه یادداشت) نمیدونم پول پستش چقدره ولی به امید ده تومن لیست درست کردم.اگه نتونم بخرمشون خیییلی میخوره تو ذوقم خیلیییی.
امروز و دوست داشتم،هم تمرین کردم هم طناب زدم.طناب زدن برام عذابه ولی میزنم ولی وقتی دلت بخواد انقدر ورزش کنی که از حال بری(که واقعا عاشق این حالتم) طناب انتخاب مناسبیه.کاش روزای بعدی هم مثل روز گذشته باشن.
دوستم صنم بالاخره دماغش و عمل کرد.هم سهمیه پنج درصد داره هم امسال کنکورش و خیلی بهتر داده هم اینکه میخواد ایفون بخره هم کلاس رانندگی بره.کلا همه جوره هرچی بخواد داره فک کن وقتی یه لاک میخره ۶۰تومن! واقعا بحث مقایسه نیست فقط اینکه دارم عدالت خدا رو میبینم...
راستی این چندروز که پست گزارش نمیداشتم واسه این بود که داشتم تقلب میکردم.یعنی تقریبا کل شب و روز لششش و رژیمم دوروز شکوندم.همش بخاطر جوّ اشپزی بوداااا.پنج شنبه شیرینی کشمشی درست کردم چون مامان خیلی دوست داره.خیییییلی شکرش زیاد بود،ی کوچولو سفتم شد.😍😍
جمعه کیک یخچالی شکلاتی درست کردم😍😍😍😍خیلی دلم میخواست چیزکیک درست کنم اما هیچکدوم از موادش نداشتیم. الان دلم میخواد کاپ کیک با خامه فرم گرفته درست کنم😍ولی جمعه بعدی کیک یخچالی با هویج درست خواهم کرد.
خب دیگه از فاز اشپزی جدا باید بیام بیرون. تقابل رژیم و اشپزی رو فراموش نکنین.
خب برا اینکه ازون بکشم بیرون گفتم برم تو فاز مراقبت پوستی!بله چقدرم عالی! یعنی اگه کسی مثل من تقریبا هیچ کرم و شوینده و ژلی نداشته باشه،باید حداقل ۴۵۰داشته باشه.همین کرم پودر خودش بالای صد تومنه. ولی گفتم کرم و اینا رو ولش،دستور ماسک مو و صورت بگیرم خودم درست کنم.
قهوه درست کردم بعد از شستن سر با شامپو ریختم رو موهام.یکمی از تفاله هاشم لای موهام جمع شد😑😥😥😥😣گندزدم..
والای راستیییی یه چیز ترسسسسناک؛اقا الان پنج ماهی میشه که بعضی روزا وقت و بی وقت گوشیم زنگ میخوره و شماره ای که میفته اصلا شماره منزل یا موبایل نیس.شماره ها باهم فرق دارن.مثلا امروز ی بار سرشب زنگ خورد ی بار ساعت دو نصف شب😑واقعا ترسیده م الان یعنی چی اخه؟!تازه قبل ازینکه جاسیمکارت تبلتم خراب بشه هر چند وقت متوجه عکسهایی از خودم توی گالری میشدم که خودم نگرفتمشون. واقعا ترسناک نیس این؟
وای ساعتوووو،باید میرفتم بانک فردا که نمیشه دیک انگار.
عشق رازیست! ریلی؟!!!!!
نمیدونم چه مرگمه؟ساعت چهار صبحه
هیچ وقت تااین ساعت بیدار نبودم
یه حسی دارم
نمیدونم اون چیه که من و راضی میکنه
اون چیه که من و امیدوار و زنده نگه میداره..؟؟
بعداز۱۵روز صبح ساعت نه پاشدم. با مامان رفتیم بانک و بعدشم بازار.لعنتی کارتم اوکی نشد.رفتیم مغازه مادر یکی از همکلاسیای اول و دوم دبستانم،که یکی دیگه از همکلاسیای اون زمانم و بعد دوازده سال دیدم!بعد از خرید رفته بودم تو پاساژ به دنبال ماگ،که چشمم خورد به کتابفروشی اکسفورد،رفتم تو و حدود یک ربع با مرده حرف زدم.کتابای این یوزش دویست و سی شدن سرجمع اونم بتخفیف و قیمت قبلی.ترغیب شده بودم ازالان زبان و بخونم که تاچندسال دیگه بتونم ازمون شرکت کنم.اومدم خونه گفتم از پژمان سوال کنم،گفت اپلیکیشنBاموز خوبه(واقعا عالیه).متاسفانه دیروز اصلا وقت نکردم چارکلوم بخونم،حتی کتاب صوتیمم گوش ندادم.
بعدازظهر سمبوسه با سیب زمینی پخته و سبزی و گوشت درست کردم.از موادش ی ناخونکی زدم اما یک دونشم نخوردم.
دیگه خیییلی بدنم چرک و کثیف شده بود بوی گوه میدادم،خیلی خیلی هم خسته و کوفته بودم خیلی هم خوابم میومد. ی ذره استراحت کردم.بعد رفتم لواشکای الومو از پلاستیک جدا کردم،هنوز نم داشت. داداشم اومد قهوه درست کردم خوردیم.گفت می خواستم متر لیزری بخرم یادتو افتادم گوشی نداری:'( نو نمیشه خرید زیر دو و پونصد پیدا نمیشه مگر اینکه کسی چکی قبول کنه.دوست ندارم گوشی دست دوم بگیرم که زودی خراب بشه.من که این همه سال گوشی نداشتم هنوزم که شغل و درامد ندارم بتونم عوضش کنم...
خدارو شکر بعداز عزیمت برادر(!)رفتم یه یک ربع ورزش کردم(بعضی وقتا حین ورزش احساس می کنم دارم از حال میرم و این حس خوبی بهم میده)،هوازی و بدنسازی باهم،خیییلی هم عرق کردم طوری که چندقطرش ریخت رو زمین😍😍وسراخر حمووووم رفتم،تفاله های قهوه رو ریختم رو موهاام:-!:-!:-!:-!:-! بزوووور پاکش کردم بزووور،فک کنم دیگ رسماً کچل شدم
😍دیشب بالاخره الهام بعد یک ماه و نیم شام اینجا اومد:-)
شیرینی و چایی بردم براشون.من عااااشق شیرینی نیستم،می میرم برااشششش😑 ولی فقط بوش کردم. ولی موقع سفره چیدن چندتا دونه سیب زمینی سرخ کرده خوردم.
😐ال کالری هایی که دیروز مصرف کردم و با اپلیکیشن حساب کرد،شد۵۰۰تا! همونم بیشتر از نصفش مربوط به کربوهیدرات بود(بخاطر میوه های که به عنوان میان وعده میخورم)بعدم کلییی توصیه بهم کرد که پروتیین بیشتر بخورم ونون حداقل ی کوچولو بخورم.
^_^بعد شام باز رفتم چنل اشپزی رو زیر و رو کردم.چندتا دسر و شیرینی هم انتخاب کردم.ولی از غذاهای شیرینش پودرکاکایو و بیسکوییت و از بقیه غذاها پنیر پیتزا توی خونه نداریم.دلم میخواد درست کنمشون ساده و خوشمزن😢😢😢ولی اینارو نداریم که.
دلم می خواست ادامه اسکار فیس و ببینم ولی با اون پسره چت کردم😒😒خدارو شکر چند روز بیشتر نمونده تا مرخصیش تموم شه.خداااکنه گوشی نبره.
راستی دیروز تولد عمم بود مامانم گفت بهش پیام بده تبریک بگم منم گفتم.خوشحال شدبعدم بهم گفت خانمم دکتر(هعییی خدا):-)
چالش رژیم
اگه روزی ناپرهیزی کردم اخرشب اینجا ذکر میکنم
مثلا ممانم دیشب بهم یه نون خانگی گنده داد منم همشو خوردم![]()
+امروز متفاوت بود چون چندتا اتفاق تازه رخ داد.
+دیروز که از داداشم درمورد لاغر شدن رون پرسیدم گفت باید دویید یا خیلی پیاده روی انجام داد و اینکه طول میکشه لاغر شدن پا
من خیال میکردم میشه با نیم ساعت بدن سازی و یک ربع هوازی در روز،بعد از یک ماه تغییر ملموسی تو رونم ببینم. این شد که مجبورم لایف استایلم و به کل عوض کنم. این سایت نکات خوبی داره.
امروز از وقتی بیدار شدم کلی توی هال پیاده روی کردم تا ساعت پنج اینا
+کتاب صوتی نیمه تاریک وجود و گوش میدادم حین راه رفتن.یکی از دبیرای مدرسمون خونده بودش تعریف میکرد.اما واسه من شگفت انگیز نبود چون من به اون نکته ای که سعی داره بهمون یاد بده،رسیده م یجورایی.البته هنوز همش و گوش ندادم.
+غروب گفتم واسه تنوع ی خورده شافل کنم(تمرینای شافلم هفته پیش به بن بست خورده بود)،جورابم و پوشیدم وشروع کردم،کم کم تونستم اتاق و بعدشم هال و دور بزنم:-)وای اون لحظه عالی بود خیلی خوشحال شدم.حتی داداشمم میدونست که موقع شافل باید جوراب پوشید اما من خر نه
+یه فایل صوتی گوش دادم از prince ea که یه سخنران انگیزشیه.واقعاااا روم تاثیر گذاشت حرفاش و این خیلی خیلی در مورد من جالبه چون تجربه بهم ثابت کرده بود جملات و عکس و کلیپ و ویسای انگیزشی هیچ تاثیری روم ندارن و حتی ب عکس. باید هروز و هرشب گوشش بدم.
EVERYBODY DIES but NOT EVERYBODY LIVES اینجا
+بایه دختری توی تلگرام اشنا شدم که پرستاری میخونه و هنرمندم هست.چندتا عکس از نقاشیاش فرستاد عاااللیی بودن.ازش چندتا سوال پرسیدم،خوشبختانه جوابی که بهش امیدوار بودم و گرفتم.
+بعدم کلی تو اشپزخونه کارکردم چندتام لغت دراوردم و یادداشت کردم
+پا و کمرم خیلی درد میکنه.دیسک کمر اینجور مواقع خیلی اذیت میکنه لعنتی.

اما استوری گذاشته بود«بزرگترین حسرت زندگیت چیه؟»
خب حقیقت اینه که لحظه لحظه عمرم حسرت بوده و هست
لحظه لحظه ای که میگذره...
خستم.از همه چیز و از همه کس حتی از خدا...
ازهمه بدتر ناامیدم.
انگاریه چیز جدیدم داره شکل میگیره به اسم عقده...