۱)به مامانم گفتم سنجش فردا رو نمیدم کلی نفرینم کرد.:'( میگه همش مارو بازی میدی،روز کنکورم همین بازیارو در میاری،کنکورتم نمیدی.:'(:'(:'(:'(
۲)یکی از فانتزیام اینه که با ماشین خودم برم دنبال دوست پسرم.اهنگی که میخوام پلی کنم و هم بعد انتخاب میکنم
۳)sicario day of the soldado،عنوان مربوط به این فیلمه.بنیسیو دل تورو بازی میکنه.یک بارم تو «۲۱گرم»دیده بودم بازیشو.خییللی جذابه. ضمن این که از لحن سیکاریو خیلی خوشم اومد،معنیشم میشه سرباز.از زبون اسپانیایی هم خوشم میاد.
۱)اولین امتحان نهایی:
+صبح که رفتم تو سرویس نشستم دیدم یچه ها کتاب دستشونه،سراشون بالاس،همراه با رقص دست دارن متن کتاب و بالا میارن ازحفظ،منم تقریبا هفتاد درصد متن کتاب و حفظ نبودم اصلا فقط روخونی میکردم!
+«را»چهارتا درس و نرسید بخونه،دیشب ساعت نه شروع کرده بود.واقعا نگرانش بودم که دیگ متوجه شدم که همه رو نوشت جز یه دونه جاخالی!(بشگفتم اسفند دود کن براخودت)
+صندلی من چسبیده بود به پنجره،امروزم خیلی باد میزد همین که نشستم جیشم گرفت!
+صندلی مراقب درست کنار صندلی من بود رو طاقچه هم یه تابلو گذاشته بودن بزرگ نوشته بود مراقب.اول صندلی مراقب و بلند کردم بردم اونور سالن گذاشتم بعد تابلو برعکس کردم.خداروشکر کسی متوجه نشد
+یک ربع به هشت زنگ و زدن،هشت ونیم خانومه یه پاکت بزرگ زرد بهمون نشون داد که«سوالارو مستقیما از وزارت خونه گرفتیم،همون طور که میبینین پلمپ شده هست!»(سالن رفت هوا:دی)
+سوالارو پخش کردن دیدم یا خدا چه سخته هیچی از کتاب نیس،که بغلیام داد زدن این مال رشته معارفه!!!
۲)با جیغ وحشتناک از خواب پریدم(درست عین فیلما)اونم بخاطر ی خواب مسخره و خنده دار.ولی تو خواب خیلی ترسیده بودم.
۳)از جاده چمستان برگشتیم.خییییللیی قشنگ بودخییلی
۴)تو پمپ بنزین ی دختر کوچولوی حدودا پنج شیش ساله دیدم با مامانش.ازخودم پرسیدم دوست دارم الان تو اون سن باشم؟بااطمینان جواب دادم نه
۵)چند مورد دیگه هم بود که یادم نمیاد الان بعدا اضافه میکنم
اوو ماایی گاااد(با لحن جنس تو فرندز بخونید)
من که هیچی از دینی تو کلم نرفت
اصن حفظ نمیشم
فقط روخونی کردم ولی بازم نصفش موند
الانم بیهوش دارم میشم
خدا بخیر کنه فقط...
دال رفت
منم دوباره بی انگیزه شدم
امروز خیلی جو خونه سنگین بود
بغض داشتم
خودتو یه لحظم بزار جای من
ببین چی اومده سر رویاهای من
ازاین زندگی مونده یه نقاشی
سخته با یه مجسمه تنها شی
بابا من دیگه دارم دیوونه میشم
میخوام برم بیرون یه هوا بخورم میگم درسته الان من کنکور دارم برم بیرون؟
میخوام برم کتابخونه میگم درسته برای تاکسی گرفتن وقتم بره؟
میخوام بیام وبلاگم میگم درسته من از استراحتم بزنم بیام وب؟
میخوام برم دسشویی میگم درسته من تو تایم مطالعه این کاربکنم؟
میخوام به ازادی بعدکنکور فکر کنم میگم درسته من دوماه دیگه کنکور دارم،الکی بااین فکرا دلم صابون بزنم
میخوام روزانه یک ساعت ورزش کنم میگم درسته این کارو بکنم خسته بشم و زود بخوابم
بابابسته دیگه ولمون کن توروخدا
یه مرجع تقلید برای کنکوریا باید بزارن،که چیکار بکنیم چیکارکنیم