انرژی مثبت و ولش کن،اون فقط گولت میزنه دیگه حناش رنگی نداره برات خودتم میدونی
بجای اینکه فک کنی«چی میشداگه...» فکر کن«اگه ...نشه چی؟»
بیاازتلخ ترین رویداد ممکن انگیزه بگیریم.بذار یأس،ترس و بدبینی تورو به هدفت برسونه
اجازه بده انرژی منفیارو با تخریب کردن بهت منتقل کنن برگ برندته!
بترس خرد شو و ازناامیدی به گریه بیفت بگو نمیخوام اخرقصه هولناک باشه
بایدشباکابوس ببینی باید شدت ضربانقلبت مانع اسایشت بشه...
تابفهمی توهم توباغی،تاجانسخت بشی
امااین انرژی منفیا و این تجربه های سخت رو به فال نیک بگیر
بگویعنی منم توباغم یعنی دارم حرکت میکنم که برسم
پ.ن:یهو عوض شد طرزفکرم
#the sudden moment of understanding
خداروشکر چیزایی که دیگران بهم میگن هیچ اثری رو طرز فکرم نداره ولی خیلی رومخمه.این نظراوناست و به من اگربگن فلان چیزی برای تو خوب نیست بیشترتحریک میشم ک انجامش بدم!همه ما اینجوریم خب😊این نظراوناست برام محترمه اما نظرمن اولویته.فقط میترسم درآینده اثرش رو حس کنم و منو به شک بندازه:-|وای از آن روز!
دلی کو عاشق رویت نباشد همیشه غرقه درخون جگرباد
(حافظ)
#فال
امروز دیوار و شیپور و نصب کردم.قیمتی ک واسه گوشی های سامسونگ و ایفون گذاشته بودن فوق العاده خوب بودن!حیف که الان موقش نیست!
امروز همش دلم میخواست نمازبخونم!هنوز یخم باخدا بازنشده،یعنی هنوز عادت نکردم ازش بخوام.
اما همون که دلم خواست نمازبخونمم نشونه خوبیه.برای اونی که باعثش شد باید دعاکنم.یادمه پنج شیش سال پیش که برای پسرشین،آ،دعامیکردم دعام مستجاب شد.آ خیلی جوون بود و دراثرتصادف رفته بود کما و من سرنماز براش دعا میکردم.
کاش همیشه ازش بخوام و خالصانه هم بخوام،باامید و صبوری بخوام بااطمینان بخوام...این ها منو به چیزی میرسونه که بخاطر نداشتنش خودم و گذاشتم توخلا...
دیروزاکانت تلگرامم و دیلیت کردم😊اونم ناگهانی!و ازکسی هم خدافظی نکردمحتی.
اینستارم که از اول فروردین دیلیت کردم.خلاصه قصدم ازین تحریما این بوده که بیشترروخودم تمرکز کنم و چشمام وابشه که من باید وظیفم و انجام بدم
این روزاوجدانم درد میکنه و ازدست خودم خسته شدم.هیچ کسم نمیتونه جزخودم حالم و خوب کنه یعنی هم شدم درد هم درمان!
پ.ن:عنوان پست بهتر حال و احوال این روزای منو نشون میده تا متن
پ.ن۲:تفسیرغزل۲۷۴داره منو میترسونه
😅وقتی تموم ادمای دوروبرت بویی از معنویت نبردن،همه چی رو تو وجود مادیت خلاصه میکنن
تو باید چیکار کنی؟
😂ازین ادما نمیتونم متنفر باشم چون تا چشم کار میکنه همه جا حضور دارن ولی بعضی اوقات جوری اذیتم میکنن که از خودم بدم میاد.درسته ک کارشون درست نیس درسته میدونم تقصیر من نیس ولی عمیق روم تاثیر میذارن.اونقدر که گاهی فک میکنم دستم نمک نداره
وقتی به اینده فک میکنم پشمام میریزه
یه زن اواره که هیچ راهی جلوش نداره
فقط بیخودی داره سرجاش سگ دو میزنه
هیچکی و نداره،نه سقفی بالاسرشه نه سایه مرد بالاسرش
وقتی که پیرشد مجبوره خودکشی کنه تا به گدایی و حقارت نرسه...:-)
نمی خوام از امتحانات و درس خوندنم حرف بزنم
ولی دیروز خواب دیدم نتیجه کنکورم خوب نبوده و حس خیلی خیلی بدی تو خوابم داشتم.
این ی تلنگر بود برای اینکه از سر راه خودم برم کنار...ولی حیف ک هنوز تغییری ب خودم ندادم.
دیروز میم تو سرویس بهم گفت خواب دیدن خودکشی کردم و دارن برام گریه میکنن
نمیدونم تعبیری داره یا نه ولی بهم نگفت با چی خودکشی کردم
برادران کارامازوف هفته پیش تموم کردم و هفتاد ص از سمفونی مردگان پیش رفتم،دارم عذاب وجدان می گیرم از خوندنشون ولی از یه طرف میگم من که درس و ول کردم پس حداقل اینارو بخونم که ی کاری کرده باشم.
شدیداً نیاز به ایمان دارم
چهار پنج سالی میشه که روم نمیشه از خدا چیزی بخوام
این شرم اور که من بنده فقط تو روزای گره خوردم دست ب دامن خدا بشم
درسته که اعتقاد دارم ولی هنوز ایمان ندارم
منتظر روزیم که بهش برسم
نظرم اینه ک دلیل علمی و منطقی آوردن برای مومن کردن کسی موثر نباشه.
ایمان نه تنها به خدا بلکه به هرچیز و کسی لازمه کارایی ک تو زندگیمون می کنیم