۱)اولین امتحان نهایی:
+صبح که رفتم تو سرویس نشستم دیدم یچه ها کتاب دستشونه،سراشون بالاس،همراه با رقص دست دارن متن کتاب و بالا میارن ازحفظ،منم تقریبا هفتاد درصد متن کتاب و حفظ نبودم اصلا فقط روخونی میکردم!
+«را»چهارتا درس و نرسید بخونه،دیشب ساعت نه شروع کرده بود.واقعا نگرانش بودم که دیگ متوجه شدم که همه رو نوشت جز یه دونه جاخالی!(بشگفتم اسفند دود کن براخودت)
+صندلی من چسبیده بود به پنجره،امروزم خیلی باد میزد همین که نشستم جیشم گرفت!
+صندلی مراقب درست کنار صندلی من بود رو طاقچه هم یه تابلو گذاشته بودن بزرگ نوشته بود مراقب.اول صندلی مراقب و بلند کردم بردم اونور سالن گذاشتم بعد تابلو برعکس کردم.خداروشکر کسی متوجه نشد
+یک ربع به هشت زنگ و زدن،هشت ونیم خانومه یه پاکت بزرگ زرد بهمون نشون داد که«سوالارو مستقیما از وزارت خونه گرفتیم،همون طور که میبینین پلمپ شده هست!»(سالن رفت هوا:دی)
+سوالارو پخش کردن دیدم یا خدا چه سخته هیچی از کتاب نیس،که بغلیام داد زدن این مال رشته معارفه!!!
۲)با جیغ وحشتناک از خواب پریدم(درست عین فیلما)اونم بخاطر ی خواب مسخره و خنده دار.ولی تو خواب خیلی ترسیده بودم.
۳)از جاده چمستان برگشتیم.خییییللیی قشنگ بودخییلی
۴)تو پمپ بنزین ی دختر کوچولوی حدودا پنج شیش ساله دیدم با مامانش.ازخودم پرسیدم دوست دارم الان تو اون سن باشم؟بااطمینان جواب دادم نه
۵)چند مورد دیگه هم بود که یادم نمیاد الان بعدا اضافه میکنم