رفتار۱

 میخوام به رفتار و راوبطم بادیگران توجه کنم.اینکه هررفتار چه نتیجه ای داره

نتیجه مورد انتظارم درحال حاضر اینه که اطرافیانم به خودشون اجازه ندن اینکارارو جلوم انجام بدن:

۱)بی ادبی کردن بمن یا کسایی که توخط قرمزمن

۲)تیکه انداختن

۳)نسنجیده درمورد من حرف زدن علی الخصوص قضاوت بیجا

۴)عدم ثبات در رابطه(یعنی مثن امروز بام خوب باشه فردا قهر‌کنه باز پسفردا اشتی کنه...)

۵)حرفای خاله زنکی


۰ نظر ۲ لایک

چیکار کنم؟؟؟

دیشب یرنامه گذاشتم صبح از خودم ازمون بگیرم و زمان هر درس و ترتیب نهایی رو مشخص کنم،بعدشم کتاب درسیا رو ورق بزنم
ولی نمیدونم چمرگم شد که وسط ازمون ول کردم گذاشتم کنار،بعدم فکرم درگیر یه مسئله دیگه شد و نصف روز حالم داغون بود
ازغروبم استرس گرفتم که روز اخر مطالعاتی رو ریدم چه گوهی میتونم بخورم فردا
بعدم داداشم بم استرس داد،کلا هرحرفی میزنه بهم استرس میده چبرسه چنین مسیله ای

خدایا خودت ارومم کن
۴ نظر ۳ لایک

چیشد؟دوروز مونده؟!

واای

انگار تازه دارم میفهمم واقعیت و

اصلا فکرشم نمیکردم انقدر استرس داشته باشم

ازهمین الان هی دارم دماغم و بالامیشکم وای بحال شب جمعه

تاهمین دیروز فکر میکردم تنها ادمی باشم که شب کنکور راحت و بیخیال میخوابه

از یکی شنیدم که کسی که نخونده استرسیم نداره،نخوندم ولی چرا انقد ناجور استرس دارم

هیچی مهم نیست فقط خداکنه شب کنکور بتونم بخوابم که دیگه بهانه ای نباشه


بااین حجم از نخونده ها دیگه نگران چیم نمیدونم.

۱ نظر ۱ لایک

شاهین تیزبال افق ها بودم،زنبور طفیلی شدم...

۱)کنکوریا هرگز به رتبه کسی نخندین،یا اگه میخندین بترسین که مبادا همونطوری‌بشین و تلاش کنین.توصیه مهم ترم اینه که هرگز قسمت قهرمان پیشرفت مجله قلم چی رو نخونین.

۲)دو روزه که میرم کتابخونه،خیلی جالب بود که هیچ کس اون جا درس نمیخونه،حتی یک نفر!

گروهی میان اونجا که بادوستاشون حرف بزنن.به هرکس که که نگاه کنی جز این حالت ها کار دیگه ای نمیکنه؛۱)داره بادوستاش پچ پچ میکنه۲)داره میلونبونه۳)با گوشیش ور میره۴)اگه هم چشمش به کتابه داره توهم میزنه.مدام میرن میرن بیرون و میان تو.الکی وقت میگذرونن.منم کاملا درکشون میکردم و مسخرشون نمیکنم!ولی واقعا این کارا حتی من و که باهاشون نسبتی ندارم دق میده چبرسه پدر مادرشون و.کاش منم این همه روزایی  رو که درس نمیخوندم و دور از چشم پدر مادرم بودم... .خوب شد که اینجا مدرسه نمیرفتم و دوستی تو این شهر ندارم وگرنه منم مثل اونا تمام روز و پای صحبتشون مینشستم(البته اکثرشون اشنان و میشناسمشون).صبح یه دختره که دوست محدثه بود اومد ازم یه سوال زیست پرسید،وقتی داشت سوالشومیخوند خیلی ترسیده بودم تودلم گفتم قراره ابروم بره،سوالشم یه نکته بود(در دوران یائسگی میزان Fsh,LHبالاست)بودکه میخواست دلیلشو بدونه.براش توضیح دادم و خداروشکر کردم که خدایا دمت گرم این دفعه ابروم و نبردی.یک عده هم هستن که از نمازخونه بیرون نمیان،تعدادشونم زیاده اونقدر که خودشونم باهم توش جا نمیشن چبرسه به ما...

۳)دیروز که برگشتم خونه دیدم گربه ها به جز خاکستری سرجاشون نیستن.اینم ازشانس من درست موقعی که من نبودم اینا رفتن.امون ندادن وداع کنیم...نگرانشونم،پنج تا بچه گرب دو ماهه اخه چطور میتونن تو کوچه خیابون مراقب خودشون باشن.تااینکه مامان فهمید تو کوچه دارن بازی میکنن بعدم بابا خاکستری رو گرفت بزد تحویل ننش و داداشاش داد.⁦⁦:'(⁩ واقعا شوکه شپن از رفتنشون چون هنوز یادنگرفته بودن کاما از دیوار بالا برن و تو پایین اومدنم خیلی مشکل داشتن،خلاصه دلم براشون تنگ میشه خیلی وابستشون شده بودم.از بین این پنج تا که دو تاش سیاه وسفید،دوتا سیاه و یکی خاکستری بود،من یکی از سیاها و بابام خاکستری رو بیشتر دوست داشت.البته من اون موقع که دوهفتشون بود مجذوب سیاه سفیده شده بودم،هنوزم میگم که ازبقیه زیباترن.

۴)دال اومد مرخصی.به امید تحرک دوباره..

ادامه مطلب ۰ نظر ۱ لایک

امتحان ادبیات

امتحان ادبیات و دوروز پیش دادم ولی چون جالب بود ماجراش دلم نیومد ننویسم

😐😐قبل امتحان:فقط شعرای ترم دو رو حفظ کردم(البته اونم چون اسون بود وگرنه قصد نداشتم،دو نمره هم بود لامصب)

شعرای ترم یکم لای دستمال کاغذی نوشتم ولی یادم رفت ببرم

به حوزه که رسیدیم صفحه اول کتاب فارسی و پاره کردم،اون دوتا شعرم نوشتم و بعد تا کردم گذاشتم تو جورابم(چون تقتیش بدنی میکردن موقع ورود) رو دستمم یک بیت نوشته بودم

نمونه سوالای امتحان نهایی دی ماه و که نگا میکردم خییلی اسون بود،براهمین ازمتن ها یِ روخونی کردم و قلمروا(تمرینا) رو خونده بودم ولی انگار سوالای ما سخت تر بود

ده دقیقه ای از امتحان گذشته بود که دیدم یکی از مراقبا داره کف دستا رو نگا میکنه وهمین ردیف بغلی بود.قیافه من دیدن داشت وقتی دستم و تف مالی میکردم😂😂😂

از یکی از دخترا عکس گرفتن،گفتن دستا رو بیار بالا بعد ازش عکس گرفتن!!

یکی دیگه هم تقلب تو کارت ورود به جلسش قایم کرده بود ولی فهمیدن منگنه کردن به ورقش

ازهمه بدتر اونی بود که تقلب تو سوتینش جاساز کرده بود!!درتکاپوی دراوردنش بود که بخاطر نگاه مراقبا کاغذش نزدیک بود از پایین سُر بخوره و بیفته😂😂دوتا مراقب میرن طرفش و هِی س*ی*ن*ه هاش میمالن😂😂😂اونم هِی نفس عمیق میکشید که کاغذش نیفته😂😂اصن یه وضعی بود

حالا بااین وضع من جرئت نکردم تقلبم از جورابم در بیارم و نیم نمره شعرخالی گذاشتم😐

۵ نظر ۲ لایک

Through the paradise

1)یک ساعت و ربع الکی نشتیم جامون تا فایل صوتی رو گذاشتن واسه لیسنینگ گرماشدید بود شدییییید دیگه اخراش خسته شدم از بس کف دستم خیس بود و گرما شدید گیج و خمار شدم بعدم که اومدم بیرون چهلپنج دیقه ای منتظر بقیه شدم

2)جاده چمستان بهشته بهشت اصن دلم خواست اونجا زندگی میکردیم

تصور کنین یک جاده سربالایی تقریبا تنگ رو 
که در امتداد دوطرفش جنگل کشیده شده 
اسمون صاف و بدون ابر با کوه ها از جاده جدا میشه 
برگای درختا از بازتاب افتاب میدرخشن
کوه ها انگار اونقد نزدیکن که درختای پایینش ب وضوح دیده میشه
وقتی به چپ و راست نگاه کنی باریکه روشن افتاب و میون سیاهی سبزرنگ میبینی
چشمات داره میره از خواب ولی مگه میشه ندید و سرذوق نیومد

۱ نظر ۲ لایک

پروانه در آتش شد و اسرار عیان دید/یعنی همه جا عکس رخ یار توان دید

دلم خواست سال ۱۳۱۰_۱۳۳۰بدنیا میومدم
پ.ن:عنوان و باصدای هایده تداعی کنید
۱ نظر ۱ لایک

سیکاریو

۱)به مامانم گفتم سنجش فردا رو نمیدم کلی نفرینم کرد.⁦:'(⁩ میگه همش مارو بازی میدی،روز کنکورم همین بازیارو در میاری،کنکورتم نمیدی.⁦:'(⁩⁦:'(⁩⁦:'(⁩⁦:'(⁩



۲)یکی‌ از فانتزیام اینه که با ماشین خودم برم دنبال دوست پسرم.اهنگی که میخوام پلی کنم و هم بعد انتخاب میکنم



۳)sicario day of the soldado،عنوان مربوط به این فیلمه.بنیسیو دل تورو بازی میکنه.یک بارم تو «۲۱گرم»دیده بودم بازیشو.خییللی جذابه. ضمن این که از لحن سیکاریو خیلی خوشم اومد،معنیشم میشه سرباز.از زبون اسپانیایی هم خوشم میاد.

۶ نظر ۲ لایک

ایتس ا شیم!

۱)اولین امتحان نهایی:

+صبح که رفتم تو سرویس نشستم دیدم یچه ها کتاب دستشونه،سراشون بالاس،همراه با رقص دست دارن متن کتاب و بالا میارن ازحفظ،منم تقریبا هفتاد درصد متن کتاب و حفظ نبودم اصلا فقط روخونی میکردم!

+«را»چهارتا درس و نرسید بخونه،دیشب ساعت نه شروع کرده بود.واقعا نگرانش بودم که دیگ متوجه شدم که همه رو نوشت جز یه دونه جاخالی!(بش‌گفتم اسفند دود کن براخودت)

+صندلی من چسبیده بود به پنجره،امروزم خیلی باد میزد همین که نشستم جیشم گرفت!

+صندلی مراقب درست کنار صندلی من بود رو طاقچه هم یه تابلو گذاشته بودن بزرگ نوشته بود مراقب.اول صندلی مراقب و بلند کردم بردم اونور سالن گذاشتم بعد تابلو برعکس کردم.خداروشکر کسی متوجه نشد

+یک ربع به هشت زنگ و زدن،هشت ونیم خانومه یه پاکت بزرگ زرد بهمون نشون داد که«سوالارو مستقیما از وزارت خونه گرفتیم،همون طور که میبینین پلمپ شده هست!»(سالن رفت هوا:دی)

+سوالارو پخش کردن دیدم یا خدا چه سخته هیچی از کتاب نیس،که بغلیام داد زدن این مال رشته معارفه!!!


۲)با جیغ وحشتناک از خواب پریدم(درست عین فیلما)اونم بخاطر ی خواب مسخره و خنده دار.ولی تو خواب خیلی ترسیده بودم.


۳)از جاده چمستان برگشتیم.خییییللیی قشنگ بودخییلی


۴)تو پمپ بنزین ی دختر کوچولوی حدودا پنج شیش ساله دیدم با مامانش.ازخودم پرسیدم دوست دارم الان تو اون سن باشم؟بااطمینان جواب دادم نه


۵)چند مورد دیگه هم بود که یادم نمیاد الان بعدا اضافه میکنم

۱ نظر ۲ لایک

او مای گاد

اوو ماایی گاااد(با لحن جنس تو فرندز بخونید)

من که هیچی از دینی تو کلم نرفت

اصن حفظ نمیشم

فقط روخونی کردم ولی بازم نصفش موند

الانم بیهوش دارم میشم

خدا بخیر کنه فقط...


۴ نظر ۲ لایک
آرشیو مطالب
اسفند ۱۴۰۳ ( ۴ )
بهمن ۱۴۰۳ ( ۲ )
دی ۱۴۰۳ ( ۲ )
آذر ۱۴۰۳ ( ۱ )
آبان ۱۴۰۳ ( ۷ )
مهر ۱۴۰۳ ( ۳ )
شهریور ۱۴۰۳ ( ۱۶ )
مرداد ۱۴۰۳ ( ۴ )
تیر ۱۴۰۳ ( ۳ )
خرداد ۱۴۰۳ ( ۴ )
ارديبهشت ۱۴۰۳ ( ۶ )
فروردين ۱۴۰۳ ( ۳ )
بهمن ۱۴۰۲ ( ۲ )
آذر ۱۴۰۲ ( ۲ )
مرداد ۱۴۰۲ ( ۱ )
ارديبهشت ۱۴۰۲ ( ۱۰ )
فروردين ۱۴۰۲ ( ۱۶ )
اسفند ۱۴۰۱ ( ۱ )
بهمن ۱۴۰۱ ( ۴ )
دی ۱۴۰۱ ( ۱ )
اسفند ۱۴۰۰ ( ۱ )
دی ۱۴۰۰ ( ۳ )
آذر ۱۴۰۰ ( ۲ )
شهریور ۱۴۰۰ ( ۶ )
مرداد ۱۴۰۰ ( ۲ )
ارديبهشت ۱۴۰۰ ( ۲ )
اسفند ۱۳۹۹ ( ۳ )
بهمن ۱۳۹۹ ( ۳ )
دی ۱۳۹۹ ( ۶ )
آذر ۱۳۹۹ ( ۲ )
آبان ۱۳۹۹ ( ۶ )
مهر ۱۳۹۹ ( ۲۰ )
شهریور ۱۳۹۹ ( ۲۶ )
مرداد ۱۳۹۹ ( ۱۴ )
تیر ۱۳۹۹ ( ۱ )
خرداد ۱۳۹۹ ( ۶ )
فروردين ۱۳۹۹ ( ۲ )
اسفند ۱۳۹۸ ( ۳ )
بهمن ۱۳۹۸ ( ۱ )
دی ۱۳۹۸ ( ۶ )
آذر ۱۳۹۸ ( ۴ )
آبان ۱۳۹۸ ( ۴ )
شهریور ۱۳۹۸ ( ۳ )
مرداد ۱۳۹۸ ( ۶ )
تیر ۱۳۹۸ ( ۱۰ )
خرداد ۱۳۹۸ ( ۵ )
ارديبهشت ۱۳۹۸ ( ۸ )
فروردين ۱۳۹۸ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۷ ( ۴ )
دی ۱۳۹۷ ( ۶ )
آذر ۱۳۹۷ ( ۷ )
آبان ۱۳۹۷ ( ۱۰ )
مهر ۱۳۹۷ ( ۲ )
شهریور ۱۳۹۷ ( ۲ )
مرداد ۱۳۹۷ ( ۶ )
تیر ۱۳۹۷ ( ۱۰ )
خرداد ۱۳۹۷ ( ۱۲ )
ارديبهشت ۱۳۹۷ ( ۱۲ )
موضوعات
فیلم و سریال (۳)
تراوشات یک ذهن مریض (۳۳)
خاطره مثلا (۱۵)
نظرات شخصی (۱۴)
حس زندگی (۱۰)
امیدوآرزو (۶)
کنکور نوشت (۱۸)
اشخاص (۸)
فانتزیجات (۴)
روزنوشت (۱۸)
اهنگ (۴)
شعرناب (۱۲)
تمام ناتمام من باتو تمام میشود (۱)
قدرت گرفته از بلاگ بیان