پنج روز پیش امتحان دینی داشتیم،بنده دلم خواست به نقد و بررسی بپردازم
و پستشون کنم:
امروز،نزدیک غروب رفتم ایوون یهو چشمم خورد به یه بچه مار
بااینکه خیلی ریز بود و نازکم بود ولی چندشم شد و نمیدونم چم شد که جیغ زدم و رفتم توخونه و درو بستم،و اشک تو چشام حلقه زد!تا چند دقیقه ی جوری بودم
بار اولم نبود که مار می دیدم تازه بزرگتر ازیناشم دیده بودم ولی هیچوقت اینجوری واکنش نشون نداده بودم فقط میترسیدم بهش دست بزنم
خلاصه رفتم تو خونه و داداشمم رفت که ماره رو بگیره،منم التماسش کردم که منو نترسونه اونم که حالمو دید گفت باشه
اون رفت و منم رفتم تواتاقم درو کلید کردم اگه بازم امکانش بود که منو برسونه با ماره،بعد یه چند دقیقه ای اومد و دید که من دروباز نمیکنم گفت نمیخوای جنازشو ببینی گفتم میخوای منو بترسونی گفت نه بخدا
منم رفتم بیرون دیدم ماره بیچاره چنبره زده بود یه جوری که خیلی دلم براش سوخت
هنوزم که یادم میاد گریم میگیره
اخه فکر نمیکردم که ماره رو بکشه اخه همیشه پرتش میکرد تو کوچه یا خیابون!
بااینکه چنبره زده بود و حرکت نمیکرد ولی هنوز زنده بود و بعد از مدتی سرشو اروم اورد بالا
حس کردم داره زجر میکشم به داداشم گفتم که دیگه راحتش کنه
حتی خودشم رو زمین مالیده شد
خیلی دردناک بود
گریم گرفت و همینجور اشکام سرازیر بود گفت چیشده باز گفتم ماره بخاطر من مرد،چرا کشتیش چرا پرتش نکردی بیرون؟
گفت اخه میخواستم همین کارو بکنم ولی ناخواسته به سرش ضربه بدی خورد
منم خیلی حس عذاب وجدان داشتم چون باعث مرگ ذجرآورش شده بودم
داداشم گفت چطوراینهمه مورچه یا پشه میکشی گریه نمیکنی
من:حشره ها تعدادشان خیلی بیشتره و کوچکترن ولی این گناه داشت
داش:چربطی داره؟الان اگه یه سنگو تو و زمین بلند کنی زیرش یه عالکه مار هست،خلاصهاینهمه حیوون تو طبیعت میمیرن،پس نگو بخاطر تو مرد
یه ذره اروم شدم و گریم قطع شد اخه خیلی خوب قانع شده بودم ولی اون صحنه واقعا دلخراش بودم که حتی الانم گریم گرفته:'(
پ.ن:امروز امتحان فیزیک داشتیم و بعدیم دینیه،چون وقتی برگشتم خیلی خسته و گلی گلی بودم خوابم نگرفت و معلوم نشد چیجوری دینیو خوندم😂
عاشق ورزش کردنم عاشق عرق کردن خسته شدن نفس نفس زدن
جالبش اینجاست که من هیچ استعدادی تو هیچ رشته ورزشی ندارم
و فکر کنم بخاطر همین عاشقش شدم چون علاقه زیاد من به درس ریاضی هم از همین جنسه
واقعا تو ریاضیضعیفم ولی تقریبا شیش یا پنج روز از هفته رو ریاضی میخونم جوری که ازش لذت میبرم نه اینکه خودمو عذاب بدم
ودلیل دیگه علاقم به ورزش همون خسته شدنه،واقعا باحال نیس؟کلا خسته شدن از نوع جسمی رو دوست دارم
دوست دارم اونقدر فعالیت کنم که بو گوه عرق بگیرم اونقدر که پاهام ذوق ذوق کنه اونقدر که داخل استخون دستام تیر بکشه ،وقتی که دراز میکشم تا بخوابم یه حس لذت توام بادرد و حس کنم،ازون ادماییم که وقتی خ خسته باشم زود خوابم نمیگیره، چه بهتر،بهم زمان میده تا درد و حس کنم
«درد نیاز داره که حس بشه»
تازه فهمیدم که چقدر خستگی جسمانی با خستگی ذهنی فرق میکنه
دومی همه جوره کلافت میکنه خیلی نرم و تدریجی پتک میشه و تو سر و صورتت پیاده میشه
قشنگ توانایی شو داره که تو بچگی پیرت کنه خلاصه تواستاد به گوه کشیدنه همه جوره
و اما اولی لذت بخش و از دومی دورت میکنه
راستی اصن خستگی ذهنی به نظر شما چیه؟
منکه فکر میکنم به معنی همون پریشونی ذهنی که منظم نیس و داره اذیتت میکنه و هی فکرای شومی رو شروع میکنه و بعد مدت ها ناتموم تمومش میکنه،امید و برات بی معنی جلوه میده و اروم اروم بی حست میکنه،و احتمالا همه اونایی که خستگی ذهنی دارن احساس خلأ عمیقی رو تو خودشون حس میکنن،خدایا مگه میشه قلبت بتپه ولی حال و احوالت اینجور باشه؟!
اصن راه حل غلبه بر خستگی ذهنی چیه؟
والا اگه من اینو میدونستم که الان خوشبخت ترین ادم روی زمین میشدم
ولی خب یکی از کارایی که رومن اثر خوبی داره آهنگ گوش دادن البته آهنگ انرژتیک و آرامبخش
که حس امیدو آرامشو بهتون القا کنه
پ.ن:دیگه تصمیم گرفتم که هروقت دلم خواست چیزی بنویسم قبل خواب پستش کنم
شب خوش
یکی از کارایی که تو اولویت گذاشتم که دراینده نه چندان دور انجام بدم تقویت زبانمه
از ابتدایی از زبان لذت میبردم وبهش علاقه داشتم و این علاقه وقتی فیلم دیدن و شروع کردم بیشتر شد
اون اولا عاشق بریتیش بودم ولی الان اصلا نمیتونم تحمل کنم لهجشونو
خودم فکر میکنم خیلی دیره برای ادامه دادن اخه من تاحالا روی هم رفته هشت ترم زبان خوندم که هفت تاش تو یه موسسه داغون بین بچه هایی بود که خیلی از خودم کوچیکتر بودن و سطحمون خ فرق داشت
الانم اگه زودترین زمان ممکن ثبت نام کنم با بچه مچه ها میفتم احتمالا که اونم دردسره
خدایا کمکم کن به این ارزوم برسم
ادل البوم ۲۱
پینک فلوید(ویش یو ور هیر،ایو بیکام کامفتبلی نامب،هی یو)
شایع(تنگی نفس،صبر دو،زبر،دروغ،صبریک)
حصین(دروغ،دلخوشی،زبر،خواب راحت،فاز سنگین،منونترسون،وخیلی اهنگای دیگه که اسموشون فراموش کردم)
ریهانا بریث _فارول_ د مانستر_ لاو د وی یو لای
ایونسس ایمرتال_ویک می اپ اینساید
ابی (همون یه سری اهنگ که همتون دوست دارین از جمله درخت،خاکستری،کوه یخ،شب گریه،ستاره های سربی،کی اشکاتو پاک می کنه،باتو)
داریوش(یاور همیشه مومن،یاد تو هرجا که هستم بامنه،برادرجان،چشم من،بوی خوب گندم و یه سری دیگه که یادم نیست الان)
«حامی»که بهترینه وازصداش ارامش میگیرم (نارنج و ترنج،قرص ماه٬طلایه دار،تقدیر،آخدا،گل مینا)
امیرعباس گلاب (بمب جنون،هوس کردم،غممو،کابوس)
هایده(عروسک جون،ای خدا و بقیرم یادم نیس)
شادمهر(وارث)
امین قباد (تنهایی من)
در حال حاضر نیازه به آهنگای انرژتیک دارم تا سرحال شم برا همین دوبس دوبسی بیشتر گوش میدم،از کارای هوروشبندم خیلی خوشم میاد جدیدا و یکم رو ابی قفل شدم!
پ.ن:فعلا همینا رو یادمه،چون حافظه ندارم مجبورم هرسری آهنگای نازنینم حذف کنم
Inception
The prestige
The notebook
Fight club
God father1&2
Batman 2
The notebook
Lawless
Sweet November
Troy
Detachment
Interestaller
Red light
Shutter island
Now you see me
Whiplash
21grams
In the name of father
The pianist
اون فیلمه که دختره و پسره سرطان داشتن و پسره اخرش میمیره:'(
وکیل مدافع شیطان
خب فعلا اینارو یادمه ولی فک کنم هنوز خیلیا مونده باشه چون هالیوودی زیاد دیدم
سریال:
فرندز
True detectiveفصل یک
House of cards
پ.ن:دتاچمنت ازهمه بیشتر روم تاثیر گذاشت و اشکم دراورد
پ.ن۲:کلا برای دوفیلم گریه کردم یکیشون که گفتم یکی دیگه هم همون فیلمه که گفتم دخترپسره سرطان داشتن