عاشق ورزش کردنم عاشق عرق کردن خسته شدن نفس نفس زدن
جالبش اینجاست که من هیچ استعدادی تو هیچ رشته ورزشی ندارم
و فکر کنم بخاطر همین عاشقش شدم چون علاقه زیاد من به درس ریاضی هم از همین جنسه
واقعا تو ریاضیضعیفم ولی تقریبا شیش یا پنج روز از هفته رو ریاضی میخونم جوری که ازش لذت میبرم نه اینکه خودمو عذاب بدم
ودلیل دیگه علاقم به ورزش همون خسته شدنه،واقعا باحال نیس؟کلا خسته شدن از نوع جسمی رو دوست دارم
دوست دارم اونقدر فعالیت کنم که بو گوه عرق بگیرم اونقدر که پاهام ذوق ذوق کنه اونقدر که داخل استخون دستام تیر بکشه ،وقتی که دراز میکشم تا بخوابم یه حس لذت توام بادرد و حس کنم،ازون ادماییم که وقتی خ خسته باشم زود خوابم نمیگیره، چه بهتر،بهم زمان میده تا درد و حس کنم
«درد نیاز داره که حس بشه»
تازه فهمیدم که چقدر خستگی جسمانی با خستگی ذهنی فرق میکنه
دومی همه جوره کلافت میکنه خیلی نرم و تدریجی پتک میشه و تو سر و صورتت پیاده میشه
قشنگ توانایی شو داره که تو بچگی پیرت کنه خلاصه تواستاد به گوه کشیدنه همه جوره
و اما اولی لذت بخش و از دومی دورت میکنه
راستی اصن خستگی ذهنی به نظر شما چیه؟
منکه فکر میکنم به معنی همون پریشونی ذهنی که منظم نیس و داره اذیتت میکنه و هی فکرای شومی رو شروع میکنه و بعد مدت ها ناتموم تمومش میکنه،امید و برات بی معنی جلوه میده و اروم اروم بی حست میکنه،و احتمالا همه اونایی که خستگی ذهنی دارن احساس خلأ عمیقی رو تو خودشون حس میکنن،خدایا مگه میشه قلبت بتپه ولی حال و احوالت اینجور باشه؟!
اصن راه حل غلبه بر خستگی ذهنی چیه؟
والا اگه من اینو میدونستم که الان خوشبخت ترین ادم روی زمین میشدم
ولی خب یکی از کارایی که رومن اثر خوبی داره آهنگ گوش دادن البته آهنگ انرژتیک و آرامبخش
که حس امیدو آرامشو بهتون القا کنه
پ.ن:دیگه تصمیم گرفتم که هروقت دلم خواست چیزی بنویسم قبل خواب پستش کنم
شب خوش