The reader

(The reader(2008

عاشقانه با پایان تلخ

خیلی وقت بود فیلم ندیده بودم،فیلم دیدن تنها تفریحمه

بااینکه از اولم این فیلم و داشتم ولی میل نداشتم نگاش کنم،چون عادت دارم قبلش بزنم جلو صحنه ها و بازیگرا رو یه نگاه کلی بندازم،چندسال پیش وقتی این کارو واسه این فیلم کردم،فکر کردم یکی دار آزار و اذیت می کنه،اصن فک نمی‌کردم احساسی باشه

خلاصه:


، روایتگر رابطه عاشقانه مایکل پسری ۱۵ ساله با زنی به نام هانا است که بیست سال از او بزرگ‌تر است و در تراموا کار می‌کند. در رابطه این دو به تدریج رسمی ثابت شکل می‌گیرد، هر بار هنگام دیدار و پیش از ارتباط جنسی، مایکل به خواست هانا که بی‌سواد است، برای او با صدای بلند کتاب می‌خواند.

در بخش دوم، پس از هشت سال، پسر که در رشته حقوق درس می‌خواند هانا را در دادگاه جنایتکاران جنگی نازی در جایگاه متهمان می‌بیند. هانا که در این دادگاه به عنوان یکی از متهمان اصلی قتل ۳۰۰ زن یهودی در اردوگاه آشویتس در حال محاکمه است، سرانجام محکوم به حبس ابد می‌شود.

در بخش سوم، با گذشت سال‌ها و در حالی که میشائیل با داشتن یک دختر از همسرش جدا شده‌است، تصمیم به برقراری رابطه‌ای دیگرگون با هانا می‌گیرد. او نوارهایی را که در آنها کتاب‌خوانی‌هایش را ضبط کرده برای هانا در زندان می‌فرستد. از آن سو، هانا با روشی ابتدایی، با انطباق کتاب‌هایی که از کتبخانه زندان قرض گرفته با صدای میشائیل، سواد می‌آموزد و به تدریج موفق به نگاشتن پاسخ نامه‌ها می‌شود. سرانجام در سال ۱۹۸۴ میشائیل با آگاهی از زمان آزادی هانا، برای او کار و محل سکونت می‌یابد، اما مسئولان زندان او را در روز آزادی‌اش به طور حلق‌آویز در اتاقش می‌یابند

پسره وقتی پونزده ساله بوده«وحشت زده نشده بودم از چیزی نترسیده بودم،هرچه بیشتر رنج می کشیدم بیشتر عاشق می شدم.خطرات من رو عاشق تر می کردند،هزچه سخت تر می شد لذتش هم بیشتر می شد.من فرشته ای هستم که تو می خوای،او زیباتر از لحظه ورودت به زندگیم از اون خارج شدی.بهشت تو را به سمت خودش بر می گرداند،به تو نگاه می کند و می گوید تنها یک چیز روح را کامل می کند و اون عشق است»

پسره تو پونزده سالگی یک عالمه کتاب خونده بود،با ی دختر خوشگل رابطه داشت لاتین بلد بود،حالا من چی؟واقعا شرم آور

۰ نظر ۰ لایک

هیچ

بازم بغض،بازم حال خراب....
مثل یک غریبه آشناست، دقیقا نمیدانم چگونه است این حال،هر چند وقت یکبار می آیدو به من سر می زند،زبانش گنگ است،زبانش را نمی فهمم،ابتدا چهره اش اشکار است گاهی هوای دلم را بارانی می کند گاهی درون حلقم سنگ سختی می شود و گلوگیر و گاه غم می‌شود و دامن گیر
ناگهان انگار می رود می‌رود و همه چیزم را با خودش می برد،انگار مرا مثل لیوان ابی سریع سر کشیده و همان اندکِ باقی مانده را بدون درنگ بیرون می ریزد و می گذارد سرجایش
آنوقت من بااین جسم تهی که دیگر من نیستم،ای کاش اشکی بود که گرمم میکرد
می‌روم و برق را خاموش می کنم وسط اتاق می نشینم و غرق تاریکی میشوم
سکوت و تاریکی سکون و خاموشی آرامش کاذبی برای من ایجاد می کنند
و در این میان تنها هیچ است که زبانه می کشد
در درونم خلأ حاکم است،من یک عمر است حتی در شادترین و غم انگیز ازین لحظه در ته قلبم احساس خلا می کنم که به من وجود پوچ و موهوم بودنم را گوشزد می کند
«پیرترین دخترک شهر من بودم»


پ.ن:اخه وسط امتحانات دیگه چرا خواهش میکنم برو چخه چخه



۰ نظر ۰ لایک

نقد و بررسی ۱

پنج روز پیش امتحان دینی داشتیم،بنده دلم خواست به نقد و بررسی بپردازم

و پستشون کنم:

  1. متن کتاب:مخالفان قران از ابتدای نزول آن تاکنون نتوانسته اند حتی سوره ای به اندازه «کوثر» بیاورند(آیه مبارزه طلبی قران)که اندیشمندان و متخصصان زمان،برابری ان را با سوره ای از قران بپذیرند.   من:این اندیشمندا کیان؟چقد میدونن؟مگه قران الهی نیست پس اندیشمندا که خودشم انسانها چجوری صلاحیت تایید داره؟اگه از لحاظ لفظیم درنظر بگیریم یه عرب زبان که فصاحت داشته باشه می‌تونه یکارایی بکنه
  2. أفلا یَتدبرونَ القران و لو کان من عند غیرالله لوجدوا فیه اختلافا کثیرا(ایا در قران تدبر نمیکنند؟و اگر غیر خدا بود اختلاف زیادی در ان ایجاد میشد).     من:ازاین آیه خوشم میاد(همین⁦:-D⁩)
  3. لعلک باخع نفسم الا یکونو مومنون:«ازاینکه برخی ایمان نمی آورند شاید که جانت را (از شدت اندوه)از دست بدهی».      من:مطمئنن از شدت غم و اندوه؟ممکن نیس علت دیگه ای داشته باشه؟
  4. «پس اگر او(پیامبر)بمیرد یا کشته شود،آیا شما به گذشته بر میگردید؟ هرکس به گذشته برگردد،به خدا هیچ گزند و زیانی نمیرسد و خدتوند به زودی سپاسگزاران را پاداش میدهد».  من:آیه خیلی قشنگی نیس؟تاثیرگذاره واقعا
  5. دلم باَن الله لم یک مغیرا نعمة انعمها علی قوم حتی یغیروا ما باَنفسهم و انَ الله سمیع علیم:خدا نعمتی را کعبه قومی ارزانی کرده تغییر نمی دهد مگر انکه انها خود وضع خود را تغییر دهند. ‌‌‌‌.     من:اینقدر ایه قشنگیه هی قسمت«حتی یغیروا ما بانفسهم»باخودم تکرار میکنم
  6. ما شیعیان معتقدیم مهدی موعود فرزند امام حسن عسکری است و مشخص بودن پدر و مادر این حضرت این فایده را دارد که«اگر شخص فریبکاری بخواهد خود را مهدی موعود معرفی کند،به زودی شناخته می شود و مردم هوشیار،فریب او را نمی خورند».    من:ما رو مسخره کرده اونی که این کتابو نوشته؟!،واقعا هیچ حرفی ندارم جالب اینجا بود تو امتحان هم اومد
  7. یزید هرکار زشت و ناپسندی را انجام میداد،احکام خدا مثل نماز را به سخره میگرفت،آشکارا شراب می نوشید،«سگ بازی و میمون بازی میکرد و با همان سگ و میمون وارد مجلس میشد و ان ها را کنار دست خود می‌نشاند».      من:😂😂😂😂اصن ناخداگاه ادم خندش میگیره،بخدا ما فهمیدیم ادم مفسدی بوده لازم نبود اینقدر توضیح بدین
  8. دوره بنی امیه و بنی عباس نوشتن حدیث از پیامبر ممنوع شده بود ولی بعدش که ممنوعیت برداشته شد،اونقدر احادیث تحریف شده بودن که صحیح از غلط به سادگی قابل تشخیص نبود،ولی این اوضاع نابسامان برای پیروان ائمه و شیعیان پیش نیومد،حالا ببین کتاب دلیلشو چی نوشته:زیرا این بزرگواران احادیث پیامبر را حفظ کرده بودن و شیعیان این احادیث را از ان ها که معصوم بودند و سخنانشان مثل سخنان پیامبر معتبر و موثق بود به دست آورده بودن.    تازه بالاش نوشته بود که علت این نابسامانی بعد برادشته شدن ممنوعیت این بود که اصحاب پیامبر میان مردم حضور نداشتن
  9. از وظایف رهبر جامعه(ولی‌فقیه)یکیش ساده زیستی,تو توضیحش به«زندگی اشرافی روسای جمهور و پادشاهان،ازقبیلداشتن خانه های گران قیمت،استفاده از بهترین سرویس ها و مبلمان،تفریح در زیباترین جزایر و سواحل دنیا،ده ها اتومبیل شیک،مهمانی های پرهزینه و شرکت در مجالس لهو و .... با هزینه شخصی یا با استفاده از اموال عمومی»اشاره کرده.پاورقی کتاب:به عنوان مثال درسال ۲۰۱۱ مراسم ازدواج نوه ملکه انگلیس با هزینه ای حدود ۵۰۰میلیون پوند برگزار شد و به مدت چهار روز جهت هرچه باشکوه تر برگزار شدن مراسم،کشور تعطیل شد.    من:حالا خوبه اخیرا خودمون سادگی مراسم ازدواج پرنس هری ومگان رو دیدیم
  10. خسته شدم بقیه رو بعدا ضمیمه میکنم.     
  11. پ.ن:سریال «یاد اوری» و «رهایم کن»درحال حاضر تماشا میکنم،یاد آوری مال سال ۹۲ و(امیر القایی ،متین ستوده،مهران احمدی،رحیم نوروزی،ثریا قاسمی و...)،رهایم کن جدیده(امین تارخ،نیمایِ خندوانه و..).     
۰ نظر ۰ لایک

Be positive

من همچنان خوشبینم...
و دست از دروغ گفتن به خودم بر نمی دارم

۰ نظر ۰ لایک

مار‌بیگناه

امروز،نزدیک غروب رفتم ایوون یهو چشمم خورد به یه بچه مار

بااینکه خیلی ریز بود و نازکم بود ولی چندشم شد و نمی‌دونم چم شد که جیغ زدم و رفتم توخونه و درو بستم،و اشک تو چشام حلقه زد!تا چند دقیقه ی جوری بودم

بار اولم نبود که مار می دیدم تازه بزرگتر ازیناشم دیده بودم ولی هیچوقت اینجوری واکنش نشون نداده بودم فقط میترسیدم بهش دست بزنم

خلاصه رفتم تو خونه و داداشمم رفت که ماره رو بگیره،منم التماسش کردم که منو نترسونه اونم که حالمو دید گفت باشه

اون رفت و منم رفتم تواتاقم درو کلید کردم اگه بازم امکانش بود که منو برسونه با ماره،بعد یه چند دقیقه ای اومد و دید که من دروباز نمیکنم گفت نمی‌خوای جنازشو ببینی گفتم میخوای منو بترسونی گفت نه بخدا

منم رفتم بیرون دیدم ماره بیچاره چنبره زده بود یه جوری که خیلی دلم براش سوخت

هنوزم که یادم میاد گریم میگیره

اخه فکر نمی‌کردم که ماره رو بکشه اخه همیشه پرتش میکرد تو کوچه یا خیابون!

بااینکه چنبره زده بود و حرکت نمی‌کرد ولی هنوز زنده بود و بعد از مدتی سرشو اروم اورد بالا

حس کردم داره زجر میکشم به داداشم گفتم که دیگه راحتش کنه

حتی خودشم رو زمین مالیده شد

خیلی دردناک بود

گریم گرفت و همینجور اشکام سرازیر بود گفت چیشده باز گفتم ماره بخاطر من مرد،چرا کشتیش چرا پرتش نکردی بیرون؟

گفت اخه میخواستم همین کارو بکنم ولی ناخواسته به سرش ضربه بدی خورد

منم خیلی حس عذاب وجدان داشتم چون باعث مرگ ذجرآورش شده بودم 

داداشم گفت چطور‌اینهمه مورچه یا پشه می‌کشی گریه نمیکنی 

من:حشره ها تعدادشان خیلی بیشتره و کوچکترن ولی این گناه داشت

داش:چربطی داره؟الان اگه یه سنگو تو  و زمین بلند کنی زیرش  یه عالکه مار هست،خلاصهاینهمه حیوون تو طبیعت میمیرن،پس نگو بخاطر تو مرد

یه ذره اروم شدم و گریم قطع شد اخه خیلی خوب قانع شده بودم ولی اون صحنه واقعا دلخراش بودم که حتی الانم گریم گرفته⁦:'(⁩

پ.ن:امروز امتحان فیزیک داشتیم و بعدیم دینیه،چون وقتی برگشتم خیلی خسته و گلی گلی بودم خوابم نگرفت و معلوم نشد چیجوری دینیو خوندم😂

۰ نظر ۱ لایک

درد نیاز داره که حس بشه

عاشق ورزش کردنم  عاشق عرق کردن خسته شدن نفس نفس زدن

جالبش اینجاست که من هیچ استعدادی تو هیچ رشته ورزشی ندارم

و فکر کنم بخاطر همین عاشقش شدم چون علاقه زیاد من به درس ریاضی هم از همین جنسه

واقعا تو ریاضی‌ضعیفم ولی تقریبا شیش یا پنج روز از هفته رو ریاضی میخونم جوری که ازش لذت میبرم نه اینکه خودمو عذاب بدم

ودلیل دیگه علاقم به ورزش همون خسته شدنه،واقعا باحال نیس؟کلا خسته شدن از نوع جسمی رو دوست دارم

دوست دارم اونقدر فعالیت کنم که بو گوه عرق بگیرم اونقدر که پاهام ذوق ذوق کنه اونقدر که داخل استخون دستام تیر بکشه ،وقتی که دراز میکشم تا بخوابم یه حس لذت توام بادرد و حس کنم،ازون ادماییم که وقتی خ خسته باشم زود خوابم نمیگیره، چه بهتر،بهم زمان میده تا درد و حس کنم 

«درد نیاز داره که حس بشه»

تازه فهمیدم که چقدر خستگی جسمانی با خستگی ذهنی فرق می‌کنه

دومی همه جوره کلافت می‌کنه خیلی نرم و تدریجی پتک میشه و تو سر و صورتت پیاده میشه

قشنگ توانایی شو داره که تو بچگی پیرت کنه خلاصه تواستاد به گوه کشیدنه همه جوره

و اما اولی لذت بخش و از دومی دورت می‌کنه


راستی اصن خستگی ذهنی به نظر شما چیه؟

منکه فکر میکنم به معنی همون پریشونی ذهنی که منظم نیس و داره اذیتت می‌کنه و هی فکرای شومی رو شروع می‌کنه و بعد مدت ها ناتموم تمومش می‌کنه،امید و برات بی معنی جلوه میده و اروم اروم بی حست می‌کنه،و احتمالا همه اونایی که خستگی ذهنی دارن احساس خلأ عمیقی رو تو خودشون حس میکنن،خدایا مگه میشه قلبت بتپه ولی حال و احوالت اینجور باشه؟!


اصن راه حل غلبه بر خستگی ذهنی چیه؟

والا اگه من اینو میدونستم که الان خوشبخت ترین ادم روی زمین میشدم

ولی خب یکی از کارایی که رومن اثر خوبی داره آهنگ گوش دادن البته آهنگ انرژتیک و آرامبخش 

که حس امیدو آرامشو بهتون القا کنه












پ.ن:دیگه تصمیم گرفتم که هروقت دلم خواست چیزی بنویسم قبل خواب پستش کنم

شب خوش



۱ نظر ۱ لایک

ارزوی شماره یک

یکی از کارایی که تو اولویت گذاشتم که دراینده نه چندان دور انجام بدم تقویت زبانمه

از ابتدایی از زبان لذت می‌بردم وبهش علاقه داشتم و این علاقه وقتی فیلم دیدن و شروع کردم بیشتر شد

اون اولا عاشق بریتیش بودم ولی الان اصلا نمیتونم تحمل کنم لهجشونو

خودم فکر میکنم خیلی دیره برای ادامه دادن اخه من تاحالا روی هم رفته هشت ترم زبان خوندم که هفت تاش تو یه موسسه داغون بین بچه هایی بود که خیلی از خودم کوچیکتر بودن و سطحمون خ فرق داشت

الانم اگه زودترین زمان ممکن ثبت نام کنم با بچه مچه ها میفتم احتمالا که اونم دردسره

خدایا کمکم کن به این ارزوم برسم

۰ نظر ۱ لایک

میم

میم دوران راهنمایی همکلاسیم بود،از سال اول راهنمایی ازش خوشم میومد چون پرانرژی بود و دیوونه،ازونجایی که حضور این ادما تو زندگی من حیات بخشه،باهاش گرم می‌گرفتم و فهمیدم که خیلی مهربونم هست،خلاصه سال دوم و سوم باهم دوست شدیم و کنارهم می‌نشستیم
هیکلش خ خوب بود از هر لحاظ عالی و قیافه معمولی داشت و موهاشم طلایی بود ولی عین سیم ظرفشویی بودش(همون گزلیم سرِ میِ خودمون)،یه خواهر بزرگتر از خودشم داشت و روستازندگی میکرن،وقتی اومدیم دبیرستان کلاسامون از هم جدا شد و کمتر همدیگه رو می‌دیدیم
امروز که اومدم مدرسه شنیدم باباش فوت کرده،حالا علاوه براینکه غم بزرگیه بد موقع هم بودچون تازه امتحاناتمون شروع شده
منم وقتی شنیدم حتی به تسلیت گفتن فکرم نکردم به چند دلیل:
ازونجایی خیلی بی احساسم واصلا تو دلداری دادن مهارت ندارم و اونم کاملا از این موضوع خبر داشت،بنظرم تسلیت گفتنم مضحک بنظر میرسید
دلیل دیگر که هست اینه که تسلیت گفتن در کل کار خوبی نیست،با این حرف که ادم غمش بیشتر تازه میشه،آیا واقعا تسلیت به فرد عزادار تسلی میبخشه یا فقط برای حفظ ادبه؟ اگه واقعا میخواین همدردی کنین میتونین در کنارش باشین و تنهاش نزارین
فقط امیدوارم خدا بهش صبر بده و بتونه باهاش کناربیاد

بر حذر باش که فرقی نکند در صف حشر
قد رنجور علف با تنه سرو سهی
#علیرضا_آذر

۰ نظر ۱ لایک

تشعشعات ذهنی

سال دیگه کنکور دارم و امسال باید جانانه درس بخونم،چیزی که نگران کنندست اینه که هدف قلبی من در راستای درس نیست،ولی چون تنها راه مستقل شدنم دانشگاه رفتنه پس باید محیط خوبی داشته باشه و دانشجوهاش به ادم شباهت داشته باشن،با یه عده بیشعور که نمیشه هرروز معاشرت کرد میشه؟!
ازیه طرف دلم میخواد کمی زندگی کنم،ازاین قفس ازاد بشم و خودمو تو دنیای خودم زندانی کنم برم سراغ کارایی که بهم ارامش میدن،دغدغه الانم بیشتر مربوط به وضعیت بعد از کنکوره تا نتیجش،اونقدری که لیست کارایی که قراره اون موقع انجام بدم و هرچند وقت مرور میکنم و گاهی چیزایی رو بهش اضافه یا ازش کم میکنم،کارایی که همشونو باید خودم تنهایی انجام بدم
همیشه تنها بودم و هیچوقت نخواستم که تنها نباشم نه اینکه مشکل اجتماعی داشته باشم یا خجالتی باشم نه،من از تنهاییم ارامش میگیریم و بهش نیاز دارم
عاشق اینم تو تاریکی اتاقم هندزفریو بزارم تو گوشم و صدای اهنگو تااخرش زیاد کنم 
عاشق اینم تنهایی تو تاریکی اتاقم گریه کنم
عاشق اینم نصفه شبا تنهایی فیلم ببینم

۰ نظر ۱ لایک

بهترین آهنگام

ادل البوم ۲۱

پینک فلوید(ویش یو ور هیر،ایو بیکام کامفتبلی نامب،هی یو)

شایع(تنگی نفس،صبر دو،زبر،دروغ،صبریک)

حصین(دروغ،دلخوشی،زبر،خواب راحت،فاز سنگین،منونترسون،وخیلی اهنگای دیگه که اسموشون فراموش کردم)

ریهانا بریث _فارول_ د مانستر_ لاو د وی یو لای

ایونسس ایمرتال_ویک می اپ اینساید

ابی (همون یه سری اهنگ که همتون دوست دارین از جمله درخت،خاکستری،کوه یخ،شب گریه،ستاره های سربی،کی اشکاتو پاک می کنه،باتو)

داریوش(یاور همیشه مومن،یاد تو هرجا که هستم بامنه،برادرجان،چشم من،بوی خوب گندم و یه سری دیگه که یادم نیست الان)

«حامی»که بهترینه وازصداش ارامش میگیرم (نارنج و ترنج،قرص ماه٬طلایه دار،تقدیر،آخدا،گل مینا)

امیرعباس گلاب (بمب جنون،هوس کردم،غممو،کابوس)

هایده(عروسک جون،ای خدا و بقیرم یادم نیس)

شادمهر(وارث)

امین قباد (تنهایی من)

در حال حاضر نیازه به آهنگای انرژتیک دارم تا سرحال شم برا همین دوبس دوبسی بیشتر گوش میدم،از کارای هوروش‌بندم خیلی خوشم میاد جدیدا و یکم رو ابی قفل شدم!

پ.ن:فعلا همینا رو یادمه،چون حافظه ندارم مجبورم هرسری آهنگای نازنینم حذف کنم

۱ نظر ۱ لایک
آرشیو مطالب
ارديبهشت ۱۴۰۴ ( ۱ )
فروردين ۱۴۰۴ ( ۹ )
اسفند ۱۴۰۳ ( ۴ )
بهمن ۱۴۰۳ ( ۲ )
دی ۱۴۰۳ ( ۲ )
آذر ۱۴۰۳ ( ۱ )
آبان ۱۴۰۳ ( ۷ )
مهر ۱۴۰۳ ( ۳ )
شهریور ۱۴۰۳ ( ۱۶ )
مرداد ۱۴۰۳ ( ۴ )
تیر ۱۴۰۳ ( ۳ )
خرداد ۱۴۰۳ ( ۴ )
ارديبهشت ۱۴۰۳ ( ۶ )
فروردين ۱۴۰۳ ( ۳ )
بهمن ۱۴۰۲ ( ۲ )
آذر ۱۴۰۲ ( ۲ )
مرداد ۱۴۰۲ ( ۱ )
ارديبهشت ۱۴۰۲ ( ۱۰ )
فروردين ۱۴۰۲ ( ۱۶ )
اسفند ۱۴۰۱ ( ۱ )
بهمن ۱۴۰۱ ( ۴ )
دی ۱۴۰۱ ( ۱ )
اسفند ۱۴۰۰ ( ۱ )
دی ۱۴۰۰ ( ۳ )
آذر ۱۴۰۰ ( ۲ )
شهریور ۱۴۰۰ ( ۶ )
مرداد ۱۴۰۰ ( ۲ )
ارديبهشت ۱۴۰۰ ( ۲ )
اسفند ۱۳۹۹ ( ۳ )
بهمن ۱۳۹۹ ( ۳ )
دی ۱۳۹۹ ( ۶ )
آذر ۱۳۹۹ ( ۲ )
آبان ۱۳۹۹ ( ۶ )
مهر ۱۳۹۹ ( ۲۰ )
شهریور ۱۳۹۹ ( ۲۶ )
مرداد ۱۳۹۹ ( ۱۴ )
تیر ۱۳۹۹ ( ۱ )
خرداد ۱۳۹۹ ( ۶ )
فروردين ۱۳۹۹ ( ۲ )
اسفند ۱۳۹۸ ( ۳ )
بهمن ۱۳۹۸ ( ۱ )
دی ۱۳۹۸ ( ۶ )
آذر ۱۳۹۸ ( ۴ )
آبان ۱۳۹۸ ( ۴ )
شهریور ۱۳۹۸ ( ۳ )
مرداد ۱۳۹۸ ( ۶ )
تیر ۱۳۹۸ ( ۱۰ )
خرداد ۱۳۹۸ ( ۵ )
ارديبهشت ۱۳۹۸ ( ۸ )
فروردين ۱۳۹۸ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۷ ( ۴ )
دی ۱۳۹۷ ( ۶ )
آذر ۱۳۹۷ ( ۷ )
آبان ۱۳۹۷ ( ۱۰ )
مهر ۱۳۹۷ ( ۲ )
شهریور ۱۳۹۷ ( ۲ )
مرداد ۱۳۹۷ ( ۶ )
تیر ۱۳۹۷ ( ۱۰ )
خرداد ۱۳۹۷ ( ۱۲ )
ارديبهشت ۱۳۹۷ ( ۱۲ )
موضوعات
فیلم و سریال (۳)
تراوشات یک ذهن مریض (۳۳)
خاطره مثلا (۱۵)
نظرات شخصی (۱۴)
حس زندگی (۱۰)
امیدوآرزو (۶)
کنکور نوشت (۱۸)
اشخاص (۸)
فانتزیجات (۴)
روزنوشت (۱۸)
اهنگ (۴)
شعرناب (۱۲)
تمام ناتمام من باتو تمام میشود (۱)
قدرت گرفته از بلاگ بیان