مجسمه

خودتو یه لحظم بزار جای من 

ببین چی اومده سر رویاهای من

ازاین زندگی مونده یه نقاشی

سخته با یه مجسمه تنها شی
 

 

۰ نظر ۳ لایک

آری یا خیر

بابا من دیگه دارم دیوونه میشم

میخوام برم بیرون یه هوا بخورم میگم درسته الان من کنکور دارم برم بیرون؟

میخوام برم کتابخونه میگم درسته برای تاکسی گرفتن وقتم بره؟

میخوام بیام وبلاگم میگم درسته من از استراحتم بزنم بیام وب؟

میخوام برم دسشویی میگم درسته من تو تایم مطالعه این کاربکنم؟

میخوام به ازادی بعدکنکور فکر کنم میگم درسته من دوماه دیگه کنکور دارم،الکی بااین فکرا دلم صابون بزنم

میخوام روزانه یک ساعت ورزش کنم میگم درسته این کارو بکنم خسته بشم و زود بخوابم

بابابسته دیگه ولمون کن توروخدا

یه مرجع تقلید برای کنکوریا باید بزارن،که چیکار بکنیم چیکارکنیم

۷ نظر ۱ لایک

خستم از کلیشه های غم انگیز این زندگی






سرگرم به خود زخم زدن در همه عمرم...


۱)خسته شدم ازین روزا،هیجان میخوام..
۲)داداشم شده کابوسم.امان از وقتی که بخوابم.کابوسا عوض میشه ولی تو همشون داداشم هست و من حس دختری و دارم که کاربدی کرده و شرمندست(خدایا بخیر بگذرون)
۰ نظر ۰ لایک

(overthinkin(2

دارم از برنامه ریختن برای فردای دور و نزدیکم بیزار میشم

بنظرت لذتی داره این کار؟

تواین لحظه به این نتیجه رسیدم که اصلا لذتی نداره

این برنامه ریختنا تا اخرعمرم ادامه داره،پس کی میرسم اونجور که دلم میخواد زندگی کنم

میگم:بدون برنامه هم میشه خوب و مفید زندگی کرد،به شرط این که تنبلی و کناربذاری.فقط یکم احتیاط کنی و تو لحظه زندگی کنی.اون وقت خوشی صدبرابر بیشتر میشه و استرست کمتر 

میگم:دیوونه،تو به این خوشیای لحظه ای و کوچیک راضی میشی؟اگه به اصولش پایبند باشی،می ارزه این سختی کشیدنا،چون قراره بزرگتر ازونا گیرت بیاد

میگم:این زندگی اصولی اصلا هیجانی نیست.پس انرژیای تخلیه نشدمون چی میشه؟چرا باید اینقد سرخورده بشیم.،اونقد عقده ای بشیم که اخرش جا بزنیم.دستاورد ها مهمترن یا لذت از مسیر؟ اون خوشی بزرگه هم دلمون و برای همیشه خوش نمیکنه

میگم:ولی اگه سرگردون بشی چی،اگه بی بندوبار بشی،بی هدف بشی چی.تو کثافت غرقبشی زندگی برات بی معنا بشه چی

میگم:یادته زمانی که می خواستم وزن کم کنم رژیم غذاییم چیجوری بود؟واسه مصرف غذاهای پرکالری دو نوع برنامه وجود داشت۱)یک روز از هفته رو میتونی ناپرهیزی کنی۲)خرده خوری(یعنی می تونی درطول روز این غذاهارو کم بخوری)اصلا فکر اولی هم منو میکشت!.اولی رو خیلی خوب عملی می کردم.که نتیجش عالی شد.

یه زندگی هم اگه رو همیچن برنامه ای باشه خیلی قشنگ تر و راحت تر میشه.بیسش برنامه ریزی شده باشه ولی جزئیاتش و هرجوردلت خواست انجام بده

ظاهرا حل شد ولی امان از فکرای مزاحم و پوچ.

۰ نظر ۰ لایک

مستی

ساعت دوازده شب،موسیقی سنتی تو ماشین پخش می شد ومنم یه حالت خماری شده بودم
حالا این خماری شاید بخاطر خواب و خستگی بود ولی
یاد مهدی افتادم که یه شب بهم گفت وقتی تار میزنه،یه حالت مستی بهش دست میده
چقد بهش حسودی کردم اون لحظه
چقد دلم می خواد منم اونجوری باشم
۱ نظر ۱ لایک

گول نزن خودتو خواهرمن/برادر من

اصلا این مشاور داشتن و مشاوره گرفتن تو کتم نرفته

تصورشم برام وحشتناکه

حالا بماند که بعداز کلی پول مفت و دورریختن معلوم میشه طرف به خوبی چیزی که میگفتن نبوده

شما چجوری میتونید به حرفاش اعتماد کنید وقتی داره انگیزشی صحبت میکنه؟؟؟وقتی باید بعدش خداتومن پول توحسابش واریز کنی؟؟بدترازون اینه که پول جلسه قبل ونداده باشی،بهت تذکر بده که این دفعه فراموش نشه😂حالا هرچقدم طرف رتبه برتر باشه بازم نمیشه ادم خودشو گول بزنه

چقد راحت با چرب زبونی یارتبه برتر شدن میشه نون دراورد.لعنت به این کنکور که باعث میشه یه عده سواستفاده کنن...

۳ نظر ۴ لایک

اشخاص

ی موضوع جدید درست کردم به اسم اشخاص

تواین پستا،من درمورد افرادی که درگذشته میشناختمشون ولی دیگه نمیبینمشون می نویسم

از ویژگی های ظاهری و حسی که بهشون داشتم 

فقط میخوام یادم بمونه همچین ادمایی وجودداشتن

۰ نظر ۰ لایک

میم.ف و صاد.عین

میم درکل ادم مرخرفی بودش ولی توماشین بعضی روزا تمام مسیر حرف میزدیم!ازون خشک مقدسا هم هست،یادمه روز اول که دیدمش مقنعش داشت ازسرش میفتاد ولی کم کم رو گرفت و سال اخرم که چادری شد،به احتمال زیاد بخاطر کنکور چون میشناسمش میگم:دی ی بارم باهاش رفتم اردوی نمک ابرود.بچه خوبی بود ولی دوروییش بهم ثابت شد.خودش بهم یه حرفی زد ولی برام خبراوردن که یه چیز دیگه پشتم گفته!!!واسه همین منی که ادم حسابش نمیکردم ازش متنفرشدم یک مدت.ازوناس که خیلی میخونن ولی نتیجه مطلوب خودشون نمیگیرن،پنج سال اول خیلی ازین قضیه غصه میخورد ولی الان عوض شده،صبور شده انگار.درکل براش ارزوی موفقیت میکنم،صبوری کردن برام محترمه.

صاد.عین ولی جنسش بااونا خیلی فرق داره.سال اول حس میکردم که ازوناس که پشت این و اون حرف میزنه ولی جلوشون میشه دایه مهربون ترازمادر ولی بعد  دیدم چقد کاراش درسته چقد مذهبیه چقد اجتماعی چقد پاک چقد محبوب چقد مودب چقدخالص چقددرسخون چقد...یعنی من تاسه چهارسال فک میکردم ایشون چه فرشته ایه.ولی نگو اولین بار درست احساس کرده بودم،گرگی بود تو لباس گوسفند!درواقع باید به همه صفتای بالا یه«نما»اضافه کرد جز اجتماعی.EQواقعابالایی داره،فوق العاده زبون بازه وهمنطورفیک. دوسال پیش سر یه ماجرایی خودش بهم ثابت کرد،فهمیدم چقد دورو و ذاتش خرابه.حالا خوبه نمازش قضا نمیشه،یه خال موشم مشخص نیس...بهم یادداد اونی که همه طرفدارشن و باهمه اکیه،حتما یه مشکلی داره حتما دودر باز و دورو هست.تموم نمره های تاپ به مدت پنج سال مال ایشون بود حالام باخون و دل ترازهفت هزارش و حفظ میکنه،میدونم رتبه خوبی میاره ولی بقول دوستام کارماش باید پس بده خب!

۰ نظر ۰ لایک

صاد.الف

اوایل فکمیکردم خیلی خودش و میگیره،مخصوصا سال اول که با صاد.عین گرم می گرفت فک میکردم چقد لوس و فیکم هست.ولی ازسال دوم فهمیدم که ازهمه واقعی تر اونه!ازخصوصیات بارزش منطقی بودن و اروم بودنشه،ساکته و اگه هم حرف بزنه حرفای درست درمون میزنه ازون حرفا که پشتش فکر هست نه این حرفای خاله زنکی که همه میزنن.
ی خواهر بزرگتر داره که بعداز ناکامی در دو کنکور متوالی رفت مجارستان.و الانم داره دارو میخونه.البته قرار بود وارد دانشگاه اونجا که شد به بین الملل اینجا منتقل بشه ولی مثل اینکه قصد برگشتن نداره و موندنی شده.صاد میگفت چون اون و فرستادن دیگه خودش و نمی تونن بفرستن.ولی  پارسال مامان باباش راضی کرد که بارفتنش موافقت کنن،اونم کجا آلمان،همون کشوری که خودش علاقه داشت.اینجا بود که فهمیدم چقدر خوبه وضعشون.و توااین وضعیت دلار هم برای خواهرش پول بفرستن هم این.ولی صاد حیف شد بنظرم،چون هوش خوبی داشت.مثلا مطالبی که ما چندروز صرف خوندنش میکردیم و اون توی چندساعت کامل یاد میگرفت.ولی ازینا بود که تنبلیشون میگیره بخونن،همیشه هم دیقه نودی بود ولی بازم نمره هاش یا مثل ما بود یاازما بیشتر!
چون قرارشده که بره،کنکورم نمیده،وزنش زیاد بود قبلا ولی الان شده باربی،نصف من شده اصن،کنکورم نمیده و درس واینام که فعلاتعیطیله.درکل این یکی و ازبقیه بچه های سرویسمون بیشتردوس داشتم بیشترازهمه بخاطر فیک نبودن و چس نکردناش!
۰ نظر ۰ لایک

دیوونگی؟!

انرژی مثبت و ولش کن،اون فقط گولت میزنه دیگه حناش رنگی نداره برات خودتم میدونی

بجای اینکه فک کنی«چی میشداگه...» فکر کن«اگه ...نشه چی؟»

بیاازتلخ ترین رویداد ممکن انگیزه بگیریم.بذار یأس،ترس و بدبینی تورو به هدفت برسونه

اجازه بده انرژی منفیارو با تخریب کردن بهت منتقل کنن برگ برندته!

بترس خرد شو و ازناامیدی به گریه بیفت بگو نمیخوام اخرقصه هولناک باشه

بایدشباکابوس ببینی باید شدت ضربانقلبت مانع اسایشت بشه...

تابفهمی توهم توباغی،تاجانسخت بشی

امااین انرژی منفیا و این تجربه های سخت رو به فال نیک بگیر

بگویعنی منم توباغم یعنی دارم حرکت میکنم که برسم

 

پ.ن:یهو عوض شد طرزفکرم

#the sudden moment of understanding

۱ نظر ۰ لایک
آرشیو مطالب
مهر ۱۴۰۴ ( ۶ )
شهریور ۱۴۰۴ ( ۱۰ )
مرداد ۱۴۰۴ ( ۴ )
تیر ۱۴۰۴ ( ۱ )
خرداد ۱۴۰۴ ( ۵ )
ارديبهشت ۱۴۰۴ ( ۳ )
فروردين ۱۴۰۴ ( ۹ )
اسفند ۱۴۰۳ ( ۴ )
بهمن ۱۴۰۳ ( ۲ )
دی ۱۴۰۳ ( ۲ )
آذر ۱۴۰۳ ( ۱ )
آبان ۱۴۰۳ ( ۷ )
مهر ۱۴۰۳ ( ۳ )
شهریور ۱۴۰۳ ( ۱۶ )
مرداد ۱۴۰۳ ( ۴ )
تیر ۱۴۰۳ ( ۳ )
خرداد ۱۴۰۳ ( ۴ )
ارديبهشت ۱۴۰۳ ( ۶ )
فروردين ۱۴۰۳ ( ۳ )
بهمن ۱۴۰۲ ( ۲ )
آذر ۱۴۰۲ ( ۲ )
مرداد ۱۴۰۲ ( ۱ )
ارديبهشت ۱۴۰۲ ( ۱۰ )
فروردين ۱۴۰۲ ( ۱۶ )
اسفند ۱۴۰۱ ( ۱ )
بهمن ۱۴۰۱ ( ۴ )
دی ۱۴۰۱ ( ۱ )
اسفند ۱۴۰۰ ( ۱ )
دی ۱۴۰۰ ( ۳ )
آذر ۱۴۰۰ ( ۲ )
شهریور ۱۴۰۰ ( ۶ )
مرداد ۱۴۰۰ ( ۲ )
ارديبهشت ۱۴۰۰ ( ۲ )
اسفند ۱۳۹۹ ( ۳ )
بهمن ۱۳۹۹ ( ۳ )
دی ۱۳۹۹ ( ۶ )
آذر ۱۳۹۹ ( ۲ )
آبان ۱۳۹۹ ( ۶ )
مهر ۱۳۹۹ ( ۲۰ )
شهریور ۱۳۹۹ ( ۲۶ )
مرداد ۱۳۹۹ ( ۱۴ )
تیر ۱۳۹۹ ( ۱ )
خرداد ۱۳۹۹ ( ۶ )
فروردين ۱۳۹۹ ( ۲ )
اسفند ۱۳۹۸ ( ۳ )
بهمن ۱۳۹۸ ( ۱ )
دی ۱۳۹۸ ( ۶ )
آذر ۱۳۹۸ ( ۴ )
آبان ۱۳۹۸ ( ۴ )
شهریور ۱۳۹۸ ( ۳ )
مرداد ۱۳۹۸ ( ۶ )
تیر ۱۳۹۸ ( ۱۰ )
خرداد ۱۳۹۸ ( ۵ )
ارديبهشت ۱۳۹۸ ( ۸ )
فروردين ۱۳۹۸ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۷ ( ۴ )
دی ۱۳۹۷ ( ۶ )
آذر ۱۳۹۷ ( ۷ )
آبان ۱۳۹۷ ( ۱۰ )
مهر ۱۳۹۷ ( ۲ )
شهریور ۱۳۹۷ ( ۲ )
مرداد ۱۳۹۷ ( ۶ )
تیر ۱۳۹۷ ( ۱۰ )
خرداد ۱۳۹۷ ( ۱۲ )
ارديبهشت ۱۳۹۷ ( ۱۲ )
موضوعات
فیلم و سریال (۳)
تراوشات یک ذهن مریض (۳۳)
خاطره مثلا (۱۵)
نظرات شخصی (۱۴)
حس زندگی (۱۰)
امیدوآرزو (۶)
کنکور نوشت (۱۸)
اشخاص (۸)
فانتزیجات (۴)
روزنوشت (۱۸)
اهنگ (۴)
شعرناب (۱۲)
تمام ناتمام من باتو تمام میشود (۱)
قدرت گرفته از بلاگ بیان