+این پست و ویرایش کردم و از حالت محافظت با کلمه عبوردرش اوردم
در پی ماجرای امروز(مدرسه):
یه وضعیتی شده که یه ادم تو سن و سال من۱۷_۱۸ هرچی هست و نیست بر میگرده به پول باباش،دختر پسرم نداره ولی واسه دخترا باید بگم مخصوصاً دخترا
رویاهام بزرگ نیست ولی هیچ وقت بدون اونا زندگی نکردم.اما چقدر سخته ک به موقعیتی برسی که حتی همونم برات دورازدسترس باشه،نه بخاطر سستی خودت بلکه بخاطر مملکتی ک همه راه هارو واسه پیشرفت یکی تو شرایط من بسته
فکر کن به اندازه کافی این فاکین مانی رو داشته باشی.اونوقته ک بلندپرواز میشی،اونوقته حرفی برای گفتن داری
دارم خل میشم،دیگ کم کم باید باور کنم که فقر،اروم اروم من و تو خودش حل می کنه
باید باور کنم که من باید شاهد نابودی دنیای من باشم