تو(حاوی اسپویل فرندز)

می‌دونی توی فرندز توی یکی ازون قسمت‌هایی که راس و ریچل دارن برای بار اول برکآپ میکنن( ریچل با مارک آشنا میشه که میبرتش تو کار فشن،کاری که برای ریچل مهمه و بهش علاقه داره، با مارک صمیمی میشه ولی راس احساس خطر می‌کنه و همش می‌ره سرکار ریچل و مدام چکش میکنه و خیلی می‌ره رو مخش، همینم باعث دعواشون میشه) راس به ریچل میگه که «احساس میکنم دارم از دستت میدم با این شغل جدید و آدمای جدیدت و ازینکه جزوشون نیستم متنفرم، ریچل هم بهش میگه که شاید اشکالی ندارع که جزوش نیستی و ازینکه تو توی اون بخش زندگیم نیستی خوشم میاد این به این معنی نیست که دوست ندارم اتفاقا خیلیم دوست دارم ولی شغلم برای خودمع» بنظرم نکته قابل تاملیه توی رابطه، اینکه فک نکنیم وقتی با یه نفر وارد رابطه شدیم باید از همه چیزش خبر داشته باشیم! ما حق نداریم تو همه قسمت‌های زندگیش سرک بکشیم! اون وظیفش نیست که همه رازهاش رو برامون فاش کنه! فک نکنیم وقتی باهاش وارد رابطه عاطفی شدیم باید ۲۴ی ورِ دل هم باشیم! و این خیلی خیلی مهمه و من قبلا اینارو نمی‌دونستم تا اینکه تو اومدی و بهم یاد دادیشون، بهم یاد دادی رابطمون یه بخشی از زندگیمونه نه کلش، بهم یاد دادی وابستگی رو از سرم بندازم، بهم یاد دادی که یادم نره یه روز همه چی تموم میشه(مرگ تنها قطعیت زندگیه) و من چقد بد و بدبین بودم که همه اینارو بد میدونستم! ممنونم ازت بابت همه این ها درضمن فک نمیکردم کسی بتونه دوستم داشته باشه مرسی که دوسم داری و تحملم میکنی، دوست دارم، دوست دارم این وجود دریاییتو.

+آیس کافی حتی بدون شیر و شکر هم واقعا خوشمزس

+اسموکی ۹۰٪ تایید شد

 

۲ نظر ۲ لایک

Why are you so shy

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

فاز مانیک

دوست دارم تا صبح حرف بزنم چرت و پرت بگم

یا اونقدر بدو ام که خالی شم

یا درینک بزنم و تاصبح برقصم

انرژی تخلیه نشده دارم

دیگه دارم رد میدم

 

۰ نظر ۰ لایک

بی‌هویت

سه چهار روزه همش دارم چشمام و سایه های مختلف میزنم هیچ کدومش بهم نمیاد

اسموکی و نیمه اسموکی و نود و لایت و همه چی امتحان کردم شبیه دلقکا میشم آخرش، امیدم اینه بخاطر کانسیلر و مژه باشه، بهرحال سایه چیزی هست که پشت مژه و خط چشم خیلی خودش و نشون نمی ده، حداقل تو چشم من که اینجوریه.

دلم مسافرت می‌خواد می‌دونم هوا خیلی گرمه ولی دلم برای اکیپ یونیم تنگ شده اگه الان پیش هم بودیم احتمالا این آخر هفته میرفتیم کوهی جایی. دلم آبشار میخواد و هوای بهاری بریم زیرش و خیس شیم مثل آبشار ماسوله. کاش پیشی ماشین داشت میرفتیم مثلا بلده ولی خنده دار اینجاس اگه ماشینم داشت نمیشد بریم مسافرت چون من همیشه قبل تاریکی باید خونه باشم.

راستی دیشب برای اولین بار روغن رزماری زدم به ریشه موهام، نمیدونسم انقد بوش بده وگرنه زیاد نمیزدم، صبح رفتم حموم ولی بوش هنوز تو دماغمه.

امروز ایرانسل سه گیگ نت رایگان یک روزه داد، منم گرفتم ولی همچنان آنتن ندارم که، میخوام امشب برم بیرون خونه یجا که آنتن میده بشینم هری پاتر دانلود کنم و چند قسمت فرندز و ناروتو.

پ.ن: XeXe فک نمیکنم چیزی بوده باشه که کارما داشته باشه اهمیت نده. تو که ازم وایب خیلی بد و وحشتناکی می‌گرفتی و من یجور شیطان بودم برات فقط نمی‌خواستم این وایب بدی که ازم میگیری اذیتت کنه، این حرفی بود که خیلی وقت پیش میخواستم اینجا بنویسم ولی نمی‌دونستم می‌خونی یا نه:).

۰ نظر ۱ لایک

آلپرازولام

بعد یک ماه و اندی امروز رفتم یکم توخونه پیاده روی کنم بیست دقیقه رو بزور پر کردم از بس تو استراحت بودم فسیل شدم بعدش گفتم خب یه آهنگ بذارم برقصم حداقل نتونستم رقصیدن دل خوش (یه آدم مست) میخواد که ما نداریم، الآنم کلی کمرم درد میکنه، حواسم نبود پریودم.خیلی چاق شدم باید یه سر و سامونی بخودم بدم، الان باز باید از صفر شروع کنم چون حجم معده بزرگ شده. راستی سه شنبه رفتم دکتر معاینه کرد گفت چسباو محکم میزنی اصلا دیگه چسب نزن ماساژ بده منم نزدم دو سه روز فقط شبا زدم، آخه هنوز کلی ورم داره دوماه رو حداقل باید زد، امروز خودم زدم دیگه تصمیم و گرفتم گفتم میزنم تا دوماه تموم بشه. انقدر تو این چندروز ماساژ دادم که هنوز دماغم درد میکنه. دیگه بهش دست نمی‌زنم. بعدم بین قسمت غضروفی و استخونی احساس میکنم یه شکستگی ایجاد شده خیلی اعصابم خورده خدا کنه درست بشه. داشتم فک میکردم ای کاش دماغم قوز داشت، چون هم خیلی تغییر میکردم هم سوراخای دماغشون خیلی کوچیک درمیاد.

پریشب خواب حنا رو دیدم، اول سال تحصیلی شده بود و من و حنا و چند نفر دیگه از بچه ها دوباره به رامسر کشونده شده بودیم(انگار با اجبار) و من خیلی ناراحت بودم و وقتی باحنا مواجه شدم خیلی بد واکنش داد و من خیلی بیشتر ناراحت شدم و زنگ زدم به شیلا فاطمه براشون چصناله کردم و گریه کردم... . این دومین بازه خواب حنا و میبینم و میخوام باهاش آشتی کنم ولی اون روی خوش نشون نمیده. انگار اونم هنوز بهم فک می‌کنه و با خودش میگه به این دیگه چه بدی کرده بودم :(

فعلا فقط میخوام که طرحم همه چیش خوب پیش بره، هنوز که پیامکش نیومده ولی نزدیکه دیگه تو همین هفته باید بیاد. 

۰ نظر ۱ لایک

حاوی اسپویل

آقا من شهرزاد و امشب تموم کردم

خیلی قشنگ بودا تهشم خوب بود همه به سزای اعمالشون رسیدن! ولی قباد نباید اینجوری میشد عررر اولا ازش خوشم نمیومد به بچه هام گفتم گفتن چطور میتونی الان که تمومش کردم میگم اگه من جا شهرزاد بودم آخرش با قباد فرار میکردم:)‌ طفلی گناه داشت.امرش به خودم لعنت فرستادم یادم رفته بود با خودم عهد بسته بودم که دیگه سریال ایرانی نگاه نکنم که آخرش اینجوری حالم بد شه اعصابم بهم بریزه. شهاب حسینی واقعا عالیه. ولی‌صدای ترانه علیدوستی! اخخخ تو فقط حرف بزن لعنتی.قشنگ ترین صدایی که تالا شنیدم.

این دوران ورم بعد دماغ و کجای دلم بزارم که فقط دوست دارم یک ماه و نیم دیگه هم سریع تر بگذره این چسب لعنتی رو دیگه نزنم که خیلی بدم میاد از چسب بینی. سوراخاش چرا اینجوریه هرروز احساس میکنم داره جز میخوره از بالاش، امشب یا هر حرکت لبم این حس بهم دست میده

دیگه این اینترنت شبونع هم از ما دریغ کردن اصلا نمیشه چیزی دانلود کرد دیشب تا خود صبح بیدار موندم که سه قسمت باقی مونده شهرزاد و دانلود کنم. کونم پاره شد. 

روزا هم که نت ندارم بخاطر اینکه ایرانسل اینجایی که خونه ما باشه آنتن نداره مدتیه. منم مجبور شدم نت نامحدود همراه اولم و استفاده کنم و اینطوری جغد بشم.

تو اینستا خوندم امشب کامل ترین ماهه. ساعت سه و بیست دقیقه یعنی همین بیست دقیقه پیش رفتم تو حیاط دنبال ماه هرچی نگاه کردم چیزی معلوم نبود رفتم از پنجره متبخت خونه نگاه کردم اونجا بود پشت تیربرق، کامل و طلایی بود ولی من نمی‌تونستم کامل ببینمش:)

امشب دفتر خاطراتم و پیدا کردم من این دفتر و از کلاس ششم دارمش. ژورنال داشتیم وقتی ژورنال مد نبود توش یه سری عکس مکس از این کتاب اون کتاب چسبونده بودم. تصمیم گرفتم ازین به بعد توش بنویسم.

 

۰ نظر ۲ لایک

پنج و سه

منتظرم ۲۶ام بشه و نوبت فال بگیرم

۰ نظر ۰ لایک

همزاد

دیروز بعدازظهر خواب دیدم نشستم رو مبل همین اتاقی که توش خوابیدم و میخوام از خودم عکس بگیرم مثل روال هر روزم بعد عمل، ولی از سلفیا راضی نبودم(مثل هرروز که زاویه مناسب و پیدا نمیکنم) پس بلند شدم و رفتم روبروی خودم نشستم و با دوربین پشت گوشی از خودم عکس گرفتم! اولش اصلا متوجه نشدم که شدم دو نفر بعد اینکه چندتا عکس گرفتم یهو متوجه شدم چی شده، جالبیش این بود مطمین نبودم کدومش خودمم، زیادم یادم نیست بعد اینکه متوجه ماجرا شدم واکنشش چی بود،اینجا فقط میخواستم از خواب بیدار بشم ولی نمیتونستم، تموم زورم و زدم ولی نمیشد چندبارم چشمامو باز کردم ولی باز خود بخود بسته میشد زور زدم داد بزنم نشد زور زدم مامانم و صدا بزنم ولی صدام در نمیومد. نمی‌دونم چقد گذشت که بالاخره بیدار شدم. کابوس بده ولی بدترش اونجاست که میخوای بیدار شی ولی نمیتونی.

از همزاد عزیزم ممنونم که قیافه واقعیش و بهم نشون نداد.

۰ نظر ۱ لایک

Presumed innocent

سلاااام من اومدم بعد مدت یکم طولانی!

دماغم و عمل کردم و کلی کبود شدم و الان که دارم می‌نویسم پاک شدن فقط ی کوچولو درحد یک سانت ازشون مونده و خون توی چشم چپم درحد نقطه شده. روز عمل چهارشنبه ۲۷ تیر، فردای عاشورا بود. ساعت هشت رفتیم درمونگاه، نرس اومد از پشت دست چپم آی وی صورتی بگیره، آبکشم کرد از پشت دست تا براکیال سوراخ سوراخ شد و کبودی هاش تا همین دیروز مونده بود، اولین رگی که خراب کرد هم خیلی درد میکرد. طوری که تا چند روز نمی‌تونستم ازون دستم استفاده کنم. البته خودم رگا رو حس میکردم و بهش پیشنهاد میدادم، رگای بدی نبودن واقعا میشد گرفت ولی فک کنم اون کارمای رگ خراب کردنای من بود تو کاراموزیا:) آخر هم نتونست بگیره و یه دختره اومد گفت شما همکار نرسمون هستین؟ گفتم اره تازه فارغ التحصیل شدم:) از پشت دستم از یه رگ خیلی داغون صورتی گرفت، خودم پشمام ریخت، گفت خودت می‌دونی دیگه اولی و که خراب کنی بقیه هم خراب میشه و دقیقا همینطوره. خلاصه رفتم اتاق عمل و به دکتر گفتم یه قوس ملایم سوراخا خوکی نشه و نیمه فانتزی دربیاد بعدم دختره بهم لیدوکایین زد و رگم سوخت، دیگه یک دقیقه نشد که رفتم.اصلا ازون حس خوب بیهوشی که فاطمه می‌گفت هم چیزی حس نکردم. بعد اینکه منتقل شدم بخش مامانم اینا اونجا نبودن بهم گفتن بلند شو خودت بشین رو تخت و منم عصبانی و نیمه هوشیار بلند شدم نشستم رو تخت بخش، رون و فکم می‌لرزید و کشاله ران شلوارم جر خورده بود و خبر نداشتم وقتی نشستم تازه متوجهش شدم:/ موقع جابجایی بی عفتم کرده بودن انگار:/ مامانم خیلی استرس داشت اون پسره نرس با اینکه رگام و ترکونده بود ولی نرس دلسوزی بود با مامانم مهربون بود مدام ازم میپرسید حالت خوبه.

وای بعدش چقد دردسر کشیدم برا درآوردن تامپون و آتل همشم تقصیر اون عن خانوم اه اه بدم میاد ازش.نوک دماغم زیاد تیز نشد ولی در کل خوبه.

دکتره تازه سال ۱۴۰۱ فارغ التحصیل شده یکی دوساله شروع بکار کرده و من تازه دیشب فهمیدم اگه قبلش می‌فهمیدم نمی‌رفتم پیشش. دیروز که رفتم بخیه هامو بکشه گفت تو به چسب حساسیت داری دیگه چسب نزن! و محلول اریترومایسین گفت هر شیش ساعت بزن. منم دیروز تا شب چسب نزدم ولی هرچی فک کردم دیدم نمیشه دیگه موقع خواب چسب زدم ولی نمی‌زدم بهتر بود با این طرز چسب زدنم.

قسمت بخیه ی تیغه بینیم برجسته شده انگار گوشت اضافه آورده باشه، خیلی رومخمع.

خبر بد اینه که دیجی موویز پولی شده😒 دیگه هیییچی نمیشه دانلود کرد. افسرده شدم کانالی هم ندارم.

خبر خوب اینه که چشم نکنم چندروزه هوا خیلی خوب شده بدون پنکه پتو میکشم سرم پنجره هم بسته ولی باز سردم میشه. 

بالاخره شرک و دیدم چقد قشنگ بود مخصوصا شرک سه چقد قشنگ بود چقد محتوا داشت، دوره ما انیمیشنا هیچ محتوایی نداشتن همشون مث سیندرلا یه دختر مظلوم بودن که سختی کشیده بودن و زیبا بودن بعد پرنسشون میاد و اونارو خوشبخت می‌کنه😂 یعنی از بچگی این و کردن تو کله ما که سختی هارو تحمل کنیم و منتظر یه پرنس باشیم که بیاد و خوشبختمون کنه:) :/

شاهنامه کنسل شد چون برنامه پادکستم از کار افتاد تا داستان عشق و عاشقی زال و رودابه پیش رفته بودم حیف شد.

 

این پست و من دیروز نوشتم و الان اومدم بگم که دیگه نتونستم بی فیلم بشینم و رفتم اشتراک مووی کاتیج و خریدم، یک ماهه چهل تومن و این سریالی که اسمش رو تاپیکع رو دانلود کردم چون جیک جیلنهال بازیگرشع و من عاشقشم:)

۰ نظر ۰ لایک

یک روز جمعه

امروز نزدیکای یازده از خواب بیدار شدم و تا دوازده و نیم تو ربات‌های سکه جمع کن تلگرام چرخیدم.  فستینگ نبودم، دیشب ساعت یازده اینا یک بیدار تحریکم کرد شیرینی و حذف نکنم، منم رفتم اون شکلاته رو خوردم، اصلا بهم مزه نداد برا خودمم جالب بود. ساعت سه ناهارم و خوردم که بشه فستینگ ۱۶ساعته. 

چهارشنبه این هفته عمل بینی دارم، خیلی استرس دارم دماغم کج و خوکی بشه یا خیلی نازک دربیاد.

تا دوشنبه فستینگ ۱۸ ساعته مو ادامه میدم ولی دوشنبه و سه شنبه دیگه قند و شیرینی هم میخورم مشکلی پیش نیاد.

امروز رفتم دیت. موهام چرب شده بود، بزور فقط زیربغلمو شستم و پشمای دست و پامو زدم، موهامو بالایی بستم، یه رژ صورتی خیلی کمرنگ و یه ریمل کمرنگ زدم و پیراهن و مانتو چهارخونه مو پوشیدم و رفتم. رفتیم یه کافه که قبلا هم رفته بودیم ولی این دفعه صاحبش عوض شده بود. یه آیس موکا و موهیتو سفارش دادیم. یادم رفت بگم شکرنربزن، ی کوچولو خوردم دیدم خیلی شیرینه حالم بد شد. من موهیتو خوردم و اون آیس موکا. چهرش خیلی کیوت تر از قبل شده، نسبت به عید که دیدمش بزرگ تر شده بود، با این که ته ریش هم نداشت. یه تخته اونجا بود با کلی سرچ یاد گرفتمش و چیدمش ولی بازی نکرد عنتر، گفت من بلد نیستم! حیف که مژه های بلند و خال روی گونه و پیشونیشو خیلی دوست دارم وگرنه قهر میکردم.

 

 

۰ نظر ۰ لایک
آرشیو مطالب
ارديبهشت ۱۴۰۴ ( ۱ )
فروردين ۱۴۰۴ ( ۹ )
اسفند ۱۴۰۳ ( ۴ )
بهمن ۱۴۰۳ ( ۲ )
دی ۱۴۰۳ ( ۲ )
آذر ۱۴۰۳ ( ۱ )
آبان ۱۴۰۳ ( ۷ )
مهر ۱۴۰۳ ( ۳ )
شهریور ۱۴۰۳ ( ۱۶ )
مرداد ۱۴۰۳ ( ۴ )
تیر ۱۴۰۳ ( ۳ )
خرداد ۱۴۰۳ ( ۴ )
ارديبهشت ۱۴۰۳ ( ۶ )
فروردين ۱۴۰۳ ( ۳ )
بهمن ۱۴۰۲ ( ۲ )
آذر ۱۴۰۲ ( ۲ )
مرداد ۱۴۰۲ ( ۱ )
ارديبهشت ۱۴۰۲ ( ۱۰ )
فروردين ۱۴۰۲ ( ۱۶ )
اسفند ۱۴۰۱ ( ۱ )
بهمن ۱۴۰۱ ( ۴ )
دی ۱۴۰۱ ( ۱ )
اسفند ۱۴۰۰ ( ۱ )
دی ۱۴۰۰ ( ۳ )
آذر ۱۴۰۰ ( ۲ )
شهریور ۱۴۰۰ ( ۶ )
مرداد ۱۴۰۰ ( ۲ )
ارديبهشت ۱۴۰۰ ( ۲ )
اسفند ۱۳۹۹ ( ۳ )
بهمن ۱۳۹۹ ( ۳ )
دی ۱۳۹۹ ( ۶ )
آذر ۱۳۹۹ ( ۲ )
آبان ۱۳۹۹ ( ۶ )
مهر ۱۳۹۹ ( ۲۰ )
شهریور ۱۳۹۹ ( ۲۶ )
مرداد ۱۳۹۹ ( ۱۴ )
تیر ۱۳۹۹ ( ۱ )
خرداد ۱۳۹۹ ( ۶ )
فروردين ۱۳۹۹ ( ۲ )
اسفند ۱۳۹۸ ( ۳ )
بهمن ۱۳۹۸ ( ۱ )
دی ۱۳۹۸ ( ۶ )
آذر ۱۳۹۸ ( ۴ )
آبان ۱۳۹۸ ( ۴ )
شهریور ۱۳۹۸ ( ۳ )
مرداد ۱۳۹۸ ( ۶ )
تیر ۱۳۹۸ ( ۱۰ )
خرداد ۱۳۹۸ ( ۵ )
ارديبهشت ۱۳۹۸ ( ۸ )
فروردين ۱۳۹۸ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۷ ( ۴ )
دی ۱۳۹۷ ( ۶ )
آذر ۱۳۹۷ ( ۷ )
آبان ۱۳۹۷ ( ۱۰ )
مهر ۱۳۹۷ ( ۲ )
شهریور ۱۳۹۷ ( ۲ )
مرداد ۱۳۹۷ ( ۶ )
تیر ۱۳۹۷ ( ۱۰ )
خرداد ۱۳۹۷ ( ۱۲ )
ارديبهشت ۱۳۹۷ ( ۱۲ )
موضوعات
فیلم و سریال (۳)
تراوشات یک ذهن مریض (۳۳)
خاطره مثلا (۱۵)
نظرات شخصی (۱۴)
حس زندگی (۱۰)
امیدوآرزو (۶)
کنکور نوشت (۱۸)
اشخاص (۸)
فانتزیجات (۴)
روزنوشت (۱۸)
اهنگ (۴)
شعرناب (۱۲)
تمام ناتمام من باتو تمام میشود (۱)
قدرت گرفته از بلاگ بیان