به وقت غم

دیگه حتی تو وبلاگ خودمم راحت نیستم...

هنوز من و تو گروهشون اد نکردن

یعنی انقد پشت سرم حرف میزنن

خب حداقل ادم کنین منم بدونم اگه چیزی میشه در جریان باشم 

بجز یک نفر که یه روز بهم ی سری چیزا یاد داد دیگه کسی چیزی بهم یاد نداد، من نمی‌دونم دیگه چیکار کنم همش هم دارم سوال میپرسم خجالتم میکشم ولی خب چاره چیه ازم خوششون نمیاد معلومه....

ولی من تسلیم نمیشم من باید همینجا بمونم به همین بارون قسم

۰ نظر ۲ لایک

روز دهم!

خب نه روزه که طرحمو شروع کردم، هنوز هیچی نشده منتظر حقوقم:/ 

امروز تزریقات بودم با این پسره ...زاده، خب حوصلم خیلی سر می‌ره کسی حرف نزنه، بیشتر دوست دارم بقیه حرف بزنن من گوش بدم ولی تزریقات فقط دو نفریم حوصلم خیلی سر می‌رفت ساعتای اول شیفت تا نه و نیم ده خلوت بود تقریبا بعد این پسره هم ازین بچه سوسولای ماچ کردنی! جین مام لش میپوشه با گردنبند و دستبند کارتیر نقره ای! پوست بسیار سفید براق و تمیز!  اگه دختر میشد واقعا پسر کش میشد، بعد کسافت اول شیفت که اصلا نیومد، تو استیشن کنار بقیه نشسته بود احتمالا پشت سر من حرف میزدن ( ایموجی چشم غره) بعدم تا میومد سرماشو وصل میکرد و می‌رفت واقعا اعصابم بهم ریخت، ی چند بارم نشست رو صندلیش ولی با صدای بلند تو اینستا می‌چرخید باز زودی بلند میشد از جاش و اتاق و ترک میکرد! من تا این می‌نشست میخواستم باهاش حرف بزنم که عنتر اینجوری میکرد. 🤣 ایموجی خنده:) بعد دیگه یکم باش حرف زدم بالاخره واقعا دوست دارم دو نفری حرف زدن و ولی جمعی دوست دارم بیشتر شنونده باشم، بعد هیچی دیگه آخر شیفت هم که رد دادم و بی دست و پا بازی دراوردم و فک می‌کنن الان چقد بی دست و پا و فلجم، انقد خستم که حال ندارم بقیه رو تعریف کنم شب بخیر پلکم سنگینه خدا کنه راحت بخوابم 

۲ نظر ۱ لایک

Hotel

همین الان تو چنل کاف یه تکست خیلی جالب دیدم

میخواستم home سیوت کنم فهمیدم hotel ای:)

۰ نظر ۲ لایک

غم من گردن تو

فقط خواستم بگم هنوزم منتظر روزهای خوبم و دارم تلاشمو میکنم

۰ نظر ۰ لایک

سنگین

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

دیوونه

بالاخره بعد یک هفته زنگ زدن به اینور و اونور بالاخره پریروز طرحم و ثبت نام کردم، از همین الآنم استرس اولین دیدارم با مترون و دارم 😰 بعد ازون نگران رفت و آمدمم، صبح چجوری برم ماشین پیدا نمیشه اونم تو باد و بارون، اسنپم که اصلا معلوم نمیکنه داره نداره کی میرسه. دوست دارم اورژانس بیفتم که همه کارا رو یاد بگیرم همین اول کاری. اگه نشد سی سی یو لطفا(چششششم امپراطور). همش میگفتم کاش اطفال نیافتم ولی بدم نیس سبکه منم که گشاد برامن خوبه. پس میخوام بهش بگم که بخش مورد علاقه من اول سی سی یو بعدم اورژانسه، ولی فعلا دوست دارم برم داخلی چون فکر میکنم اونجا بهتر میتونم کار یاد بگیرم و اکسپرت بشم. خوبع همین و بگم؟  وای لباس مناسب اداری ندارم، مانتو بلند دکمه دار میخواد، اااا دارم یکی بااینکه ازش بدم میاد خیلی مجبورم دیگه. 

دقت کردی این اولین پاییزیه که تو خونه موندم نه مدرسه دارم نه دانشگاه. هیچ حسی هم ندارم واقعا خب که چی آخه هخخخخ

ولی ترکیب کاپوچینو و شکلات تلخ تو شبای پاییز :) 

فک کنم واقعا دیوونه میوونه شدم این چند روز حالم خیلی بد بود همش بی صدا اشک می ریختم ولی امروز به طرز عجیبی حالم خوب بود با اینکه قرار بیرون رفتنمون کنسل شد. مثل همیشه انقد به دلیلش فک کردم و براش اشک ریختم که دیگه فک کنم زیادی خالی شدم یکم رد دادم امشب :/

به این باور رسیدم که هرکسی فقط یکبار می‌تونه عاشق بشه، و فکر میکنم منم عاشق شدم، مطمین نیستم ولی خب اگه این عشق نیست پس چیه، با همه چیزش میخوامش، دیگه برام خاص نیس ولی مگه مهمه؟ من احساسش میکنم دوست داشتن  قشنگ حس میکنم سرریز شده،  می‌دونم که یه روز ترکم می‌کنه یه روزی میرسه که آخرین روزه، بعدش من تا همیشه تنها میمونم چون آدم فقط یکبار عاشق میشه.

اصلا خودمم نمی‌فهمم چجوریاس، تا همین پریشب حالم بد بود ازش و بدم اومده بود حتی ولی الان اینجوری، هیچی سرجاش نیست

۰ نظر ۱ لایک

آدمک

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

رمز: اسم شهرم

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

زیربارونا گمم

می‌دونی الان باید کجا باشیم

ما الان باید زیر بارون باشیم، باهم قدم بزنیم و بارون و نفس بکشیم، بعدش چتر و بندازیم کنار و صورتمون و روبه آسمون بگیریم و بارون و بغلش کنیم،چشمامون و ببندیم و به هیچی فکر نکنیم جز به هر قطره که رو صورتمون فرود میاد و بهمون میگه که زندگی چقد قشنگه. کجایی پس چرا نمیای؟ دوست نداری زیر بارون برقصیم؟ دوست نداری احساس خوشبختی کنیم؟ 

۰ نظر ۰ لایک

سعی کردم

امروز واقعا دلم شکست

دیدی دیشب چقد ذوق داشتم امروز میرم بیرون؟ اینم شد نتیجش.

ظهر که از خواب بیدار شدم صبونه نخورده رفتم پنکیک درست کردم که برای آقا ببرم، یک ساعت ونیم هم براش وقت گذاشتم. میخواستم فقط خط چشم بکشم ولی تر زدم و مالیده شد به پلک بالام، مجبور شدم بیشتر بزنم و فیدش کنم که شد سایه دودی، ریمل و رژگونه هم زدم، بنظر خودم که خیلی ناز شده بودم. رفتارش کلا خیلی باهام بد بود اصلا باهام حرف نمی‌زد همش من داشتم حرف میزدم اگه هم چیزی میگقت آنقدر آروم بود که مشخص بود بزور داره حرف میزنع، بعدم که بارون گرفت و خ سریع برگشتیم، اصلا بهم نگفت خوشگل شدی یا تغییر کردی آخه اولین بار بود بدون چسب بینی منو میدید هیچ وقتم انقد آرایش نداشتم، بعد بهش اون پنکیکا رو که دادم گفتم بعدش اگه خوشت اومد بهم بگو،بردش خونه،اصصصلا چیزی نگفت، از تو آینه کافه عکس گرفته بودم از خودم استوریش کردم، ساعت ها تو اینستا اکتیو بود و پست برام می‌فرستاد ولی نه جواب پیامم و داد نه استوریمو سین زد! آخر شب اومد توی تل گفت سلام! بهش گفتم قهرم باهات بخاطر رفتار بدت طلبکار هم شد و متقابلاً قهر کرد. واقعا بغضی شدم. بدجوری حالم گرفته شد و خیلی ازش بدم اومد. من فقط میخواستم امروز برم بیرون یه بادی به کلم بخوره، ولی بد رید تو حالم.چی بگم والا:(

خدایا حکمتت و شکر

۱ نظر ۱ لایک
آرشیو مطالب
مهر ۱۴۰۴ ( ۶ )
شهریور ۱۴۰۴ ( ۱۰ )
مرداد ۱۴۰۴ ( ۴ )
تیر ۱۴۰۴ ( ۱ )
خرداد ۱۴۰۴ ( ۵ )
ارديبهشت ۱۴۰۴ ( ۳ )
فروردين ۱۴۰۴ ( ۹ )
اسفند ۱۴۰۳ ( ۴ )
بهمن ۱۴۰۳ ( ۲ )
دی ۱۴۰۳ ( ۲ )
آذر ۱۴۰۳ ( ۱ )
آبان ۱۴۰۳ ( ۷ )
مهر ۱۴۰۳ ( ۳ )
شهریور ۱۴۰۳ ( ۱۶ )
مرداد ۱۴۰۳ ( ۴ )
تیر ۱۴۰۳ ( ۳ )
خرداد ۱۴۰۳ ( ۴ )
ارديبهشت ۱۴۰۳ ( ۶ )
فروردين ۱۴۰۳ ( ۳ )
بهمن ۱۴۰۲ ( ۲ )
آذر ۱۴۰۲ ( ۲ )
مرداد ۱۴۰۲ ( ۱ )
ارديبهشت ۱۴۰۲ ( ۱۰ )
فروردين ۱۴۰۲ ( ۱۶ )
اسفند ۱۴۰۱ ( ۱ )
بهمن ۱۴۰۱ ( ۴ )
دی ۱۴۰۱ ( ۱ )
اسفند ۱۴۰۰ ( ۱ )
دی ۱۴۰۰ ( ۳ )
آذر ۱۴۰۰ ( ۲ )
شهریور ۱۴۰۰ ( ۶ )
مرداد ۱۴۰۰ ( ۲ )
ارديبهشت ۱۴۰۰ ( ۲ )
اسفند ۱۳۹۹ ( ۳ )
بهمن ۱۳۹۹ ( ۳ )
دی ۱۳۹۹ ( ۶ )
آذر ۱۳۹۹ ( ۲ )
آبان ۱۳۹۹ ( ۶ )
مهر ۱۳۹۹ ( ۲۰ )
شهریور ۱۳۹۹ ( ۲۶ )
مرداد ۱۳۹۹ ( ۱۴ )
تیر ۱۳۹۹ ( ۱ )
خرداد ۱۳۹۹ ( ۶ )
فروردين ۱۳۹۹ ( ۲ )
اسفند ۱۳۹۸ ( ۳ )
بهمن ۱۳۹۸ ( ۱ )
دی ۱۳۹۸ ( ۶ )
آذر ۱۳۹۸ ( ۴ )
آبان ۱۳۹۸ ( ۴ )
شهریور ۱۳۹۸ ( ۳ )
مرداد ۱۳۹۸ ( ۶ )
تیر ۱۳۹۸ ( ۱۰ )
خرداد ۱۳۹۸ ( ۵ )
ارديبهشت ۱۳۹۸ ( ۸ )
فروردين ۱۳۹۸ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۷ ( ۴ )
دی ۱۳۹۷ ( ۶ )
آذر ۱۳۹۷ ( ۷ )
آبان ۱۳۹۷ ( ۱۰ )
مهر ۱۳۹۷ ( ۲ )
شهریور ۱۳۹۷ ( ۲ )
مرداد ۱۳۹۷ ( ۶ )
تیر ۱۳۹۷ ( ۱۰ )
خرداد ۱۳۹۷ ( ۱۲ )
ارديبهشت ۱۳۹۷ ( ۱۲ )
موضوعات
فیلم و سریال (۳)
تراوشات یک ذهن مریض (۳۳)
خاطره مثلا (۱۵)
نظرات شخصی (۱۴)
حس زندگی (۱۰)
امیدوآرزو (۶)
کنکور نوشت (۱۸)
اشخاص (۸)
فانتزیجات (۴)
روزنوشت (۱۸)
اهنگ (۴)
شعرناب (۱۲)
تمام ناتمام من باتو تمام میشود (۱)
قدرت گرفته از بلاگ بیان