درحد نیم سات بیشتر نتونسم بخوابم اونم خواب خواب نه در حد خلسه بود
اینم بگم که قبل اینکه اقدام به خواب کنم دخترا رو بی صدا کردم و گفتم برید اونور درسکوت فیلمتون و ببینین (که باز یه موقع مثل شبای قبل نشه) که گویا ناراحت شدن
البته ازونجایی که بنده ادم بدخوابی ام و دارویی هم مصرف نمکنم موضوع عجیبی نیست
خب تاهمینجا که فقط درمورد وضعیت خوابم نوشتم باید فهمیده باشید که چقد رومخم
والا من روزا عادی تایم خوابم اصلا برام مهم نیس الان که ایام امتحاناته و بنده هم چند روزه کم میخوابم نگرانم فردا نتونم بیدارشم به درسام برسم
ازونجایی که دارم اخرین امتحانات زمستونی عمرم و امتحان میدم نباید بدون تلاش باشه
تازه خیلیم غرغروام مثکه
پریشبم از فاطمه پرسیدم من چجوریه شخصیتم گفت مغرور مهربون بداخلاق مستقل
اون بداخلاقش برام تازگی داشت:)
تا پارسال باهرکی دوس بودم میگفتن مهربونی ولی من خ ناراحت میشدم دوست نداشتم فک کنن مهربونم چون نبودم و نیستم، فقط چون حوصله بحث و تنش و دعوا نداشتم سعی میکردم خودم و وفق بدم
ولی الان رفتارام بیشتر به خودواقعیم نزدیک شده یعنی قبلا برام مهم بود که دوستم ازم ناراحت نشه یوقت الانم هست ولی خیلی نه ، چون خودم مهم ترم. من نمیدونم چجوری دوسته که زود ناراحت میشه.
فهمیدم آدما فقط "میگن" که خودت باش اما ظرفیتشو ندارن نمیتونن تورو با بداخلاقیات و جنبه های منفیت بپذیرن فقط میخوان باهاشون خوب باشی و بشون احترام بذاری
منم قصد دارم رو جنبه های دیگه سلامت روانم کار کنم مثلا وظیفه شناسی انعطاف پذیری قدرت تصمیم گیری
ازینکه همش درمورد خودم حرف بزنم و بگم من اینطوریم من اوتطوریم خوشم نمیاد ولی خب لازمه یسری چیزا بنویسم اینجا توضیح بدم که خواننده پست یجیز بفهمه
حالا یکم اخبار بگم که تکمیل محتوای پستم
اولین امتحانمون که ۲۴ دی بود بخاطر برودت هوا افتاد ۱۲ بهمن یعنی دوروز بعد از اخرین امتحان، حالا شروع ترم بعد کیه ۱۷ ام:/ بله من سه ماه و نیم خونه نرفتم تا فورجه شد و تونسم ی ده شب و باعذاب وجدان تو خونه خودم روز کنم
بعدم ۱۹ ام کله سحر باید پاشم برم کاراموزی:/ مثلنم دانشگاهه:/
هیچ وقت دانشکده خالی رو نزنید ینی مثلا اگه پرستاری میخواین دانشکده پرستاری که زیرنظر یه دانشگاه علوم پزشکیه اما تو یه شهر دیگست و انتخاب نکنین به هیچ وجه من که خیلی پشیمونم
دقیقا یادمه روزی که داشتم انتخاب رشته میکردم به این داتشکده که رسیدم گفتم ا چه شهر قشنگی حتما قراره خیلی خوش بگذره پس این و بزارم بالا:/ عین این احمقا:/ انگار از دییرستان رفتی یه مدرسه مختلط(ولی دبیرستان خ بزرگتره محیطش)
خب خبر بعدی چصناله طور نیس سمّه سمّ
خب راسیتش اینه که منِ گاو همون شب که امتحان کنسل میشه یک سوتی بزرگ میدم. این نماینده کلاسمون که یه پسر دخترنماس و خیلی خودشو خوشگل میپنداره و منم ازش بدم میاد یه بارم بهش توپیدم، پیامک میده که امتحان کنکله و اینا من احمق بدون این که خوب پیامه رو بخونم فک میکنم دوس پسرمه با خط دیگش پیام داده:/ حالا هی بش میگم آن شو بیا حرف بزنیم اون احمقم همش درجواب میگه چیکارم داری همینجا بگو! منم اعتنا نکردم رفتم فیلم دیدم بعد که تموم شد پیام دادم که خوابیدی؟ نوشتم
چرا نخوابیدی نفسم://////////
ایموجی تعجبی😳داد گف کی ماباهم انقد صمیمی شدیم
گفتم ااا ...امشب چت شد تالا ازین ایموجیا نداده بودی
گفت ... کیه؟ حالت خوبه؟
اینجا بود که تاااااازه من فمیدم چه گننندی زدم
گفتم اشتبا گرفتمت میشه این قضیه بین خودمون بمونه
بقیشو فردا مینویسم خسته شدم امشب
شب بر همگی خوش